۳٫۹
(۲۷۴)
این معلمها چرا اینطوری شدن؟ تو راهنمایی ما عجله داشتیم زنگ بخوره و کلاس تموم بشه. حالا انگار برعکس شده و اونها عجله دارن که درس رو تموم کنن.
مرتضی ش.
کاشکی درسها از تلویزیون پخش میشد. هرکس میخواست بخونه، هر کسی هم نمیخواست نخونه! آخر سال هم امتحان میگرفتن. تازه اینقدر هم پول برای مدرسهسازی و معلم و اینها خرج نمیکردن. جداً چرا این فکر تا به حال به ذهن کسی نرسیده؟ من که نمیفهمم چرا باید صبح زود برم مدرسه و سر کلاسها بشینم. واسهٔ معلمها که فرقی نداره. فکر کنم برای کلاس خالی هم همون حرفهایی رو بگن که توی کلاس سیودو نفری میگن.
هرگز
صورت ناظم سرخ و تُن صداش تغییر کرد. طوری که موقع حرفزدن و چرخیدن دورم با تلفظ پ، ت، ف و... قطرات آب دهنش رو روی صورتم حس میکردم!
mahdi mahdi
آقا رفته! یعنی منتقل شده! برا تو هم یه نامه نوشته که پیش منه.
صدای محسن توی گوشم پیچید. حال کسی رو داشتم که سطل آب سردی رو یهو خالی کرده باشن روش.
بی نام
خب، حالا حتما میدونی بهترین اتفاقی که میتونست بیفته چی بود؛ بله، اگه شنبه به تعطیلی میخورد بیشک قلبم از شدت خوشحالی و هیجان منفجر میشد.
منکسر
این روزها رو که نمیدونم، اما اون موقعها بساط فلک و شلنگ و خطکش به راه بود.
مرتضی ش.
زندگی امروز فرصت یادآوری خیلی از خاطرهها رو گرفته، یعنی خود ما اونقدر به زندگی رو دادیم که مثل زبلخان دستش رو برای گرفتن هرچیزی به آسونی دراز میکنه.
مرتضی ش.
کاشکی درسها از تلویزیون پخش میشد. هرکس میخواست بخونه، هر کسی هم نمیخواست نخونه! آخر سال هم امتحان میگرفتن. تازه اینقدر هم پول برای مدرسهسازی و معلم و اینها خرج نمیکردن. جداً چرا این فکر تا به حال به ذهن کسی نرسیده؟
mahsa
کاشکی درسها از تلویزیون پخش میشد. هرکس میخواست بخونه، هر کسی هم نمیخواست نخونه!
علی فلاح
اصرار کرد که ماجرا رو بفهمه منم ماجرا رو گفتم. آخر حرفهام آتیش کنجکاویش سرد، اما شعلهٔ ناراحتیش گُر گرفته بود. خب تقصیر من چی بود؟ خودش اومد و اصرار کرد.
دلم نمیخواست بره، ولی جداً هیچی برای خوردن تو خونه نبود. کمی پول مونده بود برای خرید نون و البته مربا هم داشتیم. بعد از رفتن محسن، من هم رفتم یه ساعتی توی محله دور زدم و نون گرفتم و اومدم طبق معمول سرم رو به بامبولی بند کردم... تقویم رو نگاه کردم و یادم افتاد فردا تولدمه.
احساس کلافگی، گرسنگی، خستگی، تنهایی و... اعصاب نداشتهم رو بههم ریخته بود. اول یه کم با کفش روی همهٔ فرشها قدم زدم. بعد رفتم توی حیاط و با برگهای خشک توی باغچه آتیش درست کردم. نیمساعتی با درخت گیلاس درددل کردم،
محمد قاسمی
حجم
۵۳٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۷۲ صفحه
حجم
۵۳٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۷۲ صفحه
قیمت:
۱۶,۲۰۰
تومان