بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب سفر سیلکا | صفحه ۲ | طاقچه
تصویر جلد کتاب سفر سیلکا

بریده‌هایی از کتاب سفر سیلکا

نویسنده:هدر موریس
امتیاز:
۴.۴از ۱۱۶ رأی
۴٫۴
(۱۱۶)
حس عجیبی دارد نگریستن به مردی که نه‌تنها از اسیرکننده‌هایش نیست بلکه رفتاری محترمانه با او دارد.
ડꫀꪶꫀꪀꪮρꫝⅈꪶꫀ
تاریخ هرگز اسرارش را به‌سهولت نمایان نمی‌کند.
red rose
چه کسانی محافظان این دنیای وحشتناک بودند؟ الکساندر سولژنیتسین دراین‌باره می‌پرسد: «این قبیلهٔ گرگ‌ها چگونه ازمیانِ مردم خودمان برخاستند؟ آیا واقعاً از خودمان ریشه گرفته‌اند؟ از خون ما هستند؟ بله، از ما هستند.»
کاربر ۱۴۲۰۶۰۹
و امیدوار باشد که روزی دیگر قیامی دیگر به نتیجه‌ای بهتر ختم شود و آنها بتوانند به خانه برگردند.
کاربر ۱۹۶۲۰۵۵
آنهایی که قربانی جنگ، اسارت یا ستم شده‌اند، واکنش‌های گوناگونی از خود نشان می‌دهند، و گذشته‌از این، مردم ممکن است خود را در موقعیت آنها بگذارند و حدس بزنند خود چه می‌کردند، اما تا جای آنها نباشی نمی‌فهمی.
b.shakiba
مگر یک انسان چندبار می‌تواند خوار و خفیف شود، از میان برود؟
Parinaz
«کار می‌کردی؟» «کارم زنده موندن بود.»
n re
«برای بدی کردن لازم است شخص باور کند که کارش خوب است، درغیراین‌صورت رفتاری طرح‌ریزی‌شده منطبق با قانون طبیعت است.»
نسیم رحیمی
وقتی او را می‌بیند، قلبش می‌ریزد، باوجودِ این می‌اندیشد که راه دادن چنین سودایی به دل عاقبت خوبی ندارد. فصل‌ها می‌آیند و می‌روند، تاریکی جایش را به روشنایی می‌دهد، و شب‌های سفید جایشان را به زمستان‌های تاریک و طولانی. زندگی همچنان به‌منوال سابق ادامه دارد.
ડꫀꪶꫀꪀꪮρꫝⅈꪶꫀ
شاید روزی از این جهنم جان به‌در ببرد و بتواند ماجرا را برای هرکسی که گوش شنوایی دارد تعریف کند.
ડꫀꪶꫀꪀꪮρꫝⅈꪶꫀ
اگر به‌زور وظیفه‌ای بر عهده‌ات بگذارند، احساس می‌کنی که دیگر خودت نیستی - انگار روحت را کج‌ومعوج کرده‌اند.
ડꫀꪶꫀꪀꪮρꫝⅈꪶꫀ
بوریس با یونیفورم فرماندهٔ اس‌اس، آغوش باز کرده و می‌خواهد گل‌های پژمرده به او هدیه دهد. بی‌صدا برای آیندهٔ بی‌نویدش گریه می‌کند و برای مردمی که هرگز آن را نخواهند دید.
ડꫀꪶꫀꪀꪮρꫝⅈꪶꫀ
روزی فکر می‌کرد شایستهٔ زندگی بهتری است، اما حالا می‌داند که همیشه باید بهای سنگینی بپردازد.
ડꫀꪶꫀꪀꪮρꫝⅈꪶꫀ
عجیب است که گذشته چگونه و چه زمانی می‌خواهد خود را آشکار کند، اما او هرگز برای شرح گذشته‌اش واژه‌ای نخواهد یافت.
ડꫀꪶꫀꪀꪮρꫝⅈꪶꫀ
فردا... فردا تکراری از امروز خواهد بود و از روزها و هفته‌های دیگر و برای سیلکا تکراری از سرنوشت پانزده سال آینده‌اش.
ડꫀꪶꫀꪀꪮρꫝⅈꪶꫀ
الکساندر می‌گوید: «حالا وقت زندگیه، سیلکا. بدون ترس و با معجزهٔ عشق.»
دریا
«من فقط می‌خوام زندگی کنم، اما باید هر صبح با درد بیدار بشم، دردی که می‌گه من زنده هستم و خانواده‌م مردن. این درد مجازات منه که زنده موندم و باید حسش کنم و باهاش زندگی کنم.»
red rose
چه حس عجیبی دارد کاستن درد، نه چون گذشته افزودن به آن.
red rose
وقتی می‌بیند پاداش و مجازاتی برای اعمال وجود ندارد و رخدادها همه اتفاقی هستند و زندگی پرهرج‌ومرج، سخت است که باورهایش را همچنان حفظ کند.
Book
جوزی به‌راحتی زیر بار هر کاری نمی‌رود. خودش نوعی قدرت است.
Book

حجم

۳۰۴٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۳۶۰ صفحه

حجم

۳۰۴٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۳۶۰ صفحه

قیمت:
۶۷,۵۰۰
۴۷,۲۵۰
۳۰%
تومان