بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب شاید نیاز داری با یک نفر حرف بزنی | صفحه ۳۰ | طاقچه
تصویر جلد کتاب شاید نیاز داری با یک نفر حرف بزنی

بریده‌هایی از کتاب شاید نیاز داری با یک نفر حرف بزنی

نویسنده:لوری گوتلیب
امتیاز:
۴.۰از ۲۶۴ رأی
۴٫۰
(۲۶۴)
همهٔ پدر و مادرها این جزئیات مربوط به بچه‌هایشان را وقتی بزرگ می‌شوند از یاد می‌برند و آنها هم برای این فقدان، غصه می‌خورند. تفاوتش در این است که همان‌طور که گذشته در خاطراتشان عقب می‌رود، زمان حال درست پیش رویشان است.
Aa
سلسله‌مراتبی برای رنج وجود ندارد. درد و رنج نباید رتبه‌گذاری شود چون دردکشیدن، مسابقه نیست. همسران اغلب این مسئله را فراموش می‌کنند، ادعا می‌کنند سهمشان از درد بیشتر است: من تمام روز بچه‌ها را نگه می‌داشتم. کار من خسته‌کننده‌تر از کار توست. من از تو تنهاترم. درد و رنجِ کی می‌برد، یا می‌بازد؟ اما درد، درد است.
Aa
وقتی آدم‌ها خود را گول می‌زنند که زمانی بی‌پایان در این دنیا دارند، تنبل می‌شوند.
Aa
آگاهی ما به مرگ کمکمان می‌کند کامل‌تر زندگی کنیم – و با اضطراب کمتر، نه بیشتر.
Aa
گاهی از خودم می‌پرسم مگر من که هستم که تصمیمات مهم زندگی‌ام را بگیرم؟ آیا واقعاً برای این کار آمادگی دارم؟ همهٔ افراد این درگیری درونی را تا حدودی دارند: بچه یا بزرگسال؟ ایمنی یا آزادی؟ اما هرچقدر هم که آدم‌ها دچار این تسلسل شوند، تمام تصمیماتشان بر دو چیز استوار است: ترس و عشق.
Aa
«من فقط می‌دانم که خودم چه‌کار کنم، نمی‌دانم تو باید چکار کنی.
Aa
مردم بیزارند که بهشان بگویند چه کاری باید بکنند. بله، شاید خودشان خواسته باشند – به‌تکرار، بی‌وقفه – که بهشان گفته شود اما بعد از اینکه خواسته‌شان را برآورده می‌کنید، آسودگی اولیه‌شان جای خود را به بیزاری می‌دهد. این اتفاق حتی اگر همه‌چیز بر وفق مراد هم باشد، می‌افتد چون انسان‌ها می‌خواهند نهایتاً در زندگی‌شان عاملیت داشته باشند، به همین خاطر بچه‌ها در کل دوران کودکی‌شان تقاضا می‌کنند که بتوانند خودشان تصمیمات زندگی‌شان را بگیرند. (بعد بزرگ می‌شوند و التماس می‌کنند که این آزادی را ازشان بگیرم.) گاهی بیماران فکر می‌کنند جواب‌ها پیش درمانگرهاست و ما فقط به آنها نمی‌گوییم – مضایقه می‌کنیم. ولی ما برای شکنجهٔ آدم‌ها اینجا نیستیم. در دادن جواب‌ها تردید داریم نه فقط به این خاطر که بیمارها واقعاً نمی‌خواهند بشنوندشان، بلکه به این دلیل که آنها چیزی را که می‌شنوند بد تعبیر می‌کنند
Aa
افراد اغلب از خودکشی حرف می‌زنند نه به این خاطر که می‌خواهند بمیرند، بلکه چون می‌خواهند به رنجشان پایان دهند. اگر تنها بتوانند راهی برای این کار پیدا کنند، خیلی هم دوست دارند که زنده باشند.
Aa
عشق اغلب می‌تواند شبیه چیزهای زیادی باشد که هیچ شباهتی به عشق ندارند.
Aa
از نظر اجتماعی صحبت کردن در مورد احساسات برای مردان کمتر پذیرفتنی است. درحالی‌که زنان برای حفظ ظاهر فیزیکی خود تحت فشار فرهنگی هستند، در مردان این فشار برای حفظ ظاهر احساسی‌شان است. معمولاً زنان پیش دوستان و اعضای خانواده درددل می‌کنند، اما زمانی که مردها در روان‌درمانی از احساسشان برایم می‌گویند، تقریباً همیشه، من اولین نفری هستم که آن را می‌شنوم. مردان هم مانند بیمارانِ زنم در زندگی زناشویی، عزت‌نفس، هویت، موفقیت، والدینشان، کودکی‌شان، دوست داشته‌شدن و درک‌شدن مشکل دارند – و با این حال مطرح‌کردن معنادارِ این مسائل با هرکدام از دوستان مردشان می‌تواند سخت باشد. تعجبی ندارد که نرخ سوءمصرف مواد و خودکشی در مردان میانسال رو به افزایش است. بسیاری از مردان احساس می‌کنند جای دیگری ندارند که به آن رو کنند.
Aa
هروقت یکی از افراد نظام یک خانواده شروع می‌کند به تغییرکردن، حتی اگر تغییرات سالم و مثبت باشند، غیرعادی نیست که اعضای دیگر در این نظام هر کاری می‌توانند انجام دهند تا شرایط موجود را حفظ کنند و امور را دوباره هم‌ایستا کنند. اگر معتادی، مثلاً نوشیدن را متوقف کند، اعضای خانواده اغلب ناخودآگاه بهبود آن فرد را تخریب می‌کنند، به این خاطر که برای بازگشت هم‌ایستایی در نظام، یک نفر باید نقش فرد مشکل‌دار را پر کند. و چه کسی این نقش را می‌خواهد؟ گاهی افراد حتی در برابر تغییرات مثبت در دوستانشان مقاومت می‌کنند: چرا این‌قدر می‌روی باشگاه؟ چرا نمی‌توانی تا دیروقت بیدار بمانی – احتیاج به خواب بیشتر نداری! چرا این‌قدر برای آن ترفیع تلاش می‌کنی؟ دیگر باحال نیستی!
Aa
از این می‌ترسیم که زندگی‌مان چقدر کوتاه است و مرگمان چقدر طولانی. (از این می‌ترسیم که بعد از مرگ، اهمیتی نداشته باشیم.) از این می‌ترسیم که مسئول زندگی خودمان باشیم. گاهی مدتی طول می‌کشد تا به ترس‌هایمان اعتراف کنیم، مخصوصاً پیش خودمان. متوجه شده‌ام که رویاها می‌توانند پیام‌آور اعتراف به خود باشند – نوعی پیش-اعترافی. چیزی دفن‌شده، به سطح نزدیک‌تر می‌شود، اما نه در کلیتش.
Aa
تعجبی ندارد که اغلب دربارهٔ ترس‌هایمان خواب می‌بینیم. ما ترس‌های زیادی داریم. از چه می‌ترسیم؟ از این می‌ترسیم که آسیب ببینیم. از این می‌ترسیم که تحقیر شویم. از شکست می‌ترسیم و از موفقیت می‌ترسیم. از تنها بودن می‌ترسیم و از ارتباط داشتن می‌ترسیم. می‌ترسیم به چیزی که قلبمان بهمان می‌گوید گوش دهیم. از ناشاد بودن می‌ترسیم و از زیادی شاد بودن می‌ترسیم (در این خواب‌ها، به‌ناگزیر، برای شادی‌مان تنبیه می‌شویم). از این می‌ترسیم که تأیید والدینمان را نداشته باشیم و می‌ترسیم که خود واقعی‌مان را بپذیریم. از بیماری می‌ترسیم و از بخت خوب. از حسادتمان می‌ترسیم و از زیاد داشتن. از این می‌ترسیم که برای چیزهایی که ممکن است به دست نیاوریم، امید داشته باشیم. از تغییر می‌ترسیم و از تغییر نکردن می‌ترسیم. می‌ترسیم برای بچه‌هایمان، برای کارمان اتفاقی بیفتد. از کنترل نداشتن می‌ترسیم و از قدرت خودمان هم می‌ترسیم.
Aa
ما دوست داریم فکر کنیم که آینده دیرتر اتفاق می‌افتد ولی هرروز داریم آن را توی ذهنمان خلق می‌کنیم. هنگامی که زمان حال از هم می‌پاشد، آینده‌ای که به آن مرتبط کرده بودیم هم متلاشی می‌شود. و از دست دادن آینده مادرِ تمام چرخش‌های سرنوشت است. اما اگر زمان حال را صرف درست‌کردن گذشته یا کنترل آینده کنیم در جای خود گیر می‌افتیم در پشیمانی ابدی
Aa
انجام دادن یک کار تشویقتان می‌کند که کار دیگری را انجام دهید، دور باطل را با چرخه‌ای سالم و مؤثر عوض کنید. بیشتر تغییرات بزرگ از صدها قدم کوچک و تقریباً نامحسوسی که در طول مسیر برمی‌داریم، حاصل می‌شوند. در فاصلهٔ یک قدم چیزهای زیادی می‌تواند رخ دهد.
Aa
جملهٔ معروف سارتر را به یاد دارید: «جهنم یعنی دیگران»؟ درست است – دنیا پر است از آدم‌های مشکل‌دار (یا به قول جان «ابله‌ها»). شرط می‌بندم بتوانید پنج آدم واقعاً مشکل‌دار را همین حالا بی آنکه نیازی به فکرکردنِ زیاد داشته باشید نام ببرید – از بعضی از آنها هوشیارانه اجتناب می‌کنید، از بقیه هم اگر نام خانوادگی‌تان مشترک نبود، هوشیارانه اجتناب می‌کردید. اما زمان‌هایی – از آن چیزی که دوست داریم بدانیم، بیشتر – این آدم‌های مشکل‌دار خود ماییم.
Aa
زندگی در جریان است و درمان کمک می‌کند بتوانیم با شیاطینی که به سراغمان می‌آیند، مقابله کنیم. و حتماً به سراغمان می‌آیند چون همه شیاطینی دارند – بزرگ، کوچک، کهنه، تازه، ساکت، پرسروصدا، همه‌جور. این شیاطینِ مشترک شاهدانی بر این حقیقت‌اند که در نهایت چندان هم منزوی و تک‌افتاده نیستیم. و با این کشف است که می‌توانیم رابطه‌ای متفاوت با شیاطینمان بسازیم، رابطه‌ای که در آن دیگر سعی نکنیم خود را با توجیه از صدای درونی ناراحت‌کننده‌ای کنار بکشیم یا احساساتمان را با انحراف‌هایی ساکت کنیم، مثل مصرف بیش‌ازحد نوشیدنی یا غذا یا ساعات طولانی پرسه‌زدن در اینترنت
Aa
اهمیتی ندارد که به‌عنوان یک جامعه چقدر دربارهٔ مسائلی که قبلاً خصوصی تلقی می‌شد، باز و بی‌تعصب عمل کنیم، ننگ و شرمساری درمورد مشکلات عاطفی‌مان همچنان به قوت خود باقی است. تقریباً با همه درمورد مشکلات جسمی‌مان حرف می‌زنیم (می‌توان زوجی را تصور کرد که داروی رفلکس معده‌شان را از هم مخفی کنند؟) حتی درمورد زندگی جنسی‌مان صحبت می‌کنیم، اما اگر موضوع اضطراب یا افسردگی یا احساس درمان‌ناپذیرِ غم و اندوه را پیش بکشید خواهید دید که حالت چهرهٔ کسی که بهتان نگاه می‌کند چنین پیامی دارد: فوراً مرا از این مکالمه معاف کن.
Aa
همه باید کوتاه بیایند تا اموراتشان بگذرد، اما اگر مجبور باشی بیش‌ازحد کوتاه بیایی ممکن است ازدواج کردن با آن آدم برایت سخت باشد.
کاربر ۱۲۹۵۰۱۱
خیلی از ما افرادی را که دوست داریم و چیزهایی را که برایمان باارزش‌اند، سرسری می‌گیریم. فقط زمانی که پایان کارمان اعلام می‌شود می‌فهمیم که چقدر بی‌توجه از کنار این مسئله می‌گذشتیم: زندگی‌مان.
کاربر ۱۲۹۵۰۱۱

حجم

۶۵۸٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۴۵۴ صفحه

حجم

۶۵۸٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۴۵۴ صفحه

قیمت:
۴۲,۰۰۰
۲۱,۰۰۰
۵۰%
تومان