بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب انسان در جست‌وجوی معنا | صفحه ۱۰۵ | طاقچه
تصویر جلد کتاب انسان در جست‌وجوی معنا

بریده‌هایی از کتاب انسان در جست‌وجوی معنا

امتیاز:
۴.۰از ۱۰۱۷ رأی
۴٫۰
(۱۰۱۷)
وای بر آن زندانی‌ای که در تمام دوران اسارتش شب و روزها را به امید شخصی سپری می‌کرده که دیگر وجود ندارد! وای بر آن کس که روز آزادی‌اش فرا رسد اما آزادی را متفاوت از آنچه در انتظارش بوده دریابد!
Sobhan
دو گونه انسان در دنیا وجود دارد، نژاد مردم شایسته و ناشایسته. این دو نژاد در هر گروه و اجتماعی نفوذ کرده‌اند و هیچ جامعه‌ای به‌طور کامل از انسان‌های شایسته یا ناشایسته تشکیل نشده است. پس هیچ گروهی نژادی خالص ندارد و به همین دلیل است که در اردوگاه به نگهبانانی شایسته برمی‌خوریم.
Sobhan
مرزهای جوامع مختلف با یکدیگر تداخل دارند و ما نباید با تقسیم‌کردن آنها به دو دستهٔ ظالم و مظلوم کار را برای خودمان ساده کنیم.
Sobhan
در روانپزشکی حالتی وجود دارد به نام «توهم رهایی»؛ در این حالت فردِ محکوم تا آخرین لحظاتِ اجرای حکم اعدامش امید به بخشش و رهایی از مجازات دارد.
arash rostamzad
گوردون آلپورت در کتاب انسان و مذهبِ او می‌نویسد: «بیمار عصبی که می‌آموزد به خودش بخندد، سروسامانی به اوضاع خود می‌دهد و شاید در مسیر درمان قرار بگیرد.»
mostafavi
در اردوگاه کار اجباری، در آن آزمایشگاه زندگی، ما شاهد این بودیم که چگونه بعضی از دوستانمان شبیه حیوانات وحشی و چطور بعضی از آنها همچون انسان‌های قدیس زندگی می‌کردند. انسان ظرفیت هر دو رفتار را در خود دارد و اینکه کدام یک شکوفا شود بستگی به تصمیمات او دارد نه شرایط.
mostafavi
خیلی خنده‌دار است، همان‌قدر که ترس از چیزی باعث می‌شود آن بلا به سرمان آید، اصرار و قصد بیش از حد برای خواستن چیزی آن را غیرممکن‌تر می‌کند.
مری مگدالن
قصد متضاد را در درمان بی‌خوابی هم می‌توان به کار برد. ترس از بی‌خوابی نتیجهٔ میل شدید به خواب است که در عوض باعث ناتوانی فرد در خوابیدن می‌شود. برای غلبه به این ترس خاص معمولاً به بیمارانم پیشنهاد می‌کنم تا به‌جای تلاش برای خوابیدن، عکس آن را انجام دهند و تا جایی که می‌توانند بیدار بمانند. به عبارت دیگر قصد مفرط به خوابیدن که ناشی از اضطراب پیشین است باید به‌وسیلهٔ قصد متضاد جایگزینِ نخوابیدن شود که به‌زودی خواب را به دنبال خواهد داشت.
یوسف
با توجه به این موضوع می‌توان جملهٔ «میل و آرزو پدر اندیشه است» را به جملهٔ «ترس مادر واقعه است» تغییر داد. خیلی خنده‌دار است، همان‌قدر که ترس از چیزی باعث می‌شود آن بلا به سرمان آید، اصرار و قصد بیش از حد برای خواستن چیزی آن را غیرممکن‌تر می‌کند. قصد بیش از حد یا به گفتهٔ خودم «قصد مفرط»، کاملاً در مورد اختلال‌های جنسی قابل مشاهده است. هرچه یک مرد تلاش بیشتری برای نشان‌دادن ظرفیتش در رابطه می‌کند یا هرچه زن بیشتر می‌کوشد تا به اوج لذت برسد، کمتر موفق می‌شود. لذت باید محصول یک رابطه باشد نه هدف آن، که اگر هدف قرار بگیرد نابود خواهد شد.
یوسف
شخص بدبین به انسانی شباهت دارد که با ترس و نگرانی به تقویم دیواری‌اش نگاه می‌کند که با گذشت هر روز از برگه‌هایش کاسته و باریک‌تر می‌شود. در عوض شخصی که با مشکلات زندگی فعالانه مقابله می‌کند شبیه انسانی است که هر برگ از تقویمِ سرشار از موفقیتش را جدا می‌کند و بر پشت آن یادداشتی می‌نویسد و به‌طور منظم کنار برگه‌های جداشدهٔ قبلی دسته‌بندی می‌کند؛ و می‌تواند با غرور و شادی به تمام این یادداشت‌های ارزشمند و روزهایی که به بهترین نحو زندگی کرده است بنگرد.
یوسف
انسان باید معنای حقیقی زندگی را در دنیای پیرامون خود بیابد، نه در دنیای درونی و ذهنی که یک سیستم بسته است. من این مشخصه را «خودشکوفایی وجود بشر» می‌نامم و بیان‌گر این حقیقت است که انسان‌بودن یعنی هدف‌داشتن و هدایت‌شدن. انسان هرچه بیشتر از خود فراموش کند و خودش را علتی برای خدمت و عشق‌ورزیدن به دیگران بداند، بیشتر به انسانیت نزدیک می‌شود و خود واقعی‌اش را درمی‌یابد.
یوسف
تأکید بر روی مسئولیت‌پذیری از ضرورت‌های لوگوتراپی است. یعنی «طوری زندگی کنید که گویی بار دومی است که به دنیا آمده‌اید و در حال ارتکاب خطاهای زندگی اولتان هستید، پس مراقب رفتارهایتان باشید.» به‌نظر من هیچ‌چیز بهتر از این جملهٔ پندآموز نمی‌تواند حس مسئولیت‌پذیری را در انسان بیدار کند؛ به‌طوری‌که ابتدا او را مجبور می‌کند تا تصور کند زمان حال، گذشته است و از طرفی گذشته را همچنان می‌توان تغییر داد و از نو ساخت. این قاعده از سویی او را با محدودیت‌های زندگی و از سوی دیگر با نهایت آنچه که او می‌تواند از خود و زندگی‌اش بسازد آشنا می‌کند.
یوسف
از آنجایی که هر موقعیتی در زندگی چالشی جدید پیش پای انسان قرار می‌دهد، پس باید سؤال دربارهٔ معنای زندگی را به خود او برگردانیم. یعنی انسان نباید بپرسد که معنای زندگی او چیست، بلکه باید متوجه شود این خود اوست که باید پاسخ این سؤال را بدهد. اگر بخواهم در یک جمله خلاصه کنم، هر انسانی مورد پرسشِ زندگی قرار می‌گیرد و او با پاسخ به آن پرسش می‌تواند پاسخگوی زندگی خود باشد و تنها از راه مسئولیت‌پذیری است که می‌تواند به آن برسد. بدین‌ترتیب، اساس و گوهر وجود انسان را در مسئولیت‌پذیری می‌داند.
یوسف
هیچ‌کس نباید به دنبال معنای مطلق در زندگی باشد. هر انسان در زندگی وظیفه و مأموریت ویژه‌ای دارد تا به هدفی که منتظر محقق‌شدن به دست اوست رسیدگی کند. نه خود فرد و نه زندگی‌اش قابل جایگزینی نیستند. در نتیجه وظیفهٔ هر فرد در زندگی همانند فرصت‌هایش خاص و منحصربه‌فرد هستند.
یوسف
در بیماران اعصاب به دفعات می‌توان مشاهده کرد که یک نشانهٔ بیماری خلأ وجودی او را اشغال کرده است و پیوسته درحال پیشروی است. در این‌گونه بیماران چیزی که با آن مواجه هستیم یک اختلال عصبی روانی نیست و اگر روش درمانی را با لوگوتراپی آمیخته نکنیم هرگز در بهبود شرایط او موفق نخواهیم شد. برای همین پرکردن خلأ درونی بیمار است که می‌تواند او را نجات دهد. از این‌رو لوگوتراپی نه‌تنها در بهبود بیماری‌های اعصاب، بلکه در درمان بیماری‌های روانی هم کارآمد است.
یوسف
تنها تعداد اندکی از افراد که به‌خاطر خلأ وجودی دست به خودکشی زده‌اند قربانیان آن نیستند، بلکه پدیده‌های گسترده‌تری مانند افسردگی، خشونت، و اعتیاد هم وجود دارند که بدون شناسایی رد پای خلأ وجودی نمی‌توان آنها را ردیابی کرد. این اختلال همچنین در دوران کهولت سن و بازنشستگی هم رخ می‌دهد. هنوز تمام جلوه‌های خلأ درونی را برایتان آشکار نکرده‌ام. گاهی ناکامی در یافتن معنای زندگی با قدرت‌طلبی جایگزین می‌شود؛ به‌خصوص اصلی‌ترین شکل آن، یعنی پول‌پرستی. در جایی دیگر ناکامی در یافتن معنا با عامل دیگری به نام لذت‌طلبی ربوده می‌شود و به همین دلیل اغلب ناکامی‌های وجودی با لذت‌های جنسی جایگزین می‌شوند و ورود آنها به خلأ وجودی انسان را به وضوح می‌توان احساس کرد.
یوسف
خلأ درونی معمولاً خود را به‌صورت کسالت و خستگی نشان می‌دهد. حالا این سخن شوپنهاور را بهتر درک می‌کنیم که می‌گوید: «ظاهراً بشر محکوم ابدی کشمکش میان دو قطب متضاد پریشانی و اضطراب از یک‌سو و اندوه و ملال از سوی دیگر است.» درواقع ملالت و بی‌حوصلگی مشکلات بیشتری را نسبت به اضطراب به‌وجود می‌آورد و مردم را بیشتر وادار می‌کند تا به روانپزشک مراجعه کنند.
یوسف
لوگوتراپیست همانند یک چشم‌پزشک است تا یک نقاش. نقاش قصد دارد از دنیا تصویری همان‌گونه که او می‌بیند به ما نشان دهد، اما یک چشم‌پزشک تلاش دارد دنیا را همان‌گونه که هست نشان دهد. وظیفهٔ چشم‌پزشک (لوگوتراپیست) وسعت‌دادن به زمینهٔ دید بیمار است تا توانایی دیدن معنا در زندگی برایش مهیا شود.
mostafavi
لوگوتراپی بیشتر به آینده توجه دارد، یعنی توجه به معنایی در زندگیِ فرد که باید باقی عمر خود را صرف شکوفایی آن کند. (در حقیقت لوگوتراپی روان‌درمانیِ معنامحور است.) لوگوتراپی همچنین زنجیرهٔ مشکلات به‌هم‌پیوسته و مکانیزم بازخورد که نقش اساسی در اختلالات عصبی دارند را کنار می‌زند. از این‌رو خودمحوریِ عصبی بیماران به‌جای اینکه تغذیه و تقویت شود، شکسته و نابود می‌شود. به یقین این جملات تنها برای ساده‌سازی مفهوم لوگوتراپی هستند. به‌طورکلی در این روشِ درمانی بیمار با شرایطی روبه‌رو می‌شود که او را به سمت معنا و هدف زندگی‌اش هدایت می‌کند. در نتیجه آگاه‌کردن او از این معنا و هدف می‌تواند توانایی غلبه بر مشکلات عصبی را به او بدهد.
mostafavi
چیزی که به شدت نیاز بود یک تغییر اساسی در رفتار و نگرشمان به زندگی بود. ما نه‌تنها باید به خودمان آموزش می‌دادیم بلکه به زندانیان ناامید هم باید می‌فهماندیم که مهم نیست ما چه انتظاری از زندگی داریم بلکه مهم آن است که زندگی چه انتظاری از ما دارد؟ باید از سؤال‌پرسیدن راجع به معنای زندگی دست برداریم و خودمان به‌عنوان کسی که هرروز و هرساعت توسط زندگی مورد سؤال قرار می‌گیرد، فکر کنیم. جواب این سؤالات با رفتار و کردار صحیح مشخص می‌شود، نه فقط حرف و اندیشه. زندگی یعنی پذیرش مسئولیت برای پیداکردن پاسخ مناسب در مقابل مشکلات و انجام مأموریت‌هایی که سدّ راهِ هر فرد قرار می گیرد.
mostafavi

حجم

۱۴۰٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۱۵۵ صفحه

حجم

۱۴۰٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۱۵۵ صفحه

قیمت:
۴۰,۰۰۰
۲۰,۰۰۰
۵۰%
تومان