بریدههایی از کتاب مغازه خودکشی
۳٫۶
(۲۳۹۵)
مغازهٔ خودکشی
نویسنده: ژان تولی
مترجم: احسان کرمویسی
نشر چشمه
Variable
زنده بودن زمان میبرد. از همهچیز بریدن هم زمان میبرد.
آلیس در سرزمین نجایب
«آدم وقتی لبخند یه بچه رو میبینه، قلبش آروم میگیره.»
Pariya
«تبریک میگم عزیزم، یک سال از عمرت کمتر شد.»
N.Sh
«بابا، چرا به جای لعنت فرستادن به تاریکی یه چراغ روشن نمیکنی؟»
قاصدک
«سمهای بویایی چی؟ اونها چهطورند؟»
«ببینید، خیلی سادهست؛ در بطری رو باز میکنید و محتوای اون رو بو میکشید؛ میتونه زهر عنکبوت، نفس مرد حلقآویزشده، ابر زرد، زهرابهٔ چشم بد، رایحهٔ صحرا و از اینجور چیزها باشه.»
ناهید
فلسفهٔ زندگیاش پشت برجهای بلند شهر در حال گم شدن بود. آینده، پادرهوا و بسیار خراب مینمود و رؤیای انسانها نابود شده بود.
Ali Rzy
«زندگی همینه که هست. اگه سخت بگیری، اونم بهت سخت میگذرونه. این ماییم که بهش ارزش میدیم. با همهٔ کمبودهایی که این دنیا داره، زیباییهای خودش رو هم داره. نباید از زندگی زیاد انتظار داشته باشیم. نمیشه باهاش جنگید! بهتر اینه که نیمهٔ پُرِ لیوان رو ببینیم.
sharon
پسرک که روزها رؤیای آدمها بود، اکنون صافوساده مثل جویباری جاری به خواب رفته و خشنودیاش را به اطراف پخش میکرد. او به افق زیبایی میمانست که تو را به سرزمینهای ناشناخته میبرد. پاهایش زیر پتو، انگار آمادهٔ دویدن در یک مسابقهٔ پُرماجرا بود. بوی اتاقش... در جهان کم عطری هست که شبیه بوی خوش کودکی باشد. در خواب نقشههای معجزهآسایش را میکشید. آه، ذهن یک کودک همان جایی است که داستانهای پریان شکل میگیرد.
anoosha
«آدم وقتی لبخند یه بچه رو میبینه، قلبش آروم میگیره.»
kimia kalhori
مشتری پرسید «چرا همهشون شکل سیبند؟»
«به یاد تورینگ. این مخترع به روش عجیبی خودکشی کرد. هفتم ژوئن ۱۹۵۴ اون یه سیب رو با محلول سیانور آغشته کرد و توی بشقاب کوچیکی گذاشتش. بعدش نشست و از روی اون نقاشی کشید و آخرسر هم سیب رو خورد.»
«چهقدر جالب!»
«میگن به همین خاطره که لوگوِ مکینتاش اپل شکل یه سیبِ گاززدهست. اون همون سیب آلن تورینگه.»
°♡کتاب باز♡°
«بابا، چرا به جای لعنت فرستادن به تاریکی یه چراغ روشن نمیکنی؟»
تازه وارد
زندگی همینه که هست. اگه سخت بگیری، اونم بهت سخت میگذرونه. این ماییم که بهش ارزش میدیم. با همهٔ کمبودهایی که این دنیا داره، زیباییهای خودش رو هم داره. نباید از زندگی زیاد انتظار داشته باشیم. نمیشه باهاش جنگید! بهتر اینه که نیمهٔ پُرِ لیوان رو ببینیم.
p.ch
شما فقط یکبار میمیرید، پس کاری کنید که اون لحظه فراموشنشدنی باشه
Nao~
«زندگی همینه که هست. اگه سخت بگیری، اونم بهت سخت میگذرونه. این ماییم که بهش ارزش میدیم. با همهٔ کمبودهایی که این دنیا داره، زیباییهای خودش رو هم داره. نباید از زندگی زیاد انتظار داشته باشیم. نمیشه باهاش جنگید!
fatemeh
نگاهش کن، به اینی که روبهروته نگاه کن. ازش خجالت نکش. تو اگه همچین کسی رو توی خیابان ببینی اون رو میکشی؟ آخه مگه چیکار کرده که باید منفور باشه؟ گناهش چیه؟ چرا دوستش نداشته باشند؟ اگه اول خودت با این زن توی آینه آشتی کنی بقیهٔ آدمها هم باهاش آشتی میکنند.»
Baran
لوکریس شروع کرد به آواز خواندن. پسر کوچکش هیچوقت نشنیده بود که او آهنگی بخواند.
پسرک یک دستش به بانداژ چسبیده بود و آرام بالا میآمد. حالا دیگر کمتر از سه متر با آنها فاصله داشت. پشت ژاکت و شلوار روشن آلن، حروفِ چینی بیلبوردها عوض میشدند. چنگزده به بانداژ، بدون درخواست حتا کمکی، یا حتا ترس و وحشتی از اینکه چه پیش میآید، آلن همینطور که آهسته و آرام بالا میرفت، به آنها مینگریست. خوشی دستهجمعی آنها، امید ناگهانیشان به آینده و آن لبخندهای روشن روی چهرههایشان، همه به خاطر شور زندگی او بود. دو متر مانده به او خواهرش میخندید. خانم تواچ نزدیک شدن پسرش را تماشا میکرد؛ طوری که انگار مادرش در حیاط دبستان پیش او آمده است تا او را به تاببازی ببرد. مأموریت آلن به پایان رسیده بود.
خودش را رها کرد.
!mim
«آیا در زندگی شکست خوردهاید؟ لااقل در مرگتان موفق باشید.»
Fatemeh Zaadsar
میشیما فکر کرده بود میتواند راحت و تنها از روی میلهٔ بندبازی عبور کند. دیگر نمیدانست عبور از روی آن بند، چوبدستیِ تعادل میخواهد. دلش برای آلن تنگ شده بود. هیچچیز جای چوبدستی تعادل را نمیگیرد. بیرون صدای جیغی از ریل تراموا شنیده شد. اینجا در عمق زمین، افکار نافذ خودکشی از ذهن او رخت بربست. خاک جلو دستش به شکل مبهمی برق میزد. میشیما برابر آلن خود را همچون یک بلوک سیمانی میدید. یکی از پیراهنهای آلن روی صندلی افتاده بود. آن را برداشت و سرش را در آن فروبرد و اندوهش را با اشک فراوان خالی کرد.
esrafil aslani
آبنباتهامون هم فقط واسهٔ دندون ضرر دارند. اون وضع طنابهای داره کشی شدهند. این هم از شمشیرهامون که بیشتر به پشهکش شبیهند.
B-vafa
حجم
۱۰۱٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۱۱۴ صفحه
حجم
۱۰۱٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۱۱۴ صفحه
قیمت:
۳۶,۰۰۰
۱۸,۰۰۰۵۰%
تومان