بریدههایی از کتاب مغازه خودکشی
۳٫۶
(۲۳۹۹)
شبها، بهخصوص وقتی هوا توفانیه و باد شدید میآد، آدمای سبکوزنی که خودشون رو از پنجره پرت میکنند، فرداصبح میبینند به شکل مسخرهای با پیژامهٔ خواب دیشبشون روی شاخهای از درخت گیر کردند یا از تیر چراغبرق آویزونند.
آسمان دار
ناهارت رو خوردی؟ یادت که نرفت اخبار تلویزیون رو نگاه کنی؟»
«نه بابایی. خانم مجری توی اخبار ساعت یک مدل موهاش رو عوض کرده بود. خیلی بهش میاومد.»
مادرش چشمانش را به سمت آسمان برد و مداخله کرد، «فقط همین رو یادت مونده؟
آسمان دار
«برای دولته، ظاهراً به بیکفایتی خودش پی برده. امشب میخوان دستهجمعی خودکشی کنند.
Ala Mohagheghzadeh
ذهن یک کودک همان جایی است که داستانهای پریان شکل میگیرد.
Ala Mohagheghzadeh
«همکارهام فکر میکنند من خنگم.»
«چون اعتمادبهنفس نداری. همین باعث ناراحتیت میشه، باعث میشه دائم به خودت غر بزنی و خودت رو بخوری ولی اگه آرومآروم یاد بگیری با کمک این ماسک خودت رو دوست داشته باشی و با خودت آشتی کنی... نگاهش کن، به اینی که روبهروته نگاه کن. ازش خجالت نکش. تو اگه همچین کسی رو توی خیابان ببینی اون رو میکشی؟
yasna
بیخیال، بگیر بخواب و سعی کن کابوس ببینی. اینجوری معقولتره.»
Sina GaraFB
“شما فقط یکبار میمیرید، پس کاری کنید که اون لحظه فراموشنشدنی باشه.”»
دیوونه :-|
«بابا، چرا به جای لعنت فرستادن به تاریکی یه چراغ روشن نمیکنی؟»
دیوونه :-|
میشیما یک سیب سمی به سوی ساعت پرت کرد که به داس دروگر دهر خورد و داس در آن فرورفت. سر چوبی او نیز افتاد. سیب و سر بیتن درون دروازهٔ کوچک ساعت رفته بودند و قطرات آب سیب روی ردای دروگر میچکید.
Mohammad Fouladian
یاد گرفته بود چهطور در خود غرق شود. یاد گرفته بود چهطور در خود جمع کند، چهطور مراقبه کند.
هلیا طارمی
مسئله این است که فردا دوباره باید به زندگی ادامه بدهد.
هلیا طارمی
زنده بودن زمان میبرد. از همهچیز بریدن هم زمان میبرد.
هلیا طارمی
زندگی همینه که هست. اگه سخت بگیری، اونم بهت سخت میگذرونه. این ماییم که بهش ارزش میدیم. با همهٔ کمبودهایی که این دنیا داره، زیباییهای خودش رو هم داره. نباید از زندگی زیاد انتظار داشته باشیم. نمیشه باهاش جنگید! بهتر اینه که نیمهٔ پُرِ لیوان رو ببینیم.
R.ali.H
«این آمپول پیشنهاد شرکت مرگآورانه. اون رو توی رگت تزریق میکنی. هیچ بلایی سرت نمیآد. مریض هم نمیشی، ولی باعث میشه بزاقت سمی ترشح کنه که هر کسی رو که میبوسی بکشه. هر بوسهٔ تو به مرگ منجر میشه...»
Aso
«فکرش رو بکنید. مرگبارترین شهربازی دنیا میشه. توی پیادهروهاش سیبزمینی سرخکرده با قارچ سمّی میفروشیم. بوش اشک مشتریها رو درمیآره.»
لوکریس و مرلین از این فکر در پوست خود نمیگنجیدند و به بوی خوش سیبزمینی سرخکرده فکر کردند. میشیما فریاد کشید «با قارچ سمّی.»
«جعبهٔ موسیقی آهنگهای غمگین پخش میکنه. گاو وحشیِ شهربازی مردم رو جذب میکنه. یه پرتگاه نردهای خیلی بلند هم میسازیم که عشاق میتونند دستتودست هم خودشون رو بندازند پایین. دقیقاً انگار از یه صخره خودشون رو پرت میکنند.»
Aso
زنده بودن زمان میبرد. از همهچیز بریدن هم زمان میبرد.
Nacm
«زندگی همینه که هست. اگه سخت بگیری، اونم بهت سخت میگذرونه. این ماییم که بهش ارزش میدیم. با همهٔ کمبودهایی که این دنیا داره، زیباییهای خودش رو هم داره. نباید از زندگی زیاد انتظار داشته باشیم. نمیشه باهاش جنگید! بهتر اینه که نیمهٔ پُرِ لیوان رو ببینیم
vahiddl70
“شما فقط یکبار میمیرید، پس کاری کنید که اون لحظه فراموشنشدنی باشه.”»
sajan
«زندگی همینه که هست. اگه سخت بگیری، اونم بهت سخت میگذرونه. این ماییم که بهش ارزش میدیم. با همهٔ کمبودهایی که این دنیا داره، زیباییهای خودش رو هم داره. نباید از زندگی زیاد انتظار داشته باشیم. نمیشه باهاش جنگید! بهتر اینه که نیمهٔ پُرِ لیوان رو ببینیم.
کاربر ۳۱۰۷۸۳۳
«هر چی غمه بریز دور، نیمهٔ روشن زندگی رو ببین...»
کاربر ۳۱۰۷۸۳۳
حجم
۱۰۱٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۱۱۴ صفحه
حجم
۱۰۱٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۱۱۴ صفحه
قیمت:
۳۶,۰۰۰
۱۸,۰۰۰۵۰%
تومان