بریدههایی از کتاب کیمیاخاتون
۳٫۴
(۴۶)
چه خوش گفته است آن شیخ کامل به آن دیگری که در پس کوهها در بیابانی عزلت گزیده بود و طی منازل میکرد: اگر راست میگویی و زهره داری و اگر انسان کامل خواهی شدن، به میان انسانها باید آمدن، و گرنه در میان ددان که خود انسان کاملی.
یك رهگذر
شادی مثل آب روانی است که به هرجا رود شکوفه برآرد، و غم همچون منجلابی که به هرجا رود عفن.
یك رهگذر
در دنیای عاشقی غم یکطرفه میشود، اما شادمانی یکطرفه ناممکن است.
یك رهگذر
از پس روز سخت همیشه نوبت روز خوش است.
یك رهگذر
در نگاه عوام هرکه به هردلیل، حتی به دست خود زمین بخورد، بیچارهای مظلوم است و هرکه بالای سرش ایستاده باشد، به حتم ظالم است.
یك رهگذر
شاید بهتر باشد یتیم به کسی اطلاق شود که مادر ندارد اگرچه نداشتن پدر ضایعه بزرگی است، نداشتن مادر یعنی نابودی
یك رهگذر
روزگار قهرآ به جلو میرود و بشر هم سوار برمرکب دانش ـ که انسان را از کوردلی و بلاهت و نکبت میرهاند ـ به دنبالش.
یك رهگذر
دین تنها راه رهایی و تنها وسیله هدایت آدم به سوی خوبیها و مهربانیها و مایه عزت انسان توجه به درگاه خداست.
یك رهگذر
عجب معجزهای است این عشق!
یك رهگذر
هروقت هر بیابانگردی تنبانش را بالا بکشد و بر گُردهٔ اسبی بپرد، عزم خاک زرخیز و مظلوم ایران را خواهد کرد تا انبانش را از نان مردم آنجا پر کند.
یك رهگذر
در چند قدمی مرگ، کسی را با ناخدا کاری نیست. حالا دیگر کار با خدا بود و بس.
یك رهگذر
او آموخته بود که مردان بر عذری ملیح تکیه دارند که «بشر جایزالخطاست»، اما کوچکترین مسامحه زن، او را درهردو سرا به دار صدها مکافات میآویخت.
Gol Ha
جنگ با باورهای پیر و فرتوت باید از جنگ با دیو سفید هم سختتر باشد.
Gol Ha
وادارشان کن که فقط برای معرفت، برای دانستن، برای دیدن ورای رنگها دعا کنند و نه هیچ چیز دیگر. زیرا که هرگز برابر نبودند، نیستند و نخواهند بود آنان که میدانند با آنان که نمیدانند.
adilipour
در روزهای ادبار و بدبختی، از مقابلت میگریزند، گویی که طاعون زده میبینند، و هیچ اصراری ندارند تا خلاف آنچه را که حس میکنی، ثابت کنند. جز چند کلمهٔ متعارف، در حد حوالهٔ امور به مشیت الهی و سرنوشت و پند و مثل چیز دیگر تحویلت نمیدهند و آرام آرام به امان خدا رهایت میکنند.
adilipour
ما را از ازل اسیر در کالبدی که زندان هارون یک خشتش هم نیست به ورطه هستی کور و ظالم پرتاب کردند تا آزموده شویم. برای چه؟ نمیدانم.
Yaser Mehregan
عشق فقط اگر بی رنگ شد، عشق است
Yaser Mehregan
همچنین مسئولین کتابخانه ملی و کتابخانه گنجبخش اسلامآباد پاکستان که بدون همیاری آنان بیرون کشیدن پیکر جوان و فراموش شده کیمیا خاتون از لابهلای اوراق پوسیده و فراموش شده تاریخ از پس قرون و اعصار به ویژه به لحاظ کمبود و تضاد منابع و متون غیرممکن مینمود. یافتن قائی این سرنوشت که دانستن آن اهمیت به سزائی در درک بسیاری از اسرار و نادانستههای زندگی در اسطوره عرفان جهان، شمس و مولانا دارد و به صرف زن بودن این شخصیت و شاید هم به ملاحظاتی دیگر به عمد به نسیان سپرده شده کاری بس دشوار بود که بدون پشتیبانی یارانم نیمهکاره رها میشد.
H.H.
کشف کرده بودم که انسانها در برابر آدمهای تیرهبخت به طرز مسخرهای دستپاچه میشوند و سبعیتشان کاستی میگیرد، درست برخلاف وقتی که آدم خوشحال و خوشبخت است. در این صورت دایم به پروپایت میپیچند تا ثابت کنند آنطورها هم که فکر میکنی خوشبخت نیستی. و روز و شب تورا ارشاد میکنند که اصالت و واقعیت خوشبختیت را آزمون کنی اما در مقابل در روزهای ادبار و بدبختی، از مقابلت میگریزند، گویی که طاعون زده میبینند، و هیچ اصراری ندارند تا خلاف آنچه را که حس میکنی، ثابت کنند. جز چند کلمهٔ متعارف، در حد حوالهٔ امور به مشیت الهی و سرنوشت و پند و مثل چیز دیگر تحویلت نمیدهند و آرام آرام به امان خدا رهایت میکنند.
H.H.
داستانِ بیشتر انسانها، حدیث آن آهوی ختن نیست که رایحه خود باز ندانست؛ حکایت راسوی بیچارهای است که گندِ خود گم کرده بود و به این و آنش نسبت میداد. تو هنوز نفهمیدهای که آن راهها تنها به دیارانت میرسانند نه به یارانت.
❦︎𝑭𝒂𝒓𝒏𝒂𝒛❦︎
حجم
۲۹۱٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۳
تعداد صفحهها
۲۸۵ صفحه
حجم
۲۹۱٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۳
تعداد صفحهها
۲۸۵ صفحه
قیمت:
۷۲,۰۰۰
۳۶,۰۰۰۵۰%
تومان