بریدههایی از کتاب مغازه خودکشی
۳٫۶
(۲۳۹۶)
اول یاد بگیر به خودت عشق بورزی
آلیس در سرزمین نجایب
چرا به جای لعنت فرستادن به تاریکی یه چراغ روشن نمیکنی؟
محمدعلی
نگاهش کن، به اینی که روبهروته نگاه کن. ازش خجالت نکش. تو اگه همچین کسی رو توی خیابان ببینی اون رو میکشی؟ آخه مگه چیکار کرده که باید منفور باشه؟ گناهش چیه؟ چرا دوستش نداشته باشند؟ اگه اول خودت با این زن توی آینه آشتی کنی بقیهٔ آدمها هم باهاش آشتی میکنند.»
🌈خیالپرواز🍊
بخور به سلامتی بزرگ شدن خواهرت که دوران معصوم کودکی رو تموم کرد و وارد بزرگسالی شد. تازه شروع بدبختیه.»
k1
آلن کشوِ صندوق را کشید و یک متر خیاطی بیرون آورد. نوک متر را روی چشم مشتری گذاشت و آن را تا دماغش پایین کشید. «خیلهخب هفت سانتیمتر. چهقدر باید باشه؟ پنج سانتیمتر؟ خب، بریم سراغ فضای بین چشمهات. بذار اندازهش بگیرم. فاصلهشون باید چهقدر باشه؟ یک سانت، آره همینه. گونههات... آخه مگه چهقدر بزرگند؟ تکون نخور، بذار این رو بذارم زیر لالهٔ گوشِت. آهان، چهار سانتیمتر.»
«تازه هر کدومشون.»
«آره هر کدومش. ولی بخوای حساب کنی، میبینی اینها در مقایسه با کل کائنات چهقدر کوچیکند. این عددها اونقدری نیستند که آدم رو از پا بندازند. چیزی که من میدونم اینه که وقتی دیدم اومدی توی مغازه تو رو یه جونور شاخدار عجیبوغریب ندیدم که چشمهاش روی شاخکهاش گیلیگیلی بره! اه نگاه داری میخندی... خنده بهت میآد. توی آینه نگاه کن ببین خنده چهقدر بهت میآد.»
z.gh
ادای آلن را درمیآورد. «“وای، مامان. زندگی چهقدر شگفتانگیزه. سه نفر از آسمون افتادند پایین و زنده موندند...” من و شوهرم که دیگه بُریدهیم. باور کنید بعضی وقتها دلمون میخواد از این سمِّ پریِ شنی بندازیم بالا و راحت بشیم، ولی حیف که مسئولیت مغازه اجازه نمیده.»
z.gh
«زندگی همینه که هست. اگه سخت بگیری، اونم بهت سخت میگذرونه. این ماییم که بهش ارزش میدیم. با همهٔ کمبودهایی که این دنیا داره، زیباییهای خودش رو هم داره. نباید از زندگی زیاد انتظار داشته باشیم. نمیشه باهاش جنگید! بهتر اینه که نیمهٔ پُرِ لیوان رو ببینیم.
Mary gholami
«هر چی غمه بریز دور، نیمهٔ روشن زندگی رو ببین...»
5686346
نور لامپهای مهتابیِ سقف روی پیرزنی افتاده بود که داشت به سمت بچهای میرفت که در کالسکهای خاکستری بود.
«آه! داره میخنده.»
مغازهدار، زن جوانتری که کنار پنجره رو به صندوق نشسته بود و حسابهایش را بررسی میکرد، بااعتراض گفت «پسر من میخنده؟ نخیر خانم، فقط داره شکلک درمیآره. آخه چه دلیلی داره تو این دنیای نکبت لبخند بزنه؟»
masoudiii
«زندگی همینه که هست. اگه سخت بگیری، اونم بهت سخت میگذرونه. این ماییم که بهش ارزش میدیم. با همهٔ کمبودهایی که این دنیا داره، زیباییهای خودش رو هم داره. نباید از زندگی زیاد انتظار داشته باشیم. نمیشه باهاش جنگید!
نیتا
مسئله این است که فردا دوباره باید به زندگی ادامه بدهد.
AmirHossein
“شما فقط یکبار میمیرید، پس کاری کنید که اون لحظه فراموشنشدنی باشه.”
•♡mahi
پسر من میخنده؟ نخیر خانم، فقط داره شکلک درمیآره. آخه چه دلیلی داره تو این دنیای نکبت لبخند بزنه؟
•♡mahi
این بچه، این شفابخش دلهرههای انسانی، عجب چشمان درشتی داشت. نقشههای عالیاش گنجهای نهان را آشکار میکرد. شیطنتش، فوران خوشحالیهایش، خنده بر لب آدم و آسمان تیرهٔ این شهر میآورد.
𝑱𝒂𝒅𝒐𝒐𝒈𝒂𝒓𝒆 𝒌𝒆𝒕𝒂𝒃📖
زنده بودن زمان میبرد. از همهچیز بریدن هم زمان میبرد.
𝑱𝒂𝒅𝒐𝒐𝒈𝒂𝒓𝒆 𝒌𝒆𝒕𝒂𝒃📖
«زندگی همینه که هست. اگه سخت بگیری، اونم بهت سخت میگذرونه. این ماییم که بهش ارزش میدیم. با همهٔ کمبودهایی که این دنیا داره، زیباییهای خودش رو هم داره.
𝑱𝒂𝒅𝒐𝒐𝒈𝒂𝒓𝒆 𝒌𝒆𝒕𝒂𝒃📖
بدبختی چرا؟ اول یاد بگیر به خودت عشق بورزی.
𝑱𝒂𝒅𝒐𝒐𝒈𝒂𝒓𝒆 𝒌𝒆𝒕𝒂𝒃📖
«برای رفع معضل پیشرَوی بیابانها باید بتونی شن رو به یک مادهٔ مفید خام که به نفع مردم باشه، تبدیل کنی. مثل کاری که قبلاً با جنگلها کردند. زغالسنگ و نفت خام و گاز...»
مهدی فتحی ارجمند
«وقتی کلئوپاترا، ملکهٔ مصر، در سوگ آنتونی نشسته بود، تاجی از گُل بر سر نهاد و به خدمتکارانش دستور داد حمام را آماده کنند. بعد از حمام، کلئوپاترا غذای اعیانیای میل کرد. سپس مردی روستایی که سبدی در دست داشت از راه رسید. هنگامی که محافظان از او بازجویی کردند که چه چیزی همراهش است، برگهای روی سبد را کنار زد و سبدِ پُر از انجیر را به آنها نشان داد. محافظان از اندازه و زیبایی انجیرها متحیر شدند. مرد لبخند زد و به آنها مقداری از آن میوهها داد؛ بنابراین به او اعتماد کردند و اجازهٔ ورود دادند.»
مرلین دراز کشیده و به سقف چشم دوخته بود. به صدای زیبای مادرش گوش میداد که برایش داستان میخواند، «پس از ناهار، کلئوپاترا لوحی نوشت و آن را مُهرومومشده نزد اوکتاویوس فرستاد. سپس همهٔ خدمتکاران را، جز یک پیشخدمت، معاف کرد و در را بست.
مهدی فتحی ارجمند
زنده بودن زمان میبرد. از همهچیز بریدن هم زمان میبرد.
Ali Rzy
حجم
۱۰۱٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۱۱۴ صفحه
حجم
۱۰۱٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۱۱۴ صفحه
قیمت:
۳۶,۰۰۰
۱۸,۰۰۰۵۰%
تومان