بریدههایی از کتاب سیرک شبانه
۳٫۹
(۱۴۲)
«بهترین لذتها همیشه لذتهایی هستن که غیرمنتظرهان.»
یونا
باید محدودیتهات رو بشناسی تا بتونی بهشون غلبه کنی. میخوای برنده بشی، مگه نه؟»
ریحانه
«رازها قدرت دارن. و وقتی با بقیه در میان گذاشته میشن، از اون قدرت کاسته میشه. پس بهتره رازها بهخوبی حفظ بشن. گفتن رازها، رازهای واقعی، رازهای مهم، حتی به یه نفر هم اونها رو تغییر میده. نوشتن اونها حتی بدتره، چون کی میدونه چند تا چشم ممکنه اونها رو روی کاغذ ببینن، هرچقدر هم که آدم مواظبش باشه. به همین خاطر، بهتره اگه رازی داری اون رو پیش خودت نگه داری، هم برای رازهات بهتره و هم برای خودت.
شراره
میداند باید فراموشش کند، اما نمیتواند.
رها
پیشگو میگوید: «درست میشه. ممکنه تصمیمهایی باشه که باید گرفته بشه و غافلگیریهایی پیشِرو باشه. زندگی گاهی ما رو به جاهای غیرمنتظرهای میبره. آینده هیچوقت روی سنگ حک نشده، این رو یادت باشه.»
کاربر ۱۴۸۳۱۴۸
«چیزهای خیلی زیادی دیدهم که زمانی اونها رو غیرممکن حساب میکردم یا غیرقابلباور. حالا میبینم که دیگه معیارهای کاملاً مشخصی برای چنین چیزهایی ندارم. تصمیم گرفتهم کارم رو با تمام توانم انجام بدم و کار بقیه رو به خودشون بسپارم.»
کاربر ۱۴۸۳۱۴۸
مردم زیاد به چیزی توجه نمیکنن، مگر اینکه بهشون دلیلی برای این کار بدی.
farez
«رازها قدرت دارن. و وقتی با بقیه در میان گذاشته میشن، از اون قدرت کاسته میشه. پس بهتره رازها بهخوبی حفظ بشن. گفتن رازها، رازهای واقعی، رازهای مهم، حتی به یه نفر هم اونها رو تغییر میده. نوشتن اونها حتی بدتره، چون کی میدونه چند تا چشم ممکنه اونها رو روی کاغذ ببینن، هرچقدر هم که آدم مواظبش باشه. به همین خاطر، بهتره اگه رازی داری اون رو پیش خودت نگه داری، هم برای رازهات بهتره و هم برای خودت.
Ilomilo
دیگر نمیدانی رؤیا کدام سوی حصار است.
کاربر ۲۲۲۹۷۴۴
دیگر نمیدانی رؤیا کدام سوی حصار است.
کاربر ۲۲۲۹۷۴۴
شادیمان کنون به پایان آمد. این بازیگران ما،
چنانکه پیشتر گفتم، همه ارواح بودند، و
در هوا ناپدید میشوند، در هوا.
و چونان اساسِ بیاساس این خیال،
برجهای سر به ابر، کاخهای باشکوه،
معابد پرابهت، خود این کرهٔ عظیم خاکی،
آری، هر آن که آن به ارث برَد نیست خواهد شد.
و، چنانکه این نمایش خیالی محو گردد،
یک کاه هم بر جای نخواهد گذاشت. ما از آن هستیم
که رؤیا از آن است؛ و عمر اندکمان با خوابی به پایان آید.
پِراُسْپِرو، طوفان، پردهٔ ۴، صحنهٔ ۱
دختر پاييزي
رؤیاپرداز کسی است که راهش را فقط در نور ماه پیدا میکند و مجازاتش این است که سحر را پیشاز دیگران میبیند.
لیلی
«عشق دمدمی و گذراست. بهندرت اساس محکمی برای تصمیمگیریه، توی هر بازیای.»
یونا
ولی رؤیاها معمولاً به کابوس تبدیل میشن.
✿tanin
پاپت بعداز سکوتی طولانی میپرسد: «ویج؟»
«بله؟»
«پس جایی زندانیشدن زیاد هم بد نیست؟ بسته به اینکه آدم کجا زندانی شده باشه؟»
ویجت میگوید: «فکر کنم به این بستگی داره که آدم چقدر خوشش بیاد از جایی که توش زندانی شده.»
✿tanin
پاپت بعداز سکوتی طولانی میپرسد: «ویج؟»
«بله؟»
«پس جایی زندانیشدن زیاد هم بد نیست؟ بسته به اینکه آدم کجا زندانی شده باشه؟»
ویجت میگوید: «فکر کنم به این بستگی داره که آدم چقدر خوشش بیاد از جایی که توش زندانی شده.»
✿tanin
«بهترین لذتها همیشه لذتهایی هستن که غیرمنتظرهان.»
✿tanin
کنار ورودی یه شمع برمیداری و با یکی از شمعهایی که از قبل روی درخت روشن کردهان روشنش میکنی. آرزوی تو با آرزوی یه نفر دیگه روشن میشه
کاربر ۱۴۸۳۱۴۸
سیلیا مطمئن نیست کدامیک بدتر است: دانستن اینکه برای تمامشدن بازی باید یکی از آنها بمیرد، یا احتمال اینکه او برای مارکو هیچ ارزشی ندارد. که فقط یک مهره روی صفحهٔ شطرنج است. منتظر سرنگونشدن و کیشوماتشدن.
کاربر ۱۴۸۳۱۴۸
رؤیاپرداز کسی است که راهش را فقط در نور ماه پیدا میکند و مجازاتش این است که سحر را پیشاز دیگران میبیند.
ــ اسکار وایلد، ۱۸۸۸
شراره
حجم
۳۹۸٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۴۳۲ صفحه
حجم
۳۹۸٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۴۳۲ صفحه
قیمت:
۹۵,۰۰۰
۲۸,۵۰۰۷۰%
تومان