بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب بچه‌ مثبت مدرسه | صفحه ۴ | طاقچه
کتاب بچه‌ مثبت مدرسه اثر یاسر عرب

بریده‌هایی از کتاب بچه‌ مثبت مدرسه

نویسنده:یاسر عرب
انتشارات:عهد مانا
امتیاز:
۳.۹از ۲۷۳ رأی
۳٫۹
(۲۷۳)
من که نمی‌فهمم چرا باید صبح زود برم مدرسه و سر کلاس‌ها بشینم. واسهٔ معلم‌ها که فرقی نداره. فکر کنم برای کلاس خالی هم همون حرف‌هایی رو بگن که توی کلاس سی‌ودو نفری می‌گن.
مرتضی ش.
نمی‌دونم اصلاً چرا ما باید بریم سر کلاس؟ کاشکی درس‌ها از تلویزیون پخش می‌شد. هرکس می‌خواست بخونه، هر کسی هم نمی‌خواست نخونه! آخر سال هم امتحان می‌گرفتن. تازه اینقدر هم پول برای مدرسه‌سازی و معلم و اینها خرج نمی‌کردن. جداً چرا این فکر تا به حال به ذهن کسی نرسیده؟
مرتضی ش.
قرآن رو پاره‌پاره می‌کردن و حتی بعضی‌هاشون قرآن رو می‌جویدن و بعد توی آتیش می‌انداختن! به حق چیزهای ندیده و نشنیده!
mahdi mahdi
پسرجان! تو می‌فهمی مریضی؟ می‌فهمی عقده‌های سرکوب‌شده داری؟ می‌فهمی دچار اختلالات روانی هستی؟
mahdi mahdi
چرا نمی‌شینی بچه؟ مگر مرض داری؟ خب دِ بتمرگ! آخه تو کی می‌خوای آدم بشی؟ فکر می‌کنی ما نمی‌فهمیم؟
mahdi mahdi
تا اومدم به خودم بیام لباس آشپزخونه تنم بود و سیب‌زمینی‌های سرخ کرده رو می‌ریختم توی خورش. به عنوان مسئول سیب‌زمینی‌های سرخ‌شده و یکی از مهندس‌های خورش قیمه هر یه دقیقه یه قاشق سوپ‌خوری می‌چشیدم که خدای نکرده خورش ترش یا شیرین نشده باشه. نیم‌ساعت نشد که از کیفیت خورش، برنج، سالاد، نوع نون و حتی میوه‌ها مطمئن شدم. فقط مونده بود ته دیگ که باید مطمئن می‌شدم ته نگرفته. به هر حال موقع پذیرایی شد و من هم با انرژی بسیار کمک کردم.
mahdi mahdi
قربون شهدا برم، چقدر خوبن! آدم‌ها رو سیر می‌کنن. چقدر خوبه هرشب توی مسجدای شهر یاد شهدا رو با شام زنده نگه دارن.
mahdi mahdi
وقتی چوب می‌تراشیدم علاوه بر نقش یه طرح، بوی اون رو بیشتر حس می‌کردم. مثل پرتقال که موقع پوست کندن، بوش رو بیشتر حس می‌کنی. از سر همین خل‌بازی‌ها چندبار از مادرم خواستم تا وسایل کنده‌کاری برام بگیره، اما اون هربار یه جواب داشت: «پسرهٔ بی‌عقل! کنده‌کاری رو ببری در مغازهٔ سبزی‌فروشی چند کیلو سبزی بهت می‌دن؟ هان؟» و من کم‌کم یاد می‌گرفتم قبل از انجام هرکاری با سبزی‌فروش محلمون مشورت کنم و ببینم حاضره برای اون کار کمی جعفری یا تربچه به من بده؟!
Aliteywb
به عنوان مسئول سیب‌زمینی‌های سرخ‌شده و یکی از مهندس‌های خورش قیمه هر یه دقیقه یه قاشق سوپ‌خوری می‌چشیدم که خدای نکرده خورش ترش یا شیرین نشده باشه. نیم‌ساعت نشد که از کیفیت خورش، برنج، سالاد، نوع نون و حتی میوه‌ها مطمئن شدم. فقط مونده بود ته دیگ که باید مطمئن می‌شدم ته نگرفته.
کفشدوزک
جمعه، به خودیِ خود یک گردان کمکی بود که بعد از یک هفته مبارزه، تو مدرسه به کمک می‌اومد و من رو از محاصره نجات می‌داد. پنجشنبه نوید رسیدن جمعه بود
Fateme Soltani

حجم

۵۳٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۷۲ صفحه

حجم

۵۳٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۷۲ صفحه

قیمت:
۱۶,۲۰۰
تومان