. وقتی از ترسِ جان نمیتوانی خشم خود را سر اسیرکنندگان خالی کنی، راه دیگری برای تخلیهٔ آن مییابی.
mary
مردم از خودشان سلسلهمراتبی از خیر و شر درست میکنند و بعد تصمیم میگیرند که جایگاه تو کجاست.
نیتا
هر بار که آنها را از هم جدا میکنند، ممکن است آخرین دیدارشان باشد.
n re
آیا دانستن پایان این اسارت از سختیاش میکاهد؟ آیا میشود حتی باور کرد که پایانی وجود دارد؟
n re
حتماً برای زندهماندن راههای دیگری وجود دارد غیراز شاهد مرگ این همه انسان بودن.
n re
است. همانطور که قطار تقلاکنان تعداد نامعلومی واگن را از کراکف دور میکند، امید بازگشت به خانه را نیز با خود میبرد.
n re
تقدیم به آنان که چندان زنده نماندند که این حکایتها را بازگویند، و باشد که از سر تقصیر من بگذرند که همهچیز را ندیدم، همهچیز را به یاد نسپردم، و همهچیز را به فراست درنیافتم.
نسیم رحیمی
«حالا وقت زندگیه، سیلکا. بدون ترس و با معجزهٔ عشق.»
نسیم رحیمی
کسی چه میداند وقتی یکشبه از همهچیزت محروم شوی، چه واکنشی نشان خواهی داد.
niloo_books