بریدههایی از کتاب انسان در جستوجوی معنا
۴٫۰
(۱۰۱۶)
وقتی یک انسان میفهمد که سرنوشتش رنجکشیدن است، مجبور میشود که تحمل عذاب و رنج را بهعنوان تنها وظیفهٔ خاص خود بپذیرد. او دیگر میفهمد که در این دنیا درد و رنج برای هر شخص منحصربهفرد و خاص است. هیچکس نمیتواند او را از رنج برهاند یا بهجای او عذاب بکشد، یعنی شرایط خاص او طوری بر سر راهش قرار میگیرند که تنها خودش را آزار میدهند.
Mohammad Ali Zareian
گاهی انسان مجبور است سرنوشتش را به سادگی بپذیرد تا بتواند شرایط سختش را تحمل کند. هر موقعیتی منحصربهفرد است و برای رویارویی با آن باید پاسخ خاص خودش را یافت.
Mohammad Ali Zareian
همیشه یک جواب درست برای مشکلاتی که سر راه او قرار میگیرند وجود دارد.
Mohammad Ali Zareian
سؤالات مربوط به زندگی را نمیتوان با جملات کلی پاسخ داد. «زندگی» چیز مبهمی نیست، بلکه کاملاً واقعی و قابل درک است. این وظایف آینده هستند که انسان را میسازند و برای هر فرد کاملاً خاص و متفاوت هستند. سرنوشتِ هیچ شخصی نمیتواند با سرنوشت شخصی دیگر مقایسه شود. هیچ موقعیتی دوبار تکرار نمیشود و هر موقعیت، پاسخی جداگانه را میطلبد.
Mohammad Ali Zareian
زندگی یعنی پذیرش مسئولیت برای پیداکردن پاسخ مناسب در مقابل مشکلات و انجام مأموریتهایی که سدّ راهِ هر فرد قرار می گیرد.
Mohammad Ali Zareian
ذهن من هنوز درگیر تصورات همسرم بود. فکری مدام از سرم عبور میکرد، نمیدانستم که او هنوز زنده است یا نه. فقط یک چیز را میدانستم که اکنون نیز بهخوبی درکش کردهام، عشق بسیار فراتر از جسم معشوق پیش میرود. عشق معنای واقعیاش را در وجود معنوی و درونی خودش پیدا میکند. چه معشوق حضور داشته باشد، چه نداشته باشد، چه زنده باشد و چه از این دنیا رفته باشد، عشق به طریقی اهمیت و جایگاه خودش را پیدا خواهد کرد.
کاربر ۱۵۵۹۶۴۹
وقتی یک انسان در شرایط کامل نابودی قرار دارد و نمیتواند خودش را در مسیر بهتری جای دهد، وقتی تنها دستاوردش رنجبردنِ بهتر و شرافتمندانهتر از عذابهایش است، در چنین شرایطی میتواند با اندیشیدن به معشوق و خاطرات عاشقانهاش به خشنودی کامل دست یابد.
اف
مهم نیست ما چه انتظاری از زندگی داریم بلکه مهم آن است که زندگی چه انتظاری از ما دارد؟ باید از سؤالپرسیدن راجع به معنای زندگی دست برداریم و خودمان بهعنوان کسی که هرروز و هرساعت توسط زندگی مورد سؤال قرار میگیرد، فکر کنیم. جواب این سؤالات با رفتار و کردار صحیح مشخص میشود، نه فقط حرف و اندیشه. زندگی یعنی پذیرش مسئولیت برای پیداکردن پاسخ مناسب در مقابل مشکلات و انجام مأموریتهایی که سدّ راهِ هر فرد قرار می گیرد.
اینگونه وظایف و حتی معنا و هدف زندگی برای هر فرد در هر لحظه متفاوت است. به همین دلیل ارائهٔ معنایی کلی از زندگی غیرممکن است.
Mohammad Ali Zareian
هرموقع که فرصتی بهوجود بیاید باید دلیل و هدفی برای زندگی به زندانی داده شود تا توانایی غلبه بر چگونگی تحمل سختیهای زندگیاش را پیدا کند. وای بر آن کسی که دیگر نه هدفی و نه دلیل و معنایی در زندگی خود داشته و دلیلی برای ادامهٔ زندگیاش پیدا نکند. اینگونه افراد به سرعت خود را گم کرده و در پاسخ به تمام بحثهای امیدبخش تنها یک جواب میدادند: «انتظاری از زندگی ندارم.»
Mohammad Ali Zareian
آمار مرگ و میر در هفتههای بین کریسمس ۱۹۴۴ و سال نو ۱۹۴۵ در اردوگاه نسبت به قبل بیشتر شده بود. به عقیدهٔ او دلیل این افزایش مرگ و میر ربطی به شرایط سخت کار یا کاهش جیرهٔ غذایی یا تغییرات آبوهوایی یا بیماریهای جدید واگیردار ندارد. دلیلش این بود که اکثراً زندانیان به این امید زندگی میکردند که تا کریسمس به خانه برمیگردند. همانطور که زمان میگذشت خبر خوشی شنیده نمیشد. کمکم زندانیان شجاعت خود را از دست میدادند و ناامیدی آنها را فرامیگرفت. این اتفاق تأثیر شدیدی بر روی قدرت مقاومت آنها میگذاشت و به همین دلیل عدهٔ زیادی از آنها جان میدادند.
همانطور که قبلاً اشاره کردم هرگونه تلاش برای حفظ قدرت درونی که فرد در اردوگاه انجام میداد، ابتدا نیاز به تعیین هدفی روشن برای آینده داشت. این سخن از نیچه: «کسی که دلیلی برای زندگیکردن داشته باشد از عهدهٔ چگونگی آن برخواهد آمد»، میتواند یک شعار هدایتکننده برای تمام تلاشهای رواندرمانی و روانبهداشتی زندانیان باشد.
Mohammad Ali Zareian
ویکتور فرانکل فیلسوف، عصبشناس، و استاد روانپزشکی در دانشگاه پزشکی وین است. او بنیانگذار سومین مکتب وینی (پس از روانکاوی فروید و روانشناسی آدلر) در رواندرمانی است. مجلهٔ روانپزشکی آمریکا مکتب او را «شاید مهمترین تفکر از زمان فروید و آدلر» مینامد.
متین ژاله آرا
در ارزیابی آخر مشخص شد شخصیتی که زندانیان به آن تبدیل میشوند نتیجهٔ تصمیمات درونیشان است، نه فقط شرایط اردوگاه. اساساً هر شخصی حتی در شرایطی چنین دشوار میتواند تصمیم بگیرد که به چه شخصیتی تبدیل شود، چه از لحاظ روانی و چه از لحاظ روحی، او حتی در اردوگاه کار اجباری هم می تواند عظمت خود را حفظ کند.
smn
بهجای موقعیتها و امکانها، من گذشتهای مملو از واقعیت دارم؛ نه فقط کارهایی واقعی که انجام دادم و عشقهایی واقعی که ورزیدم، بلکه رنجهایی واقعی که شجاعانه متحمل شدم. همین رنجها هستند که بینهایت به آنها افتخار میکنم و هرگز اجازه نمیدهند حسد در من شکل بگیرد.»
کاربر ۸۶۸۶۲۷
در ارزیابی آخر مشخص شد شخصیتی که زندانیان به آن تبدیل میشوند نتیجهٔ تصمیمات درونیشان است، نه فقط شرایط اردوگاه. اساساً هر شخصی حتی در شرایطی چنین دشوار میتواند تصمیم بگیرد که به چه شخصیتی تبدیل شود، چه از لحاظ روانی و چه از لحاظ روحی، او حتی در اردوگاه کار اجباری هم می تواند عظمت خود را حفظ کند.
لیلی
عشق بسیار فراتر از جسم معشوق پیش میرود. عشق معنای واقعیاش را در وجود معنوی و درونی خودش پیدا میکند. چه معشوق حضور داشته باشد، چه نداشته باشد، چه زنده باشد و چه از این دنیا رفته باشد، عشق به طریقی اهمیت و جایگاه خودش را پیدا خواهد کرد.
لیلی
آنها از ما میخواهند که با سربلندی درد و رنج را تحمل کنیم، نه با ذلت و بدبختی و کسی نباشیم که فقط هنر مُردن را آموخته است.
درتکاپو...
دو گونه انسان در دنیا وجود دارد، نژاد مردم شایسته و ناشایسته. این دو نژاد در هر گروه و اجتماعی نفوذ کردهاند و هیچ جامعهای بهطور کامل از انسانهای شایسته یا ناشایسته تشکیل نشده است. پس هیچ گروهی نژادی خالص ندارد و به همین دلیل است که در اردوگاه به نگهبانانی شایسته برمیخوریم.
Ali Mahrooei
ما شاهد این بودیم که چگونه بعضی از دوستانمان شبیه حیوانات وحشی و چطور بعضی از آنها همچون انسانهای قدیس زندگی میکردند. انسان ظرفیت هر دو رفتار را در خود دارد و اینکه کدام یک شکوفا شود بستگی به تصمیمات او دارد نه شرایط.
ما نسلی واقعبین هستیم و میخواهیم انسان را آنطور که هست بشناسیم. با این حال انسان همان موجودی است که کورههای آدمسوزی در آشویتس را ساخته و از سوی دیگر همان انسانی است که با دستانی رو به آسمان و درحالیکه دعای یهودیان را بر لب میخواند پا به آن مینهد.
عباص
از او پرسیدم درد پایت را چگونه درمان کردی و او پاسخ داد: «با گریه از بدنم خارجش کردم.»
درتکاپو...
یک ارباب ثروتمندِ ایرانی به همراه خدمتکارش در حال قدمزدن در باغ بودند. خدمتکار گریه میکرد و میگفت عزرائیل را دیده که او را به مرگ تهدید کرده است. از اربابش خواهش کرد که سریعترین اسبش را به او بدهد تا هرچه زودتر به تهران برود و بتواند تا شب به آنجا برسد. ارباب پذیرفت و خدمتکار به سمت تهران تاخت. ارباب در راه برگشت به خانه عزرائیل را دید. از او پرسید: «چرا خدمتکار مرا ترساندی و او را تهدید به مرگ کردی؟» عزرائیل پاسخ داد: «من او را تهدید نکردم. فقط از اینکه هنوز او را اینجا میدیدم متعجب شده بودم، درحالیکه قرار بود امشب در تهران به سراغش بروم.»
درتکاپو...
حجم
۱۴۰٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۱۵۵ صفحه
حجم
۱۴۰٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۱۵۵ صفحه
قیمت:
۴۰,۰۰۰
۲۰,۰۰۰۵۰%
تومان