بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب کوه میان ما | صفحه ۳ | طاقچه
تصویر جلد کتاب کوه میان ما

بریده‌هایی از کتاب کوه میان ما

ویراستار:شهین خاصی
امتیاز:
۴.۲از ۵۴ رأی
۴٫۲
(۵۴)
«ما باید در بدترین موقعیت‌ها به دنبال راهی برای بهتر ساختن شرایط باشیم. هر روز، یک مسابقهٔ شطرنج است؛ رقابتی بین ما و شرّ. بیشتر روزها ما برنده می‌شویم. بعضی روزها هم برنده نمی‌شویم.»
زیر آسمان شب
سال سوم دانشگاه بودم که مطمئن شدم تو بهترین دوستم شده‌ای. تو به من لبخندزدن را یاد دادی. تو زندگی‌کردن با قلبی سرشار از حس زندگی را به من آموختی. با هر قدم، تو به عمق وجودم نفوذ کردی و تمامی زخم‌ها و صخره‌هایی را که اطراف روحم تلنبار شده بودند کنار زدی. تو اولین کسی بودی که تکه‌های وجود مرا کنار هم گذاشتی. وقتی پای عشق به میان آمد، تو سینه‌خیزرفتن، راه‌رفتن و دویدن را به من آموختی و سپس جایی در ساحل، زیر نور ماه هنگامی‌که داشتیم در جهت مخالف باد، تمرین پنج‌دقیقه‌ای دویدن انجام می‌دادیم، تو به‌سمت من برگشتی، زنجیرهایی که بال‌هایم را بسته بودند گشودی و به من آموختی پرواز کنم. پاهایم دیگر بر روی زمین نبودند.
Tasnim:)
«ما هم عروسی کوچکی گرفتیم.» «چقدر کوچک؟» «من، راشل و قوم‌وخویش او.» «درست می‌گویی، کوچک بود.» «اما لحظه‌ای که در باز شد و او در آستانهٔ در ایستاد با آن لباس سفید که زمین را جارو می‌کرد... این تصویری است که یک داماد هرگز آن را از یاد نمی‌برد.»
Tasnim:)
تو وارد زندگی من شدی و دنیایم را با خنده و نور و شگفتی روشن کردی. تو مرا به‌گرمی پذیرفتی و دوشادوشم دویدی. با چشمانی شهوت‌آلود نگاهی سریع به تو انداختم، پیراهنت را درآوردم، می‌خواستم دوش بگیرم و هرگونه آثار پدر را از تنم پاک کنم و در تو غرق شوم.
Tasnim:)
با مردی ازدواج کن که پنجاه یا شصت سال آینده را پابه‌پای تو بیاید، درها را باز کند، دستت را بگیرد، برایت قهوه درست کند، لوسیون روی ترک‌های پایت بمالد و جایگاهت را به جایی ارتقا دهد که شایستهٔ آن هستی. آیا فقط به‌خاطر چهره یا موهای طلایی‌ات با تو ازدواج کرده یا وقتی ظاهر زنی پنجاه‌ساله را پیدا کنی همچنان عاشقت خواهد بود؟»
Tasnim:)
«در زندگی از دو قانون ساده پیروی می‌کنم: اول اینکه اگر به درستی چیزی اعتقاد کامل داشته باشم به آن عمل می‌کنم و دوم، افرادی را که پایبند درستیِ اعتقادات‌شان هستند، تحسین می‌کنم.»
Tasnim:)
با مردی ازدواج کن که پنجاه یا شصت سال آینده را پابه‌پای تو بیاید، درها را باز کند، دستت را بگیرد، برایت قهوه درست کند، لوسیون روی ترک‌های پایت بمالد و جایگاهت را به جایی ارتقا دهد که شایستهٔ آن هستی. آیا فقط به‌خاطر چهره یا موهای طلایی‌ات با تو ازدواج کرده یا وقتی ظاهر زنی پنجاه‌ساله را پیدا کنی همچنان عاشقت خواهد بود؟»
Tasnim:)
«شاید طراوت بیست‌سالگی خودش را نداشته باشد، شاید پوستش در قسمت زیر بازو و پشت باسن شل شده باشد، شاید چین‌وچروک‌هایی بر روی پوستش ظاهر شده که اصلاً آنها را دوست ندارد، شاید پلک چشمش افتاده شده، شاید لباس‌زیرش به کوچکی سابق نیست، شاید تمام اینها حقیقت داشته باشند... اما من هم همان مردی که در عکس‌های عروسی به‌نظر می‌رسم نیستم. پیرمردی وارفته هستم با موهای سفید و پوستی چروک‌خورده و آفتاب‌سوخته. شاید کلیشه‌ای به‌نظر برسد، اما با زنی ازدواج کرده‌ام که مناسب من است. خودم را نیمی از یک پازل دوتکه می‌بینم که با او کامل می‌شوم.»
Tasnim:)
من با درد و اشک و آه خواهان مردی هستم که مرا درون قلبش جای دهد، درست به همان صورتی که بن تو را در قلبش جای داده است.
کاربر ۳۷۸۲۶۳۸
«سنگ و چوب ممکن است استخوان را بشکنند، اما اگر بخواهی به کسی صدمه‌ای عمیق و کاری بزنی... از کلمات استفاده کن.»
کاربر ۳۷۸۲۶۳۸
«اگر تن به ازدواجی بدهی که با انتظارات و امیدت فاصلهٔ زیادی دارد خودت را ارزان فروخته‌ای. تو سزاوار بیش از اینها هستی-بهتر از اینها.»
کاربر ۳۷۸۲۶۳۸
سعی کردم انتخاب کنم و سوار اولین قطاری که وارد ایستگاه می‌شود نشوم اما من خریدار نیستم. تمام گزینه‌های خوب را دیگران برداشته‌اند؛ انسان‌هایی مانند گروور، و تو... هرگز شانس پیداکردن یکی از این آدم‌های خوب را نداشته‌ام.»
کاربر ۳۷۸۲۶۳۸
سعی کردم انتخاب کنم و سوار اولین قطاری که وارد ایستگاه می‌شود نشوم اما من خریدار نیستم. تمام گزینه‌های خوب را دیگران برداشته‌اند؛
کاربر ۳۷۸۲۶۳۸
’دُکی، وقتی عملم می‌کنی با خودت فکر کن روی یک آدم زنده جراحی می‌کنی، نه یک آدم روبه‌مرگ.‘
کاربر ۳۷۸۲۶۳۸
آن چیزی که مردم به آن نیاز دارند دکتری است که از کثیف و آلوده شدن دست‌هایش اذیت نشود و همچنان با مهربانی و وقار به آنها نگاه کند.
کاربر ۳۷۸۲۶۳۸
زندگی با قلبی شکسته، مانند این است که با نیمی از جانت زندگی کنی و این به آن معنا نیست که نیم دیگرت زنده است. این یعنی نیمی از تو مُرده است و این اصلاً زندگی نیست.»
کاربر ۳۷۸۲۶۳۸
هر روز از خواب بیدار می‌شویم و گمان می‌کنیم فردا نیز به همین شکل خواهد بود. همیشه به این صورت نیست.
کاربر ۳۷۸۲۶۳۸
تو به من لبخندزدن را یاد دادی. تو زندگی‌کردن با قلبی سرشار از حس زندگی را به من آموختی. با هر قدم، تو به عمق وجودم نفوذ کردی و تمامی زخم‌ها و صخره‌هایی را که اطراف روحم تلنبار شده بودند کنار زدی. تو اولین کسی بودی که تکه‌های وجود مرا کنار هم گذاشتی. وقتی پای عشق به میان آمد، تو سینه‌خیزرفتن، راه‌رفتن و دویدن را به من آموختی
کاربر ۳۷۸۲۶۳۸
در زندگی از دو قانون ساده پیروی می‌کنم: اول اینکه اگر به درستی چیزی اعتقاد کامل داشته باشم به آن عمل می‌کنم و دوم، افرادی را که پایبند درستیِ اعتقادات‌شان هستند، تحسین می‌کنم.
shakiba
شب، ترس‌هایی را بیدار می‌کند که در مواقع دیگر حتی اگر واقعی باشند به‌چشم نمی‌آیند.
NeginJr

حجم

۳۱۸٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۳۹۲ صفحه

حجم

۳۱۸٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۳۹۲ صفحه

قیمت:
۹۴,۰۰۰
۶۵,۸۰۰
۳۰%
تومان