بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب دوئل دو صندلی خالی | صفحه ۲ | طاقچه
تصویر جلد کتاب دوئل دو صندلی خالی

بریده‌هایی از کتاب دوئل دو صندلی خالی

نویسنده:مجید رفعتی
انتشارات:نشر چشمه
دسته‌بندی:
امتیاز:
۳.۸از ۶ رأی
۳٫۸
(۶)
به پیلهٔ تنهایی خود برمی‌گردد اما هرگز دوباره کرم نمی‌شود پروانه
(:Ne´gar:)
نکند از قلم بیندازد سرنوشت آن چند لحظه‌ای را که قرار است در آغوشت بگیرم و ببوسمت
(:Ne´gar:)
حرف‌هایت همه به دلم نشست حالا می‌توانی پوکه‌هایت را جمع کنی
(:Ne´gar:)
همهٔ گلوله‌هایی که شلیک کردید مغزم را متلاشی کردند اما هیچ‌کدام در قلبم ننشستند
(:Ne´gar:)
به جریان قوی برقی فکر می‌کنم که هر آن می‌تواند مرا خشک کند حالا که مثل گنجشکی به سیم آخر زده‌ام و نشسته‌ام روی اتصال برهنه‌ای که یک سرش دست توست و سر دیگرش دست دنیایی که لابد از تو مهربان‌تر نیست
(:Ne´gar:)
همهٔ چیزهایی که می‌خواهم نیستند: آزادی عدالت صلح و تو
:)
۳۲: هیچ‌کس شاهدی هیچ‌کس شاهدی ندارد وقتی گلویش را می‌فشارد و به مرگ تهدیدش می‌کند تنهایی
:)
در پیراهن تو مادهٔ مهربانی‌ست که سرعت نور را دارد یعنی درست همان لحظه‌ای که مرا ترک می‌کنی به نزدم بازمی‌گردی
(:Ne´gar:)
صلح نامی‌ست که به مجال آدم‌ها می‌دهیم وقتی دستمال سفید را بالا می‌آورند تا دهان خونین‌شان را پاک کنند
(:Ne´gar:)
جنازه‌اش را هم کنار کتاب‌هایش دفن کردیم پای همان درختی که سال‌هاست خشکیده و روزی پُربارترین درخت باغ بود و می‌خواست علی‌رغم فصل‌ها جهان را تغییر دهد
(:Ne´gar:)
و جهان با پای خونین از پایان خود عبور خواهد کرد
A.mIr.1999
سربازان از جنگ برمی‌گردند اما جنگ از سربازان برنمی‌گردد
A.mIr.1999
نیمهٔ خالی لیوان ندیدن اندام توست و نیمهٔ پُر پیراهنی که جا گذاشته‌ای
:)
کاش می‌شد بی‌پرده پنجرهٔ اتاقت را باز می‌کردی به هوای من
:)
هیچ‌کس گوش به حرف دیگری نداد نه شاکی نه متهم و نه قاضی
:)
همهٔ گلوله‌هایی که شلیک کردید مغزم را متلاشی کردند اما هیچ‌کدام در قلبم ننشستند
:)
صبور باش عاقبت یک روز به مهر از تو سخن می‌گویند و به افتخار به دوشت می‌برند از سردخانه تا قبرستان
:)
صلح نامی‌ست که به مجال آدم‌ها می‌دهیم وقتی دستمال سفید را بالا می‌آورند تا دهان خونین‌شان را پاک کنند
:)
سال‌ها پیش مصر و سوریه با اسراییل جنگیدند امروز سوریه با سوریه می‌جنگد و مصر با مصر کشور به کشور خانه به خانه و تن به تن ادامه خواهد داشت جنگ و آخرین سرباز آخرین گلوله را در سینهٔ خود شلیک می‌کند
:)
دهان کلمات خونی‌ست دست‌های کلمات خونی‌ست پیراهن کلمات خونی‌ست سربازان از جنگ برمی‌گردند اما جنگ از سربازان برنمی‌گردد... هیچ‌کس نمی‌تواند در خانه‌های شطرنج زندگی کند جز مهره‌های سیاه و سفید که قاعدهٔ بازی را می‌دانند به قیامت اعتقاد دارند به تناسخ اعتقاد دارند به دنیای بعد از دنیای مرگ اعتقاد دارند اصلاً اعتقاد دارند به شاه، وزیر، قلعه و این‌که پیاده‌ها قربانی‌اند سبقت از مسابقه ممکن نیست و گلوله‌هایی که سال‌ها پیش شلیک شده بودند تا ما را از پا درآورند خونین برگشته‌اند تا از پا درآمدن‌مان را نگاه کنند
:)

حجم

۳۸٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۳

تعداد صفحه‌ها

۸۱ صفحه

حجم

۳۸٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۳

تعداد صفحه‌ها

۸۱ صفحه

قیمت:
۱۸,۰۰۰
۹,۰۰۰
۵۰%
تومان