بریدههایی از کتاب مغازه خودکشی
۳٫۶
(۲۳۹۵)
، چرا به جای لعنت فرستادن به تاریکی یه چراغ روشن نمیکنی؟»
ᶜʳᶻ
اول یاد بگیر به خودت عشق بورزی.
ᶜʳᶻ
“شما فقط یکبار میمیرید، پس کاری کنید که اون لحظه فراموشنشدنی باشه.”
نیومون
چرا به جای لعنت فرستادن به تاریکی یه چراغ روشن نمیکنی؟»
banzi
«زندگی همینه که هست. اگه سخت بگیری، اونم بهت سخت میگذرونه. این ماییم که بهش ارزش میدیم. با همهٔ کمبودهایی که این دنیا داره، زیباییهای خودش رو هم داره. نباید از زندگی زیاد انتظار داشته باشیم. نمیشه باهاش جنگید! بهتر اینه که نیمهٔ پُرِ لیوان رو ببینیم. حالا اون تفنگ و طناب رو پس بده. حالی که تو این لحظه توشی پُرِ استرس و درده؛
Paeez Dokhtar
«آیا در زندگی شکست خوردهاید؟ لااقل در مرگتان موفق باشید.»
AmirHossein
آخه چه دلیلی داره تو این دنیای نکبت لبخند بزنه؟»
نیومون
«اول نوامبره... تولدت مبارک، مرلین.»
مادرش با یک سینی فلزی از آشپزخانه خارج شد. کیک تولدِ روی سینی به شکل تابوت بود. پدرش کنار میز گرد اتاق غذاخوری ایستاده بود. چوبپنبهٔ بطری شامپاین را درآورد و اولین لیوان آن را به سلامتی دخترش بلند کرد. «تبریک میگم عزیزم، یک سال از عمرت کمتر شد.»
نیومون
نمیتونم.»
«آخه چرا؟»
«خیلی گندهم.»
«یعنی چی گندهای؟ داری چی میگی؟ تو هم مثل همهای: گوشهات اندازهٔ گوشهای بقیهست، چشمهات، دماغت... فرقی نداری.»
«آخه تو چی میدونی بچهجون؟ دماغم کج و گندهست. چشمهام بههم نزدیکند. گونههام گندهن. پُرِلکوپیس هم هستند.»
«وای کوتاه بیا، چه مزخرفاتی! ببین اینجوری نیستی.»
˓𝗆𝗂𝗌𝗌𝗂𝗇𝗀 𝗇𝗂𝗅𝗈˒
«بابا، چرا به جای لعنت فرستادن به تاریکی یه چراغ روشن نمیکنی؟»
mim4498
«آمار پارساله: هر چهل دقیقه یک خودکشی، صد و پنجاه هزار اقدام به خودکشی که فقط دوازده هزارتاش به مرگ منجر میشه. باورنکردنیه.»
helya.B
نگاهش کن، به اینی که روبهروته نگاه کن. ازش خجالت نکش. تو اگه همچین کسی رو توی خیابان ببینی اون رو میکشی؟ آخه مگه چیکار کرده که باید منفور باشه؟ گناهش چیه؟ چرا دوستش نداشته باشند؟ اگه اول خودت با این زن توی آینه آشتی کنی بقیهٔ آدمها هم باهاش آشتی میکنند.»
ناهید
دل لوکریس آشوب بود و همینطور که به دوردست زل زده بود، ناخنهایش را میجوید.
Melika_SA
نباید از زندگی زیاد انتظار داشته باشیم.
parisa
زنده بودن زمان میبرد. از همهچیز بریدن هم زمان میبرد.
قاصدک
. در جهان کم عطری هست که شبیه بوی خوش کودکی باشد.
Boshra :)
میشیما رو به مأمور دولت کرد و آهی کشید «میگه واسهٔ چی میخوام! باور کنید عقلش رو از دست داده.»
دوباره صدایش را بالا برد و رو به زنش داد کشید «برای دولته، ظاهراً به بیکفایتی خودش پی برده. امشب میخوان دستهجمعی خودکشی کنند. توی تلویزیون زنده پخش میشه! اون سمها رو میتونی آماده کنی یا نه؟»
hassan fatemi
مأموریت آلن به پایان رسیده بود.
خودش را رها کرد.
B-vafa
«این گوشه چیکار میکنی؟»
؟
«حداقل دیگه سردش نمیشه.»
؟
حجم
۱۰۱٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۱۱۴ صفحه
حجم
۱۰۱٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۱۱۴ صفحه
قیمت:
۳۶,۰۰۰
۱۸,۰۰۰۵۰%
تومان