بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب مغازه خودکشی | صفحه ۳ | طاقچه
تصویر جلد کتاب مغازه خودکشی

بریده‌هایی از کتاب مغازه خودکشی

۳٫۶
(۲۳۹۴)
بی‌خیال، بگیر بخواب و سعی کن کابوس ببینی. این‌جوری معقول‌تره.
Majid Zanjiran
چرا به جای لعنت فرستادن به تاریکی یه چراغ روشن نمی‌کنی؟»
Asra Panahi
«ببینم من درست اومده‌م دیگه؟ این‌جا مغازهٔ خودکشیه؟ این‌طور نیست؟» «اُه، اون کلمه رو فراموش کن. چه اهمیتی داره کجا اومده‌ای.»
Teal
برای دولته، ظاهراً به بی‌کفایتی خودش پی برده. امشب می‌خوان دسته‌جمعی خودکشی کنند.
قاصدک
صدایش کوتاه‌تر از نجوا و بلندتر از خیال بود.
کاربر ۱۸۷۵۱۹۹
او مثل یک پناهگاه امن وسط دشت دلزدگی بود.
Yasaman
نگاهش کن، به اینی که روبه‌روته نگاه کن. ازش خجالت نکش. تو اگه همچین کسی رو توی خیابان ببینی اون رو می‌کشی؟ آخه مگه چی‌کار کرده که باید منفور باشه؟ گناهش چیه؟ چرا دوستش نداشته باشند؟ اگه اول خودت با این زن توی آینه آشتی کنی بقیهٔ آدم‌ها هم باهاش آشتی می‌کنند.»
Haniyeh
نظرم این بود که یه تور هوایی بذاریم که کسی ازش برنگرده! پیشنهاد ما سفر در پُرخطرترین خطوط هوایی با غیرقابل‌اعتمادترین خلبانان بود!
shogun
“شما فقط یک‌بار می‌میرید، پس کاری کنید که اون لحظه فراموش‌نشدنی باشه.”
sokoot
اگه اول خودت با این زن توی آینه آشتی کنی بقیهٔ آدم‌ها هم باهاش آشتی می‌کنند.»
مریم گلی
«به‌به چه اسم قشنگی! نائومی. نائومیِ دوست‌داشتنی. حالا خودت می‌بینی خیلی زن خوبیه. ماسکش رو با خودت ببر خونه. به‌ش بخند. اونم به‌ت می‌خنده. مواظبش باش، به‌ش محبت کن. ببرش حموم، لباس‌های خوشگل تنش کن، عطر خوب به‌ش بزن. سعی کن قبولش کنی. باهات دوست می‌شه، محرمت می‌شه، بعد از یه مدت دیگه از هم جدا نمی‌شید. ان‌قدر باهم بخندید.
Paeez Dokhtar
«سخت نیست که شاد باشی،
Z.Hosseini
زنده بودن زمان می‌برد. از همه‌چیز بریدن هم زمان می‌برد.
Teal
دوست داشت مست کند، ولی الکل گران بود.
- 𝘔𝘪𝘯𝘦𝘳𝘷𝘢
«خیلی گنده‌م.» «یعنی چی گنده‌ای؟ داری چی می‌گی؟ تو هم مثل همه‌ای: گوش‌هات اندازهٔ گوش‌های بقیه‌ست، چشم‌هات، دماغت... فرقی نداری.» «آخه تو چی می‌دونی بچه‌جون؟ دماغم کج و گنده‌ست. چشم‌هام به‌هم نزدیکند. گونه‌هام گنده‌ن. پُرِلک‌وپیس هم هستند.» «وای کوتاه بیا، چه مزخرفاتی! ببین این‌جوری نیستی.»
Nao~
مثلاً اگه هواپیمایی با دویست و پنجاه مسافر سقوط کنه و دویست و چهل و هفت نفرشون هلاک بشن، فقط تعداد بازمانده‌ها رو یادش می‌مونه.» ادای آلن را درمی‌آورد. «“وای، مامان. زندگی چه‌قدر شگفت‌انگیزه. سه نفر از آسمون افتادند پایین و زنده موندند...”
مصطفی پندار
آخه چه دلیلی داره تو این دنیای نکبت لبخند بزنه؟»
Baran
تو مدرسه ازش پرسیدند کی‌ها خودکشی می‌کنند. اون هم جواب داده بود آدم‌های شاکی.»
R.ali.H
«تبریک می‌گم عزیزم، یک سال از عمرت کمتر شد.»
Fatima
«زندگی همینه که هست. اگه سخت بگیری، اونم به‌ت سخت می‌گذرونه. این ماییم که به‌ش ارزش می‌دیم. با همهٔ کمبودهایی که این دنیا داره، زیبایی‌های خودش رو هم داره. نباید از زندگی زیاد انتظار داشته باشیم. نمی‌شه باهاش جنگید! بهتر اینه که نیمهٔ پُرِ لیوان رو ببینیم.
sina_m_farsakh

حجم

۱۰۱٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۱۱۴ صفحه

حجم

۱۰۱٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۱۱۴ صفحه

قیمت:
۳۶,۰۰۰
۱۸,۰۰۰
۵۰%
تومان