کتاب فروش؛ تنها راه بقا

چند وقت پیش مجبور بودم برای سخنرانی به لاس‌وگاس بروم. راننده‌ام پس از اینکه در فرودگاه پیاده‌ام ‌کرد، پرسید کِی به خانه برمی‌گردم تا دنبالم بیاید. گفتم فردا پیش از ظهر برمی‌گردم. سپس پیشنهاد کرد: «چرا کمی بیشتر لذت نمی‌برین و یه شب بیشتر نمی‌مونین تا صبح روز بعد برگردین؟» پاسخ دادم: «به‌جای اینکه وقتم رو توی وگاس تلف کنم و اونا رو پولدارتر کنم، به خونه و سر کارم برمی‌گردم تا شاید خودمو پولدارتر کنم

مشتریان‌تان را فراموش نکنید. وقتی فراموش‌شان می‌کنید، آن‌ها نیز قطعاً فراموش‌تان می‌کنند.

وقتی کامل و صیقل‌خورده نیستید، فقط یک چیز می‌تواند این دو مورد را جبران کند: به اقدام‌های زیادی دست بزنید

به این جمله ایمان دارم که هر چقدر کمتر نگران پول‌تان باشید، پول راحت‌تر به سمت‌تان می‌آید

اگر می‌خواهید موفق باشید، باید متعهد شوید. باید ۱۰۰ درصد حواس‌تان به کارتان باشد و هیچ چیز دیگری توجه‌تان را جلب نکند.

بیش از آنکه عاشق لم دادن روی مبل باشم، عاشق کار کردن در حیاط منزلم هستم. اگر می‌خواهید در زندگی‌تان به جایی برسید، باید کاری انجام دهید. اگر می‌خواهید به سفر بروید، باید باک ماشین‌تان را پر کنید و در بزرگراه تخته گاز بروید. اگر می‌خواهید خانه بسازید، باید پی بکنید و بتن بریزید. اگر می‌خواهید برنده‌ی بخت‌آزمایی شوید، باید بلیتش را بخرید. برای رسیدن به نتایج، باید کاری انجام دهید

از افرادی که پیشنهاد می‌کنند دست از سخت‌کوشی بردارید و آسان بگیرید و آرامش داشته باشید دوری کنید. زمانی که به خواسته‌تان رسیدید، می‌توانید همه چیز را آسان بگیرید.

زندگی خاصی که رؤیایش را داشتید وابسته به این است که خودتان را تمام و کمال وقف کارتان کنید.

در بهترین حالت فروشنده‌ای متوسط بودم. متوسط بودم چون متعهد نبودم. چون متعهد نبودم، نتیجه‌ای نمی‌گرفتم. از آن‌جایی که نتیجه‌ای نمی‌گرفتم، شغلم را دوست نداشتم، تمامش چرخه‌ای معیوب بود.

«درسته هدیه‌ی گرونیه، ولی چیزی که توی این دنیا کمه پول نیست، بلکه افرادی خیلی کمن که عشق زندگی‌شون رو پیدا کردن و می‌دونن چطور باید قدر‌شون رو بدونن