بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب مغازه خودکشی | صفحه ۲ | طاقچه
تصویر جلد کتاب مغازه خودکشی

بریده‌هایی از کتاب مغازه خودکشی

۳٫۶
(۲۳۹۴)
پسرک یک دستش به بانداژ چسبیده بود و آرام بالا می‌آمد. حالا دیگر کمتر از سه متر با آن‌ها فاصله داشت. پشت ژاکت و شلوار روشن آلن، حروفِ چینی بیلبوردها عوض می‌شدند. چنگ‌زده به بانداژ، بدون درخواست حتا کمکی، یا حتا ترس و وحشتی از این‌که چه پیش می‌آید، آلن همین‌طور که آهسته و آرام بالا می‌رفت، به آن‌ها می‌نگریست. خوشی دسته‌جمعی آن‌ها، امید ناگهانی‌شان به آینده و آن لبخندهای روشن روی چهره‌های‌شان، همه به خاطر شور زندگی او بود. دو متر مانده به او خواهرش می‌خندید. خانم تواچ نزدیک شدن پسرش را تماشا می‌کرد؛ طوری که انگار مادرش در حیاط دبستان پیش او آمده است تا او را به تاب‌بازی ببرد. مأموریت آلن به پایان رسیده بود. خودش را رها کرد.
˓𝗆𝗂𝗌𝗌𝗂𝗇𝗀 𝗇𝗂𝗅𝗈˒
برید یه وقت دیگه بیاید بمیرید.
Feri
زندگی بدون او معنایی نداشت.
؟
اعتمادبه‌نفس نداری. همین باعث ناراحتیت می‌شه، باعث می‌شه دائم به خودت غر بزنی و خودت رو بخوری ولی اگه آروم‌آروم یاد بگیری با کمک این ماسک خودت رو دوست داشته باشی و با خودت آشتی کنی... نگاهش کن، به اینی که روبه‌روته نگاه کن. ازش خجالت نکش. تو اگه همچین کسی رو توی خیابان ببینی اون رو می‌کشی؟ آخه مگه چی‌کار کرده که باید منفور باشه؟ گناهش چیه؟ چرا دوستش نداشته باشند؟ اگه اول خودت با این زن توی آینه آشتی کنی بقیهٔ آدم‌ها هم باهاش آشتی می‌کنند.
MisSSis
زنده بودن زمان می‌برد. از همه‌چیز بریدن هم زمان می‌برد.
یک خوره کتاب :)
ما خودکشی رو تضمین می‌کنیم. اگه نمُردید، پول‌تون رو پس می‌دیم.
نیومون
تو خودت همیشه می‌گی یه دختر چاق و گنده‌ای، واقعاً فکر می‌کنی مردها حاضرند با یکی مثل تو برقصند؟
『sachli』
زندگی، از سوی او، انگار با یک ویولن در حال نواخته شدن بود.
رادیو سکوت :)
مرلین پرسید «ماکت چی بود؟» ونسان با بغض و افسوس گفت «ماکت یه شهربازی که توش خودکشی می‌کنند.»
Teal
چرا به جای لعنت فرستادن به تاریکی یه چراغ روشن نمی‌کنی؟
یک مشکل لاینحل، sky
«به یاد تورینگ. این مخترع به روش عجیبی خودکشی کرد. هفتم ژوئن ۱۹۵۴ اون یه سیب رو با محلول سیانور آغشته کرد و توی بشقاب کوچیکی گذاشتش. بعدش نشست و از روی اون نقاشی کشید و آخرسر هم سیب رو خورد.» «چه‌قدر جالب!» «می‌گن به همین خاطره که لوگوِ مکینتاش اپل شکل یه سیبِ گاززده‌ست. اون همون سیب آلن تورینگه.»
نیومون
«آلن تورینگ رو نمی‌شناسید؟ مخترع کامپیوتر. وقتی دولت فهمید همجنس‌گراست، باهاش لج افتاد و اذیتش کرد. توی جنگ جهانی دوم سهم بزرگی توی پیروزی نهایی متفقین داشت؛ چون موفق شد رمز ماشین انیگما رو بشکنه. انیگما یه دستگاه الکترومغناطیسی برای ردوبدل کردن رمزهای آلمانی‌ها به زیردریایی‌هاشون بود. سازمان مخفی متفقین نمی‌تونست رمزهای انیگما رو بشکنه.»
نیومون
«اول نوامبره... تولدت مبارک، مرلین.» مادرش با یک سینی فلزی از آشپزخانه خارج شد. کیک تولدِ روی سینی به شکل تابوت بود. پدرش کنار میز گرد اتاق غذاخوری ایستاده بود. چوب‌پنبهٔ بطری شامپاین را درآورد و اولین لیوان آن را به سلامتی دخترش بلند کرد. «تبریک می‌گم عزیزم، یک سال از عمرت کمتر شد.»
paghsa
چرا به جای لعنت فرستادن به تاریکی یه چراغ روشن نمی‌کنی؟
ژنرالیسم
جواب داد «چون دنیا ارزش زندگی کردن نداره.»
Baran
«زندگی همینه که هست. اگه سخت بگیری، اونم به‌ت سخت می‌گذرونه. این ماییم که به‌ش ارزش می‌دیم. با همهٔ کمبودهایی که این دنیا داره، زیبایی‌های خودش رو هم داره. نباید از زندگی زیاد انتظار داشته باشیم. نمی‌شه باهاش جنگید! بهتر اینه که نیمهٔ پُرِ لیوان رو ببینیم.
mahsa
خانم تواچ روی تخت دخترش مرلین نشسته بود و برایش داستان خودکشی کلئوپاترا را تعریف می‌کرد
نیومون
باز هم که شمایید! هنوز زنده‌اید؟
عطر ریحان...(:
زنده بودن زمان می‌برد. از همه‌چیز بریدن هم زمان می‌برد.
Variable
از دخترک پرسید «چرا می‌خوای بمیری؟» دختر، که تقریباً همسن او بود، جواب داد «چون دنیا ارزش زندگی کردن نداره.»
نیتا

حجم

۱۰۱٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۱۱۴ صفحه

حجم

۱۰۱٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۱۱۴ صفحه

قیمت:
۳۶,۰۰۰
۱۸,۰۰۰
۵۰%
تومان