با مرگ کنار میآید
اما مُردن را به تعویق میاندازد
با آنکه میداند
زمان سخت است
دشوار است
پیر میکند
میکشد
*𝐻𝑒𝒾𝓇𝒶𝓃
من هم اگر ریشههایم
به استخوانهای تو نخورده بود
انارهایم را نمیترکاندم و
شاخههایم را نمیخشکاندم
تا بیایند و زیر پایم را خالی کنند
کشف استخوانهای تو
به قیمت مرگ من تمام شد
*𝐻𝑒𝒾𝓇𝒶𝓃
پیش از دیدنت خیال میکنم
چهطور در آغوشت بگیرم و ببوسمت
و پس از دیدنت حسرت میخورم
چهطور در آغوشت نگرفتم و نبوسیدمت
(:Ne´gar:)
نزدیکتر بیا
گلولههایت را
از دور شلیک نکن
حیف است
سرد بنشینند در سینهٔ من
*𝐻𝑒𝒾𝓇𝒶𝓃
من میلیونها سال قبل از تولد دستهایم
تو را بغل کردهام
(:Ne´gar:)
اگر اسکندر
سربازانش را از تاریخ بیرون بیاورد
و خونهای ریخته
به رگهای صاحبانشان برگردند
من هم دستوپای گمشدهام را پیدا میکنم
برای بغل کردنت
مستورع
هی بیرونت میکنم
و دوباره برمیگردی
مثل نفس
(:Ne´gar:)
هی بیرونت میکنم
و دوباره برمیگردی
مثل نفس
(:Ne´gar:)
دیدن، شنیدن
بوییدن، چشیدن
و لمس کردن:
با همهٔ حواسم دلتنگ توام
(:Ne´gar:)
مثل محکومان به اعدام
چشمانم را میبندم
تا رفتن از کنارت را
نبینم
(:Ne´gar:)