بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب مغازه خودکشی | صفحه ۵۸ | طاقچه
تصویر جلد کتاب مغازه خودکشی

بریده‌هایی از کتاب مغازه خودکشی

۳٫۶
(۲۳۹۴)
خیلی از مردم آماتورند. می‌دونید، از هر صد و پنجاه هزار نفری که دست به خودکشی می‌زنند، صد و سی و هشت هزار نفر شکست می‌خورند. اغلب‌شون علیل می‌شن و می‌افتند روی ویلچر، از ریخت‌وقیافه می‌افتند، ولی ما... این‌طوری نیستیم. ما خودکشی رو تضمین می‌کنیم. اگه نمُردید، پول‌تون رو پس می‌دیم.
saaadi_h
«به‌به چه اسم قشنگی! نائومی. نائومیِ دوست‌داشتنی. حالا خودت می‌بینی خیلی زن خوبیه. ماسکش رو با خودت ببر خونه. به‌ش بخند. اونم به‌ت می‌خنده. مواظبش باش، به‌ش محبت کن. ببرش حموم، لباس‌های خوشگل تنش کن، عطر خوب به‌ش بزن. سعی کن قبولش کنی. باهات دوست می‌شه، محرمت می‌شه، بعد از یه مدت دیگه از هم جدا نمی‌شید. ان‌قدر باهم بخندید. همهٔ این‌ها با صد یورو ـ ین مفته. بفرمایید، برات می‌پیچمش. می‌سپارمش به دستت. خیلی مواظبش باش. ارزش این‌همه مراقبت رو داره.»
z.gh
«زندگی همینه که هست. اگه سخت بگیری، اونم به‌ت سخت می‌گذرونه. این ماییم که به‌ش ارزش می‌دیم. با همهٔ کمبودهایی که این دنیا داره، زیبایی‌های خودش رو هم داره. نباید از زندگی زیاد انتظار داشته باشیم. نمی‌شه باهاش جنگید! بهتر اینه که نیمهٔ پُرِ لیوان رو ببینیم.
z.gh
«همکارهام فکر می‌کنند من خنگم.» «چون اعتمادبه‌نفس نداری. همین باعث ناراحتیت می‌شه، باعث می‌شه دائم به خودت غر بزنی و خودت رو بخوری ولی اگه آروم‌آروم یاد بگیری با کمک این ماسک خودت رو دوست داشته باشی و با خودت آشتی کنی... نگاهش کن، به اینی که روبه‌روته نگاه کن. ازش خجالت نکش. تو اگه همچین کسی رو توی خیابان ببینی اون رو می‌کشی؟ آخه مگه چی‌کار کرده که باید منفور باشه؟ گناهش چیه؟ چرا دوستش نداشته باشند؟ اگه اول خودت با این زن توی آینه آشتی کنی بقیهٔ آدم‌ها هم باهاش آشتی می‌کنند.»
z.gh
«بخند. اینی که الآن حس می‌کنی طبیعیه. اغلب از کس‌هایی که می‌آن این‌جا می‌شنوم که دیگه خودشون رو توی آینه یا شیشهٔ مغازه‌ها نگاه نمی‌کنند. بعد کارشون به جایی می‌رسه که عکس‌هاشون رو پاره می‌کنند. بخند مردم نگاهت می‌کنند.» «صورتم پُر از جوشه.» «جوش‌هات عصبی‌ند... وقتی اعصابت آروم باشه، اون‌ها هم می‌رند.»
z.gh
«هر چی غمه بریز دور، نیمهٔ روشن زندگی رو ببین...»
z.gh
«سخت نیست که شاد باشی، آخ سخت نیست که شاد باشی...»
z.gh
لوکریس که پاک ناامید شده بود، گفت «وای از دست این خوش‌بینی تو. بیابون رو گلستون می‌بینی. یالا دیگه. پاشو برو مدرسه‌ت. ان‌قدر کار رو سرم ریخته که نمی‌خوام دائم این‌جوری مثل بلبل برام به‌به و چه‌چهِ شادونه کنی.»
z.gh
مشتری پرسید «چرا همه‌شون شکل سیبند؟» «به یاد تورینگ. این مخترع به روش عجیبی خودکشی کرد. هفتم ژوئن ۱۹۵۴ اون یه سیب رو با محلول سیانور آغشته کرد و توی بشقاب کوچیکی گذاشتش. بعدش نشست و از روی اون نقاشی کشید و آخرسر هم سیب رو خورد.» «چه‌قدر جالب!» «می‌گن به همین خاطره که لوگوِ مکینتاش اپل شکل یه سیبِ گاززده‌ست. اون همون سیب آلن تورینگه.»
z.gh
«آدم وقتی لبخند یه بچه رو می‌بینه، قلبش آروم می‌گیره.»
Mary gholami
اغلب از کس‌هایی که می‌آن این‌جا می‌شنوم که دیگه خودشون رو توی آینه یا شیشهٔ مغازه‌ها نگاه نمی‌کنند. بعد کارشون به جایی می‌رسه که عکس‌هاشون رو پاره می‌کنند. بخند مردم نگاهت می‌کنند.» «صورتم پُر از جوشه.» «جوش‌هات عصبی‌ند... وقتی اعصابت آروم باشه، اون‌ها هم می‌رند.»
5686346
«ما همیشه با محصولات طبیعی و حیات‌وحش مشکل داشتیم. از قورباغه‌های طلایی بگیر تا افعی و عنکبوت سیاه! می‌دونید چیه؟ مشکل اینه که مردم به‌قدری تنهان که حتا وقتی این موجودات زهردار رو هم به اون‌ها می‌فروشیم، باز جذب‌شون می‌شن. عجیب این‌که این موجودات هم همون حس رو دارند و نیش‌شون نمی‌زنند.
N
«برای دولته، ظاهراً به بی‌کفایتی خودش پی برده. امشب می‌خوان دسته‌جمعی خودکشی کنند. توی تلویزیون زنده پخش می‌شه! اون سم‌ها رو می‌تونی آماده کنی یا نه؟»
zeinab.ghl
خانم تواچ کاغذی را که پشت خود پنهان کرده بود درآورد و گفت «این چه‌جور نقاشی‌ایه که از مهدکودک آوردی خونه؟» با یک دستش نقاشی را گرفته بود و با انگشت اشارهٔ دست دیگر روی کاغذ می‌کوبید. «جاده‌ای که به یه خونه می‌رسه، با یه در و پنجره‌های باز زیر آسمون آبی، یه خورشید گنده هم اون بالا داره می‌تابه! حالا بگو ببینم، چرا هیچ آلودگی یا ابرِ گرفته‌ای توی این آسمونِ آبی نیست؟ پرنده‌های مهاجر که رو سر ما خرابکاری می‌کنند و ویروس آنفلوآنزا پخش می‌کنند، کجا هستند؟ تشعشعات هسته‌ای کو؟ انفجار تروریستی کجاست؟ نقاشیِ تو واقع‌گرایانه نیست. برو ببین ونسان و مرلین وقتی همسنِ تو بودند چی می‌کشیدند!»
Freshte Amin
از آن‌طرف دیوار، این صدا به گوش می‌رسید، «دیم دارام دیرام رام.» «مامان!» مادرش از آشپزخانه داد زد «چی شده؟» «آلن آهنگ‌های شاد می‌خونه.» «وای نه... بگم چی‌کارت کنند... کاش به جای این بچهٔ تخس، مار افعی به دنیا می‌آوردم.» لوکریس به راهرو آمد و در اتاق آلن را باز کرد. «قطعش می‌کنی یا نه؟ چندبار باید به‌ت بگم ما نمی‌خوایم به این سرودهای شادِ مزخرف گوش بدی؟! مگه مارش خاک‌سپاری رو واسه سگ ساخته‌ند؟ می‌دونی این آهنگ‌ها چه‌قدر حال برادرت رو بد می‌کنه؟ سرش درد می‌گیره.»
Hana
گفت «این چه‌جور نقاشی‌ایه که از مهدکودک آوردی خونه؟» با یک دستش نقاشی را گرفته بود و با انگشت اشارهٔ دست دیگر روی کاغذ می‌کوبید. «جاده‌ای که به یه خونه می‌رسه، با یه در و پنجره‌های باز زیر آسمون آبی، یه خورشید گنده هم اون بالا داره می‌تابه! حالا بگو ببینم، چرا هیچ آلودگی یا ابرِ گرفته‌ای توی این آسمونِ آبی نیست؟ پرنده‌های مهاجر که رو سر ما خرابکاری می‌کنند و ویروس آنفلوآنزا پخش می‌کنند، کجا هستند؟ تشعشعات هسته‌ای کو؟ انفجار تروریستی کجاست؟ نقاشیِ تو واقع‌گرایانه نیست. برو ببین ونسان و مرلین وقتی همسنِ تو بودند چی می‌کشیدند!»
Hana

حجم

۱۰۱٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۱۱۴ صفحه

حجم

۱۰۱٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۱۱۴ صفحه

قیمت:
۳۶,۰۰۰
۱۸,۰۰۰
۵۰%
تومان
صفحه قبل۱
...
۵۷
۵۸
صفحه بعد