بریدههایی از کتاب پاستیلهای بنفش
نویسنده:کاترین اپلگیت
مترجم:آناهیتا حضرتی کیاوندانی
انتشارات:انتشارات پرتقال
دستهبندی:
امتیاز:
۴.۳از ۱۲۲۶ رأی
۴٫۳
(۱۲۲۶)
تا زمانی که همدیگر را داریم، یادگاری به چیزهایی میگویند که زیاد اهمیتی ندارند.
𝕰𝖆𝖘𝖙𝖊𝖗𝖓 𝖌𝖎𝖗𝖑
چقدر خوب است دوستی داشته باشی که به اندازهٔ تو از پاستیل بنفش خوشش بیاید.
𝕰𝖆𝖘𝖙𝖊𝖗𝖓 𝖌𝖎𝖗𝖑
مدیر فروشگاه ما را مجبور کرد آنجا را ترک کنیم. من سبد مجانی شکلات تخممرغیها را نگرفتم. با آن اسباببازی گُنده هم عکس نینداختم.
آنجا بود که فهمیدم آدمها همیشه دوست ندارند حقیقت را بشنوند.
𝕰𝖆𝖘𝖙𝖊𝖗𝖓 𝖌𝖎𝖗𝖑
هیچوقت نمیتوانید کتابی را از روی جلدش قضاوت کنی.
Mcfb
«توی طبیعت به این میگن هر کی زورش بیشتره، زنده میمونه. نخوری، میخورَنِت. نکُشی، میکُشَنِت.»
Ra8.M
«زندگی برات غافلگیریای زیادی داره و این یه حقیقته.»
faezehswifti
«به کسی که بیشتر از همه برات اهمیت داره، واقعیت رو بگو. به خودت.
faezehswifti
دوستای خیالی مثل کتابن. ما رو مینویسن، اَزَمون لذت میبَرَن، گوشههای ورقامون تا میخوره، کاغذامون مچاله میشه، بعدش هم بستهبندی میشیم و میذارنمون یه گوشه تا زمانی که دوباره بهمون احتیاج پیدا کنن.»
faezehswifti
«یه حقیقت جالب جکسون؛ تو نمیتونی امواج صوتی رو ببینی، ولی میتونی از موسیقی لذت ببری.»
faezehswifti
چیزی که بیشتر از همه اذیتم میکرد، این بود که کاری از دستم برنمیآمد. نمیتوانستم چیزی را کنترل کنم. مثل این بود که بدون فرمان رانندگی کنی. همهاش میخوردم به اینطرف و آنطرف، ولی مجبور بودم همانطور محکم سر جایم بنشینم.
faezehswifti
میدانستم که او آنجاست و همین برای من کافی بود.
بعضی وقتها این تنها چیزی است که از یک دوست توقع داری.
faezehswifti
مامان گفت: «حداقل بنویس خدا عوضتون بده. همه مینویسن خدا عوضتون بده.»
«نه، اینجور که پیش میره، اصلاً نمیدونم خدا چه سرنوشتی برامون در نظر گرفته.»
faezehswifti
«بذار اینجوری بگیم: تو میتونی حسابی از دست کسی شاکی بشی و در عین حال، از ته قلب دوسِش داشته باشی.»
faezehswifti
زندگی همینه. دقیقاً وقتی داری برنامههای دیگهای میریزی، برات یه اتفاق دیگه میافته
faezehswifti
تو نمیتونی امواج صوتی رو ببینی، ولی میتونی از موسیقی لذت ببری.»
کاربر ۳۳۰۸۸۱۳
گربهها سَرور، سگها خاکبرسَر.»
کاربر ۵۰۰۰۷۶۹
مامان گفت به چیزی که برایت باارزش است، میگویند یادگاری. بعد گفت تا زمانی که همدیگر را داریم، یادگاری به چیزهایی میگویند که زیاد اهمیتی ندارند.
|ݐ.الف
«جکسون! زندگی همیشه عادلانه نیست.»
리아나
«اما جکسون! تو اون جادو رو از بین بُردی. من دوست داشتم فکر کنم اون خرگوشای قشنگِ خاکستری، از توی کلاه شعبدهباز بیرون میان. دوست داشتم باور کنم که اون یه جادوئه.»
«اما نبود. توی کلاهش یه سوراخ بود و...»
ماریسول گوشهایش را با دست گرفت و داد زد: «برام مهم نبود، هنوزم برام مهم نیست.» و بعد دوباره با کیف محکم زد به بازویم.
گفتم: «آخخخ! دوباره چرا؟»
ماریسول گفت: «جکسون! از اون جادو تا جایی که میشه لذت بِبَر، باشه؟»
Fatemeh Karimian
عذاب وجدان گرفتم که چرا از این کار عذاب وجدانی ندارم!
Fatemeh Karimian
حجم
۱۱۶٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۱۸۸ صفحه
حجم
۱۱۶٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۱۸۸ صفحه
قیمت:
۸۲,۰۰۰
۴۱,۰۰۰۵۰%
تومان