بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب تابستان و غم | طاقچه
کتاب تابستان و غم اثر احمدرضا احمدی

بریده‌هایی از کتاب تابستان و غم

انتشارات:نشر چشمه
دسته‌بندی:
امتیاز:
۳.۶از ۵ رأی
۳٫۶
(۵)
گل سرخی در راهمان رویید به آن تسلیم شدیم تسلیمی باشوق بود
blueneda
به خورشید و گل یاس سوگند ما وارث هزاران اندوه و سبدی از گل سرخ هستیم
mariaa
ما زادهٔ آسودگی نبودیم فقر ما از عمر ما فزون‌تر بود چگونه بود که بهار را از دست داده بودیم خاطرات اندکی از بهار داشتیم
fuzzy
در باغ چراغی روشن کردم عمر به لحظات ناب رسیده بود اما من دل‌مُرده بودم.
fuzzy
از شاعران جهان می‌خواهم پرنده را به من بازگردانند پرنده رؤیا و تخیل ما را با خود برد شب در غیبت پرنده لبریز از تنهایی و گریستن است پرنده از پشت پنجرهٔ ما رفته است.
fuzzy
شما که از زندگی خرسند هستید و در باغ‌ها پناه گرفته‌اید به کمک شاعر بیایید ای همهٔ شما خرسند از روز و شب و باغ‌ها شاعر نه باغ‌ها را دیده است نه وسعت باغ‌ها را می‌داند.
fuzzy
ما از عاقبتِ این‌همه گریستن در بیداری هراس داریم سرانجام از اتاق بیرون آمدیم قدم به سپیده گذاشتیم با کسی عهدی نداشتیم پس تنها سوار قایق شدیم چشمان ما در قایق با ابر تلاقی پیدا کرد.
fuzzy
ما در میان این پنجره‌های محزون تخت‌بند شده‌ایم امید رهایی هم نیست.
fuzzy
من بر تنْ لباس تابستانی داشتم که دوازده ماه سال افسردگی مرا می‌پوشاند
fuzzy
می‌خواهم با سری عریان پا به آستانهٔ بهار بگذارم فقط نمی‌دانم باید از کدام خیابان عبور کنم تا صورتم و سر عریانم را با باران بشورم
fuzzy

حجم

۱۶۴٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۴۵۳ صفحه

حجم

۱۶۴٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۴۵۳ صفحه

قیمت:
۱۰۱,۰۰۰
تومان
صفحه قبل
۱
۲صفحه بعد