بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب سفر سیلکا | صفحه ۶ | طاقچه
کتاب سفر سیلکا اثر هدر موریس

بریده‌هایی از کتاب سفر سیلکا

نویسنده:هدر موریس
امتیاز:
۴.۴از ۱۱۴ رأی
۴٫۴
(۱۱۴)
سیلکا به اندازهٔ برف‌ها احساس بی‌جانی می‌کند. چشمانشْ بدن‌های استخوانی و خمیده را تار می‌بیند. از احساس تهی شده است. از وقتی‌که شوارتزهیوبر او را در آن اتاق کوچک، جلوی بلوک بیست‌وپنج جای داد و مرتب به او سر زد، دریافت که چیزی نیست غیراز استخوان، ماهیچه و پوست. این انتخاب او نبود. خودش اتفاق افتاد.
فاطمه میرالماسی
همه یک‌رأی می‌گویند که ناشا زیباترین بچه‌ای است که در عمر خود دیده‌اند. او مثل خورشیدی است که ازمیانِ ابرهای تیره بیرون زده است. از آیندهٔ نامعلوم آن دو و محیط بی‌رحمی که ناشا در آن چشم به این دنیا گشوده است حرفی زده نمی‌شود. هیچ‌کس نمی‌خواهد آغازگر این مکالمه باشد.
مریم
سیلکا و النا هم تاجایی‌که می‌توانند به او دلداری می‌دهند و قول می‌دهند که همیشه کنار او و فرزندش باشند. هرچند هر دو می‌دانند وفای به این عهد کار راحتی نیست و اینها فقط کلماتی تسکین‌دهنده هستند که به او کمک می‌کنند قوی باشد و این دوران را بگذراند.
مریم
داستان‌هایی ازقبیلِ داستان سیلکا شایستهٔ روایت‌اند، و من افتخار می‌کنم که یکی از آنها را برای شما به ارمغان آوردم. او تنها دخترکی بود که بزرگ شد، شجاع‌ترین انسانی که لالی سوکولوف در زندگی می‌شناخت.
mary
مردم از خودشان سلسله‌مراتبی از خیر و شر درست می‌کنند و بعد تصمیم می‌گیرند که جایگاه تو کجاست.
mary
. وقتی از ترسِ جان نمی‌توانی خشم خود را سر اسیرکنندگان خالی کنی، راه دیگری برای تخلیهٔ آن می‌یابی.
mary
مردم از خودشان سلسله‌مراتبی از خیر و شر درست می‌کنند و بعد تصمیم می‌گیرند که جایگاه تو کجاست.
نیتا
هر بار که آنها را از هم جدا می‌کنند، ممکن است آخرین دیدارشان باشد.
n re
آیا دانستن پایان این اسارت از سختی‌اش می‌کاهد؟ آیا می‌شود حتی باور کرد که پایانی وجود دارد؟
n re
حتماً برای زنده‌ماندن راه‌های دیگری وجود دارد غیراز شاهد مرگ این همه انسان بودن.
n re
است. همان‌طور که قطار تقلاکنان تعداد نامعلومی واگن را از کراکف دور می‌کند، امید بازگشت به خانه را نیز با خود می‌برد.
n re
تقدیم به آنان که چندان زنده نماندند که این حکایت‌ها را بازگویند، و باشد که از سر تقصیر من بگذرند که همه‌چیز را ندیدم، همه‌چیز را به یاد نسپردم، و همه‌چیز را به فراست درنیافتم.
نسیم رحیمی
«حالا وقت زندگیه، سیلکا. بدون ترس و با معجزهٔ عشق.»
نسیم رحیمی
کسی چه می‌داند وقتی یک‌شبه از همه‌چیزت محروم شوی، چه واکنشی نشان خواهی داد.
niloo_books

حجم

۳۰۴٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۳۶۰ صفحه

حجم

۳۰۴٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۳۶۰ صفحه

قیمت:
۶۷,۵۰۰
تومان
صفحه قبل۱
...
۵
۶
صفحه بعد