بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب پدر سرگی | صفحه ۳ | طاقچه
تصویر جلد کتاب پدر سرگی

بریده‌هایی از کتاب پدر سرگی

نویسنده:لئو تولستوی
انتشارات:نشر چشمه
دسته‌بندی:
امتیاز:
۳.۹از ۵۵ رأی
۳٫۹
(۵۵)
بزرگ پدر می‌گفت همان‌گونه که خوراک برای ادامهٔ زندگی مادی لازم است، ادامهٔ زندگی روحانی هم بی‌غذای روحانی ممکن نیست و این غذای روحانی همان دعاست
Naarvanam
«نمی‌دانم چرا باید روزی چندبار به دعاهای واحدی گوش دهم. فقط می‌دانم که باید گوش داد و چون می‌دانم که باید گوش داد از گوش دادن به آن‌ها احساس شادی می‌کنم.»
Naarvanam
اما اکنون نه‌تنها این ناخوشایندی‌ها را با راحتی تحمل می‌کرد بلکه در آن‌ها تسلا و توانایی پایداری می‌جست.
Naarvanam
همان‌گونه که در هنگ نه‌تنها افسری نمونه بود بلکه بیش از آن‌چه از او خواسته می‌شد می‌کرد و حدود کمال را وسعت می‌بخشید، در کسوت رهبانی نیز می‌کوشید کامل، و نه‌فقط در عمل بلکه در نیت نیز پاک و پرهیزکار و فروتن و مطیع و مهربان باشد.
Naarvanam
این ناامیدی او را به سوی خدا بازکشانده بود، بازگشت به ایمان کودکی، که هرگز دلش از آن خالی نشده بود.
Naarvanam
او جواب می‌داد که ندای خدا مهم‌تر از همه‌چیز است و او این دعوت را در دل خود احساس می‌کند.
Naarvanam
«من از یمن دوستی... تو خود را شناختم و دانستم که بهتر از آنم که گمان می‌کردم.»
Naarvanam
«من تازه در این لحظه نورانی‌ترین سعادتی را که ممکن است نصیب مردی بشود درمی‌یابم.»
Naarvanam
بعد چون ضمن گفت‌وگویی در محفلی به نارسایی اطلاعات عمومی خود پی برد تصمیم گرفت که این عیب را اصلاح کند و به‌قدری مطالعه کرد، که کامیاب شد.
Naarvanam
همیشه هدفی دیگر نیز داشت که آن را دنبال می‌کرد و این هدف، هر قدر هم ناچیز بود، او تمام توان خود را صرف رسیدن به ان می‌کرد و برای ان زنده بود تابه آن دست یابد.
Naarvanam
وقتی به یک هدف می‌رسید هدف دیگری برمی‌گزید.
Naarvanam
به این معنا که سودایی شعله‌ورش می‌داشت که در هر کاری که در زندگی پیش می‌گرفت موفق شود و به‌کمال. می‌خواست به هر قیمت شده تحسین و تعجب همه را برانگیزد
Naarvanam
اما دقایقی می‌رسید که آن‌چه او را زنده می‌داشت و به زندگی‌اش معنایی می‌بخشید ناگهان به چشمش تیره می‌آمد. البته اعتقادش را به آن از دست نمی‌داد ولی دیگر آن را عیان نمی‌دید. نمی‌توانست یقینی را که می‌خواست در خود فراخواند و خاطراتش، و هیهات، پشیمانی از پیش گرفتن این راه بر دلش می‌تاخت.
Rastaa Rajabi
«من تازه در این لحظه نورانی‌ترین سعادتی را که ممکن است نصیب مردی بشود درمی‌یابم.» و با لبخند آزرم افزود: «و این شمایید، شمایید که این سعادت را نصیب من کرده‌اید.»
saeed_vadi
سودایی شعله‌ورش می‌داشت که در هر کاری که در زندگی پیش می‌گرفت موفق شود و به‌کمال. می‌خواست به هر قیمت شده تحسین و تعجب همه را برانگیزد.
saeed_vadi
همین ضرورت اطاعتِ محض از بزرگ پدر هر گونه تردید را در دل او از میان می‌برد. اگر این اطاعت کامل نبود یکنواختی و طول مراسم نماز، و اختلال صلح داخلی صومعه که حاصل دیدار بازدیدکنندگان بود، یا نقایص اخلاقی راهبان، همه اسباب رنج او و ناگواری زندگی‌اش می‌شد
Mahsa Saadati
همین ضرورت اطاعتِ محض از بزرگ پدر هر گونه تردید را در دل او از میان می‌برد. اگر این اطاعت کامل نبود یکنواختی و طول مراسم نماز، و اختلال صلح داخلی صومعه که حاصل دیدار بازدیدکنندگان بود، یا نقایص اخلاقی راهبان، همه اسباب رنج او و ناگواری زندگی‌اش می‌شد
Mahsa Saadati
می‌خواست چنان‌که عادتش بود در وقت ناامیدی دعا کند. ولی به که متوسل شود؟ دعا به درگاه که بکند؟ دیگر به خدا اعتقاد نداشت. دلش خالی بود، چشمه‌ای خشکیده!
Ailin_y
عشق آن‌ها به او برایش خوشایند بود، به آن احتیاج داشت، اما خود نسبت به آن‌ها چنین احساسی در دل نداشت. دلش از عشق خالی بود. از افتادگی و آزادگی و پاکی نیز دور بود.
Ailin_y
این تحول از اوان کودکی دراو صورت می‌پذیرفت و هر چند به اشکال بسیار گوناگون تظاهر می‌کرد، در حقیقت یکی بیش نبود. به این معنا که سودایی شعله‌ورش می‌داشت که در هر کاری که در زندگی پیش می‌گرفت موفق شود و به‌کمال. می‌خواست به هر قیمت شده تحسین و تعجب همه را برانگیزد. مثلاً در درس های دانشکده یا تمرین‌های نظامی به‌قدری جدیت می‌کرد که همه به او آفرین گویند و نمونه‌اش بشمارند. وقتی به یک هدف می‌رسید هدف دیگری برمی‌گزید.
Ailin_y

حجم

۸۲٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۷

تعداد صفحه‌ها

۸۴ صفحه

حجم

۸۲٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۷

تعداد صفحه‌ها

۸۴ صفحه

قیمت:
۲۴,۰۰۰
۱۲,۰۰۰
۵۰%
تومان
صفحه قبل۱۲
۳
صفحه بعد