بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب مغازه خودکشی | صفحه ۱۶ | طاقچه
تصویر جلد کتاب مغازه خودکشی

بریده‌هایی از کتاب مغازه خودکشی

۳٫۶
(۲۳۹۵)
فلسفهٔ زندگی‌اش پشت برج‌های بلند شهر در حال گم شدن بود.
Ali Rzy
با همهٔ کمبودهایی که این دنیا داره، زیبایی‌های خودش رو هم داره. نباید از زندگی زیاد انتظار داشته باشیم. نمی‌شه باهاش جنگید!
Ali Rzy
«آیا در زندگی شکست خورده‌اید؟ لااقل در مرگ‌تان موفق باشید.»
Ali Rzy
«زندگی همینه که هست. اگه سخت بگیری، اونم به‌ت سخت می‌گذرونه
nastaran
زنده بودن زمان می‌برد. از همه‌چیز بریدن هم زمان می‌برد.
SARINA
با دست‌های تپل و کوچکش، با نوک انگشت‌های خم‌شده، سرجایش صاف می‌نشست، بدون حتا ذره‌ای خم شدن، با چشمانی کاملاً باز، مستقیم روبه‌رویش را نگاه می‌کرد. مستقیم روبه‌رویش را نگاه می‌کرد، ولی هیچ‌چیز نمی‌دید. هیچ‌چیز نمی‌دید جز خوب بودن، جز خوب ماندن، آن‌قدر خوب تا مادرش بیاید و او را ببرد تاب‌بازی کند.
B.A.H.A.R
«دندون‌هام زشتند.» «نه زشت نیستند. درسته یه مقدار کج‌ومعوجند، ولی شبیه دخترکوچولوهایی شده‌ای که می‌خوان دندون‌هاشون رو ارتودنسی کنند. خوشگلند. بخند حالا.»
B.A.H.A.R
نه، دستت درد نکنه! همین هم مونده. به قدر کافی بدبختی می‌بینم.» آلن از پشت صندوق گفت «بدبختی چرا؟ اول یاد بگیر به خودت عشق بورزی.
B.A.H.A.R
«باشه. پس خیلی زود می‌بینمت، مامان.» «بله، متأسفانه همین‌طوره. خیلی زود.»
B.A.H.A.R
. هفتم ژوئن ۱۹۵۴ اون یه سیب رو با محلول سیانور آغشته کرد و توی بشقاب کوچیکی گذاشتش. بعدش نشست و از روی اون نقاشی کشید و آخرسر هم سیب رو خورد.» «چه‌قدر جالب!» «می‌گن به همین خاطره که لوگوِ مکینتاش اپل شکل یه سیبِ گاززده‌ست. اون همون سیب آلن تورینگه.»
B.A.H.A.R
می‌دونید چیه؟ مشکل اینه که مردم به‌قدری تنهان که حتا وقتی این موجودات زهردار رو هم به اون‌ها می‌فروشیم، باز جذب‌شون می‌شن.
B.A.H.A.R
میشیما گفت «ما همیشه با محصولات طبیعی و حیات‌وحش مشکل داشتیم. از قورباغه‌های طلایی بگیر تا افعی و عنکبوت سیاه! می‌دونید چیه؟ مشکل اینه که مردم به‌قدری تنهان که حتا وقتی این موجودات زهردار رو هم به اون‌ها می‌فروشیم، باز جذب‌شون می‌شن.
B.A.H.A.R
آلن هم بیرونه؛ رفته از آفتاب پاییزی خرکیف بشه! دنبال باد می‌دوه و با ابرها حرف می‌زنه. من که سر درنمی‌آرم...
B.A.H.A.R
اول یاد بگیر به خودت عشق بورزی.
🦋butterfly🦋
او مثل یک پناهگاه امن وسط دشت دلزدگی بود.
Nars
طوری که انگار مادرش در حیاط دبستان پیش او آمده است تا او را به تاب‌بازی ببرد.
teo;
او مثل یک پناهگاه امن وسط دشت دلزدگی بود.
کاربر ۵۷۰۱۴۷۷
«چرا مواد بلوک سیمانی رو عوض کرده‌ای؟» «آخه وقتی مشتری‌ها می‌رقصند، می‌خورند به قفسه‌ها ترسیدم نکنه یکی از اون‌ها بیفته رو پاشون. می‌دونی چه صدمه‌ای می‌زنه؟ عین طناب‌ها حالا به جاشون طناب‌های کشی سقوط آزاد می‌فروشیم. نظر ونسان بود. می‌گفت وقتی مردم خودشون رو از روی چهارپایه پرت کنند پایین سرشون سه چهاربار که بخوره به سقف دیگه این کار رو نمی‌کنند.
مهتاب اقدم
ظاهراً مادر ارنست همینگوی اسلحهٔ مدلِ اسمیت و وسون رو با یه کیک شکلاتی برای پسرش فرستاده بوده که همینگوی با همون اسلحه خودکشی می‌کنه. پدرش قبلاً با اسلحه خودش رو کشته بود و نوهٔ دختریش هم توی سی و پنجمین سال‌مرگِ همینگوی خودکشی می‌کنه. اسمش مارگو بود. اسم شراب مورد علاقهٔ همینگوی. دختره الکلی شد و همه‌چیزش رو نابود کرد.
اِمانوئل کِنت
«به یاد تورینگ. این مخترع به روش عجیبی خودکشی کرد. هفتم ژوئن ۱۹۵۴ اون یه سیب رو با محلول سیانور آغشته کرد و توی بشقاب کوچیکی گذاشتش. بعدش نشست و از روی اون نقاشی کشید و آخرسر هم سیب رو خورد.» «چه‌قدر جالب!» «می‌گن به همین خاطره که لوگوِ مکینتاش اپل شکل یه سیبِ گاززده‌ست. اون همون سیب آلن تورینگه.»
اِمانوئل کِنت

حجم

۱۰۱٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۱۱۴ صفحه

حجم

۱۰۱٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۱۱۴ صفحه

قیمت:
۳۶,۰۰۰
۱۸,۰۰۰
۵۰%
تومان