بریدههایی از کتاب پاستیلهای بنفش
نویسنده:کاترین اپلگیت
مترجم:آناهیتا حضرتی کیاوندانی
انتشارات:انتشارات پرتقال
دستهبندی:
امتیاز:
۴.۳از ۱۲۲۶ رأی
۴٫۳
(۱۲۲۶)
گفت گاهی با خودش فکر میکند شاید خفاشها از ما آدمها، آدمتر هستند!
🌈maryaysa🌈
چیزهای واقعی خیلی بهتر از داستانها هستند؛ داستان را نمیتوانید ببینید یا دستتان بگیرید و وزنش کنید.
البته کرگدنها را هم نمیتوانید توی دستتان بگیرید! وقتی داستانها را عمیق میخوانید، میبینید که دروغاند؛ من هم دوست ندارم دروغ بشنوم.
هیچوقت از چیزهای ساختگی خوشم نمیآمد.
یه کاربر خسته
زیاد نمیتوانستیم با هم اختلاط کنیم، چون همیشه کسی بود که حرفمان را قطع کند، اما عیبی نداشت. میدانستم که او آنجاست و همین برای من کافی بود.
بعضی وقتها این تنها چیزی است که از یک دوست توقع داری.
♡عاشق کتاب♡
پرسیدم: «بابا! شما پاستیل بنفش خریده بودین؟»
«نُچ!»
«پس از کجا اومده بودن؟ همونایی که تو کلاه لبهدارِ رابین بودن! با عقل جور در نمیان.»
مامان گفت: «رابین دیروز رفته بود جشن تولد کایلی. اونا رو از اونجا برداشتی نازنازی؟»
رابین گفت: «نُچ! کایلی از پاستیل متنفره. بهت که گفتم، اونا جادوییَن جکسون.»
گفتم: «جادو اصلاً وجود نداره.»
مامانم گفت: «موسیقی جادوئه.»
بابام گفت: «عشق جادوئه.»
رابین گفت: «خرگوشِ توی کلاه یه جادوئه.»
بابام گفت: «من دوناتهای برشتهٔ کِرِمدار رو هم جزوِ جادوها میدونم.»
مامانم گفت: «بوی بچهٔ تازه به دنیا اومده چطور؟»
رابین داد زد: «بچهگربهها جادوییَن.»
💕Adrien💕
مثلاً طرف با ننهاش قهر کرده
المپیان؟:)
میدانستم که او آنجاست و همین برای من کافی بود.
بعضی وقتها این تنها چیزی است که از یک دوست توقع داری.
Roya
حیوانات خیلی چیزها را متوجه میشوند که ممکن است ما آدمها اصلاً درکشان نکنیم
☆پرسابت☆
کِرِنشا دودل نگاهم کرد. ابروهای بلند و عینهو سبیلش، مثل نخهای عروسکهای خیمهشببازی تکان خورد.
یک قدم رفتم جلوتر.
«اگه خودت نری، مجبورت میکنم.»
paris
خیلیها توی دنیا هستند که تخت مدل ماشین مسابقهای یا بازیِ مونوپولی ندارند.
حداقل یک سقف بالای سرم بود و بیشترِ وقتها غذایی میخوردم. لباس و پتو و خرگوش و البته خانواده داشتم.
nikooo
«به کسی که بیشتر از همه برات اهمیت داره، واقعیت رو بگو. به خودت.
F.A
تو نمیتونی امواج صوتی رو ببینی، ولی میتونی از موسیقی لذت ببری.»
☆بهار☆
زندگی همیشه عادلانه نیست.»
inside._.my._.busy._.mind
«یه حقیقت جالب جکسون؛ تو نمیتونی امواج صوتی رو ببینی، ولی میتونی از موسیقی لذت ببری.»
mehrsa
بابا گفت: «خوبه، اما خیلی اطمینانی بهش نیست. ببین جکسون، زندگی بالا پایین زیاد داره، خیلی پیچیدهست. اگه همیشه زندگی اینشکلی بمونه، خیلی خوبه!» و با دستش یک خط مستقیم رو به بالا را نشان داد؛ «اما توی واقعیت، زندگی اینشکلیه!» بعد خط زیگزاگی با دستش کشید که مثل کوه، بالا و پایین میرفت؛ «برای همین باید خیلی تلاش کرد و ناامید نشد.»
مامان گفت: «یه اصطلاحی هست که میگن... چی بود؟ تا زمین نخوری، سرپا نمیشی!»
بابا گفت: «زندگی برات غافلگیریای زیادی داره و این یه حقیقته.»
🌈maryaysa🌈
«بذار اینجوری بگیم: تو میتونی حسابی از دست کسی شاکی بشی و در عین حال، از ته قلب دوسِش داشته باشی.
کاربر ۹۴۸۰۷۹
از اون جادو تا جایی که میشه لذت بِبَر،
☆بهار☆
این چیزی نیست که برای هر کسی کنار جاده اتفاق بیفتد.
اما تنها فکری که یادم میآید، این است که چقدر خوب است دوستی داشته باشی که به اندازهٔ تو از پاستیل بنفش خوشش بیاید.
Mohammad Habibi
هیچوقت نمیتوانید کتابی را از روی جلدش قضاوت کنی.
Parinaz
کتابدار مدرسهٔ ما میگوید هیچوقت نمیتوانید کتابی را از روی جلدش قضاوت کنی. من هم باید بگویم که نمیتوانید محلهای را از روی قوهایش قضاوت کنید.
B.A.H.A.R
«زندگی برات غافلگیریای زیادی داره و این یه حقیقته.»
ILOVEBOK
حجم
۱۱۶٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۱۸۸ صفحه
حجم
۱۱۶٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۱۸۸ صفحه
قیمت:
۸۲,۰۰۰
۴۱,۰۰۰۵۰%
تومان