بریدههایی از کتاب شاید نیاز داری با یک نفر حرف بزنی
۴٫۰
(۲۶۴)
عصبانیت، احساس مورد مراجعهٔ اکثر مردم است چون جهتدهی شده به بیرون است – باعصبانیت دیگران را سرزنش کردن حسی شیرین و حقبهجانب دارد. اما اغلب این تنها نوک کوه یخ است و اگر زیر لایهٔ سطحی را نگاه کنید، احساسات غوطهور را میبینید که یا از آنها آگاه نبودهاید یا نمیخواستهاید نشان دهید: ترس، ناامیدی، حسد، تنهایی، ناامنی. و اگر بتوانید این احساسات عمیقتر را آنقدر طولانی تحمل کنید تا درکشان کنید و به چیزی که بهتان میگویند گوش دهید، نهتنها خشمتان را به شیوههایی خلاقانهتر کنترل خواهید کرد بلکه همیشه اینقدر عصبانی نخواهید شد.
البته خشم کار دیگری هم میکند – افراد را دور میکند و مانع میشود به حد کافی نزدیک شوند تا شما را ببینند. از خودم میپرسم آیا جان نیاز دارد افراد از او عصبانی باشند تا غمگین بودنش را نبینند.
Afsaneh Habibi
از این طرح توی سرم خندهام میگیرد: جان از من میخواهد به درمانگر خودم زنگ بزنم تا دربارهٔ اینکه چرا بیمارم از درمانی که درمانگرم با همسر بیمارم دارد راضی نیست، حرف بزنم.
Afsaneh Habibi
بهدستآوردن و ازدستدادن. ازدستدادن و بهدستآوردن.
نیلو
میگوید: «شاید خوشبختی گاهبهگاه است.»
نیلو
بسیاری از رابطههایی که دیدهام فقط به این خاطر از درون نابود شدهاند که یک نفر از رهاشدن میترسد و هرکاری در توانش است میکند تا طرف مقابل را فراری دهد،
نیلو
چیزی که درمان را چالشبرانگیز میکند این است که از آدمها میخواهد خود را به شکلی ببینند که معمولاً نمیخواهند. درمانگر، آینه را به همدلانهترین شکل ممکن نگه میدارد، اما این به بیمار بستگی دارد که نگاهی شایسته به آن تصویر بیندازد، و بهجای اینکه رویش را برگرداند، به آن خیره شود و بگوید: «اوه، اصلاً جالب نیست! حالا چی؟»
Afsaneh Habibi
اگر انتظار یک ساعت تأیید همدلانه دارید، اشتباه آمدهاید. درمانگرها حمایتگرند اما حمایت ما برای رشد شماست نه برای نظر کمارزش شریک زندگیتان. (نقش ما درک کردن دیدگاه شماست اما نه لزوماً تأیید آن.) در درمان از شما میخواهند که هم قابلاعتماد و هم آسیبپذیر باشید. بهجای اینکه آدمها را یکراست به قلب مشکل هدایت کنیم، ترغیبشان میکنیم تا خودشان به آنجا برسند، چون قدرتمندترین حقایق – آنهایی که افراد بیش از همه جدی میگیرند – آنهایی هستند که خودشان کمکم به آن رسیدهاند. در قرارداد رواندرمانی این شرط مستتر است که بیمار تحمل ناراحتی را میپذیرد، چون بعضی ناراحتیها برای تأثیرگذار بودن روند درمان، اجتنابناپذیرند.
Afsaneh Habibi
شاید حق با کلیر باشد. مشکلترین بیماران کسانی مثل جان نیستند، آدمهایی که تغییر میکنند اما گویی متوجهش نمیشوند. مشکلترین بیماران آنهایی هستند که مثل بکا همچنان میآیند اما تغییر نمیکنند.
Afsaneh Habibi
هنگام کار با بیماران از سه منبع اطلاعات استفاده میکنیم: حرفهای بیمار، کارهایی که میکند و احساسی که هنگام کار کردن با او داریم. گاهی پیش میآید که اساساً بیماری روی پیشانیاش نوشته «من تو را یاد مادرت میاندازم!» اما استادی در دورهٔ آموزشی این را برایمان جا انداخت که «احساسی که در مقام گیرنده در مواجهه با یک بیمار دارید واقعی است – از آن استفاده کنید.» تجارب ما با این فرد مهماند، چون احتمالاً احساسمان با احساس دیگرانی که در زندگی بیمار هستند، کاملاً مشابه است.
Afsaneh Habibi
البته زمانهایی هست که یک چیزی بین درمانگر و بیمار درست نیست، زمانی که انتفال متقابلِ درمانگر بین آن دو قرار میگیرد. یک نشانه: داشتن احساسات منفی در مورد بیمار.
Afsaneh Habibi
اضافه میکنم که هرکسی نقاط کوری دارد، اما چیزی که در مورد بکا قابل توجه است این است که انگار هیچ کنجکاویای نسبت به خودش ندارد.
اعضای گروه با سر تأیید میکنند. بسیاری از افراد درمان را با کنجکاوی بیشتر در مورد دیگران شروع میکنند تا خودشان– چرا شوهرم این کار را میکند؟ ولی ما در هر مکالمه، بذر کنجکاوی را میپاشیم، چون درمان نمیتواند به آدمهایی که در مورد خودشان کنجکاو نیستند کمک کند. در مرحلهای حتی شاید چیزی بگویم مانند «برایم سؤال است که چرا انگار من بیشتر در مورد تو کنجکاوم تا تو دربارهٔ خودت؟» و ببینم بیمار این نکته را به کجا میکشاند. اکثر افراد بعد از سؤال من کنجکاویشان شروع میشود. اما بکا نه.
Afsaneh Habibi
آدمها میخواهند که درک شوند و درک کنند، اما برای اغلب ما، بزرگترین مشکل این است که نمیدانیم مشکلمان چیست. مدام توی همان چالهٔ آب پا میگذاریم. چرا بارها و بارها همان کاری را میکنم که ناشادکامیام را تضمین میکند؟
Afsaneh Habibi
روشی که استفاده میکنیم اندکی شبیه نوعی جراحی مغز است که در آن بیمار در طی عمل هوشیار باقی میماند؛ همینطور که جراح عمل میکند، مدام با بیمار در تماساند: میتوانی این را حس کنی؟ میتوانی این کلمات را بگویی؟ میتوانی این جمله را تکرار کنی؟ مدام تخمین میزنند که چقدر به ناحیههای حساس مغز نزدیک شدهاند، و اگر به یکی از آنها برخورد کنند، عقب میکشند تا به آن صدمه نزنند. درمانگرها به جای مغز، ذهن را میکاوند و ما میتوانیم از نامحسوسترین حرکت یا حالت چهره بفهمیم که به عصبی برخورد کردهام یا نه. اما برخلاف جراحان مغز ما به سمت ناحیهٔ حساس حرکت میکنیم، باظرافت به آن فشار میآوریم، حتی اگر باعث شود بیمار معذب و ناراحت شود.
Afsaneh Habibi
این وظیفهٔ وندل است که به من کمک کند داستانم را ویرایش کنم. همهٔ درمانگرها این کار را میکنند: چه موادی نامربوطاند؟ آیا شخصیتهای فرعی مهماند یا حواسپرتکن؟ آیا داستان پیش میرود یا قهرمان دور خودش میچرخد؟ آیا نکات طرح، مضمونی را آشکار میکنند؟
Afsaneh Habibi
الان تو بهترین آدم برای حرفزدن دربارهٔ خودت نیستی. برایشان روشن میکنم که میان خودسرزنشگری و مسئولیتپذیری تفاوت هست، که برآمد گفتهٔ جک کورنفیلد است: «دومین ویژگی روح بالغ مهربانی است. مهربانی بر باور بنیادین پذیرش خویشتن استوار است.» هدف ما در رواندرمانی رسیدن به همدردی با خود (آیا من انسانم؟) در مقبل عزتنفس (یک قضاوت: من خوبم یا بد؟) است.
Afsaneh Habibi
در طلاق همه چیز از قبل به مرحلهٔ بدی رسیده است و به همین خاطر به جداشدن میانجامد. اگر بخواهید برای فقدانی سوگواری کنید، بهتر نیست که به سلاح خاطرات ناخوشایند مجهز باشید – سکوتهای سنگی، جنگهای جیغکشان، بیوفایی، ناامیدی زیاد – تا خاطرات خوب را خنثی کنند؟ رهاکردن رابطهای پر از خاطرات شاد سختتر نیست؟
ظاهراً جواب برای من بله بود.
Afsaneh Habibi
هرازگاهی – در روزی بینهایت بد یا زمانی که آنقدر تحت فشاریم که عصبی حساس در ما تحریک میشود – هرکسی ذرهای از این یا آن اختلال شخصیتی را نشان میدهد، چون هرکدام از این اختلالها ریشه در تمنای انسان برای نمایش، پذیرش و ایمنی خود دارد. (اگر فکر میکنید این در مورد شما مصداق ندارد، کافی است از همسر یا دوست نزدیکتان بپرسید.)
Afsaneh Habibi
هدف سؤالوجواب دربارهٔ والدین بیمار این نیست که همراه با آنها والدینشان را سرزنش کنیم، قضاوت کنیم یا از آنها انتقاد کنیم. در حقیقت، مسئله اصلاً والدینشان نیست. مسئله تنها درک کردن این است که تجربیات اولیهٔ آنها چطور دربارهٔ بزرگسالانی که هستند به ما اطلاعات میدهند تا آنها بتوانند گذشته را از زمان حال جدا کنند (و لباسهای روانیای که دیگر اندازهشان نیست را نپوشند).
Afsaneh Habibi
«خب، اگر موز را از درخت بچینیم، مگر موز را هم نمیکشیم؟»
گفتم «به نظرم مثل مو است. مو وقتی آمادهٔ مردن باشد از روی سرمان میافتد و بعد موی جدید به جایش رشد میکند. موزهای جدید جای موزهای قدیمی رشد میکنند.»
زاک روی صندلیاش به جلو خم شد. «اما ما موزها را قبل از اینکه بیفتند میکَنیم، وقتی که هنوز زندهاند. اگر یک نفر مویت را از ریشه بکند قبل از اینکه آمادهٔ افتادن باشد چه؟ خب، پس این موز را نمیکشد؟ و وقتی که موز را میکَنیم به درخت آسیب نمیزند؟»
Afsaneh Habibi
«همه باید کوتاه بیایند تا اموراتشان بگذرد، اما اگر مجبور باشی بیشازحد کوتاه بیایی ممکن است ازدواج کردن با آن آدم برایت سخت باشد. اگر یکی از ما میخواست زیاد سفر کند و دیگری میخواست زیاد خانه بماند، احتمالاً هردو خیلی ناامید میشدیم. این منطقی است؟»
گفت «آره».
Afsaneh Habibi
حجم
۶۵۸٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۴۵۴ صفحه
حجم
۶۵۸٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۴۵۴ صفحه
قیمت:
۴۲,۰۰۰
۲۱,۰۰۰۵۰%
تومان