بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب پاستیل‌های بنفش | صفحه ۳۱ | طاقچه
۴٫۳
(۱۲۳۱)
کامل دروغ نمی‌گفتم؛ فقط انگار همهٔ واقعیت را توضیح نمی‌دادم!
lmtyl
چیزی که بیشتر از همه اذیتم می‌کرد، این بود که کاری از دستم برنمی‌آمد. نمی‌توانستم چیزی را کنترل کنم
lmtyl
اگر از آن دست افرادی هستید که همیشه به دنبال واقعیت‌ها می‌گردید، به شما پیشنهاد می‌کنم یک بار دروغ بگویید، حتم دارم این کار برایتان سخت می‌شود.
lmtyl
راستش را بخواهم بگویم، از دزدی حس بدی داشتم، اما از اینکه دروغ گفته بودم، بیشتر حالم بد شد.
lmtyl
«توی طبیعت به این می‌گن هر کی زورش بیشتره، زنده می‌مونه. نخوری، می‌خورَنِت. نکُشی، می‌کُشَنِت.»
lmtyl
اگر از آن دست افرادی هستید که همیشه به دنبال واقعیت‌ها می‌گردید، به شما پیشنهاد می‌کنم یک بار دروغ بگویید، حتم دارم این کار برایتان سخت می‌شود.
lmtyl
راستش را بخواهم بگویم، از دزدی حس بدی داشتم، اما از اینکه دروغ گفته بودم، بیشتر حالم بد شد.
lmtyl
«توی طبیعت به این می‌گن هر کی زورش بیشتره، زنده می‌مونه. نخوری، می‌خورَنِت. نکُشی، می‌کُشَنِت.»
lmtyl
عذاب وجدان گرفتم که چرا از این کار عذاب وجدانی ندارم!
lmtyl
خیلی تعجب کردم که چطور دروغ‌گفتن آنقدر آسان بود. درست مثل آب‌خوردن بود. خیلی راحت و روان، از خودم حرف درمی‌آوردم.
lmtyl
با خودم گفتم: «همیشه برای همه‌چی، توضیح منطقی وجود داره.»
lmtyl
برای رابین راحت‌تر بود؛ می‌توانستی خیلی راحت از یک جا به جای دیگر ببریش و عین خیالش نباشد. در چشم به هم‌زدنی دوست پیدا می‌کرد. نیازی نداشت به واقعیت‌ها و مسئله‌های مهم‌تر فکر کند؛ هنوز بچه بود.
lmtyl
در هر صورت، کِرِنشا خیلی وقت‌شناس بود. درست وقتی وارد زندگی‌ام شد که بهش احتیاج داشتم.
lmtyl
بعدش حداقل برای مدتی امیدوار می‌شدم که اوضاع بهتر می‌شود و شاید، تنها شاید، همه‌چیز ممکن باشد.
lmtyl
بعدش حداقل برای مدتی امیدوار می‌شدم که اوضاع بهتر می‌شود و شاید، تنها شاید، همه‌چیز ممکن باشد.
lmtyl
در آن دوران که توی خیابان‌ها زندگی می‌کردیم، من و کِرِنشا زیاد نمی‌توانستیم با هم اختلاط کنیم، چون همیشه کسی بود که حرفمان را قطع کند، اما عیبی نداشت. می‌دانستم که او آنجاست و همین برای من کافی بود. بعضی وقت‌ها این تنها چیزی است که از یک دوست توقع داری.
lmtyl
با حرف‌نزدن درباره‌اش، حس می‌کردم که دیگر هیچ‌وقت دوباره اتفاق نمی‌افتد.
lmtyl
وضعیتمان درست مثل آدم سرماخورده بود. گاهی فکر می‌کنی هیچ‌وقت قرار نیست سرفه‌هایت خوب شود و گاهی فکر می‌کنی فردا دیگر آخرین روز مریضی است.
lmtyl
«نه، این‌جور که پیش می‌ره، اصلاً نمی‌دونم خدا چه سرنوشتی برامون در نظر گرفته.»
lmtyl
آنقدر همه‌چیز عجیب‌وغریب بود که فکر کنم نمی‌خواستم چیز دیگری به عجایب اضافه کنم.
lmtyl

حجم

۱۱۶٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۱۸۸ صفحه

حجم

۱۱۶٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۱۸۸ صفحه

قیمت:
۸۲,۰۰۰
۴۱,۰۰۰
۵۰%
تومان