بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب طلسم آرزو | صفحه ۲ | طاقچه
۴٫۸
(۲۱۹)
آدمای بد تحت شرایط بدِ زندگی به این راه کشیده می‌شن. هیچ‌کس بدذات به دنیا نمیاد.»
arefe
تو زندگیم یاد گرفته‌م اگه آدم چیزایی رو که دوست نداره، بپذیره، کمتر احساس بدبختی می‌کنه!
کاربر ۳۷۱۴۶۸۲
«به نظر من درسی که ما از این ماجرا می‌گیریم اینه که آدمای بد تحت شرایط بدِ زندگی به این راه کشیده می‌شن. هیچ‌کس بدذات به دنیا نمیاد
Maryam
«مهم نیست چقدر آسیب دیدین یا چه دردی دارین می‌کشین، مهم اینه که با این درد چی‌کار می‌کنین. شما می‌تونین سال‌ها گریه کنین، حق هم دارین. اما راه دیگه اینه که از این درد درس بگیرین و باهاش رشد کنین.
Maryam
الکس سقلمه‌ای به کانر زد: «بهتره دنبالش بریم.» کانر در گوشش گفت: «خل شدی؟ من که پام رو تو خونهٔ این قورباغهٔ گنده نمی‌ذارم.»
hasti
مشعل‌هایی که به دیوار سنگی محکم شده بودند، نوری ضعیف و لرزان می‌تاباندند. از جویی که در بالا، دورتادور قصر کشیده شده بود، آبی بدبو و پُر از لجن به درون می‌چکید. کف سیاه‌چال، موش‌های بزرگی در پی غذا به دنبال هم می‌دویدند. چنین خرابه‌ای به‌هیچ‌وجه در شأن یک ملکه نبود. شب از نیمه گذشته بود و همه‌جا در سکوت فرو رفته بود، فقط گهگاه صدای کشیدن زنجیری به گوش می‌رسید. در سنگینی این سکوت، طنین صدای پایی در سرسرا پیچید. کسی از پلکان مارپیچ پایین آمد و وارد سیاه‌چال شد. پایین پله‌ها، زنی ظاهر شد که سرتاپایش در شنل سبزرنگ بلندی پوشیده شده بود. بااحتیاط از جلوی سلول‌ها گذشت و زندانیان داخل هر بند را به جنب‌وجوش انداخت. با هر قدمی که برمی‌داشت، سرعتش کندتر و کندتر و ضربان قلبش تُندتر و تُندتر می‌شد. زندانیان به ترتیب جرمشان تقسیم شده بودند. هرچه بیشتر در دل سیاه‌چال پیش می‌رفت، به زندانیان خطرناک‌تر و سنگدل‌تری می‌رسید. چشم‌هایش به سلولی در انتهای سرسرا دوخته شده بود که در آن، زندانی خاصی در بند بود و گروه بزرگی از نگهبانان به‌طور اختصاصی از او مراقبت می‌کردند.
Arefeh
دنیایی در جریان بود که با دنیایی که در آن زندگی می‌کرد زمین تا آسمان فرق داشت. دنیایی که با سیاست و تکنولوژی خراب نشده بود. دنیایی که در آن برای آدم‌های خوب اتفاق‌های خوب می‌افتاد. دنیایی که با تمام وجود دلش می‌خواست سهمی از آن داشته باشد.
Cilli
خانه! قشنگ‌ترین کلمهٔ دنیا!
Maryam
«شیشه‌ای که روحی تنها را در خود حبس کرده، تا آخرین ضربهٔ ناقوس نیمه‌شب، شمشیری از اعماق عمیق‌ترین دریاها، برای کشتن مرد جوان برازنده، سبدی از پوستهٔ تنهٔ درخت که با هراس از میان پارس‌های جنون‌آمیز و آرواره‌های درنده گریخته، تاج سنگی مشترک آرمیده در اعماق کنام درندگان، سوزنی که زیبایی ظاهر و باطن شاهزاده‌خانم زیبا را به‌هم دوخته، طرهٔ پُرپیچ بر طناب طلایی که روزگاری تنها امید رهایی بود، جواهرات درخشانی که بعد از نجات مردهٔ دروغین بیش از پیش می‌ارزند، اشک‌های پری تنهایی که نه جادویی بود و نه خوش‌حال.»
☆...○●arty🎓☆
وقتی همهٔ مردم تصمیمی می‌گیرن، کسی نمی‌تونه نظرشون رو عوض کنه
فانتاسماگوری♡•♡

حجم

۸۹۱٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۳۹۲ صفحه

حجم

۸۹۱٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۳۹۲ صفحه

قیمت:
۹۴,۰۰۰
تومان