بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب مغازه خودکشی | صفحه ۳۲ | طاقچه
تصویر جلد کتاب مغازه خودکشی

بریده‌هایی از کتاب مغازه خودکشی

۳٫۶
(۲۳۹۹)
«حتا اگر رگ‌تان را عمیق نبرید، کزاز خواهید گرفت.»
Ditto1997
«شاید وقتی شمع‌ها رو فوت کردند از خنده بمیرند.»
Ditto1997
صدایش کوتاه‌تر از نجوا و بلندتر از خیال بود.
Ditto1997
‫زنده بودن زمان می‌برد. از همه‌چیز بریدن هم زمان می‌برد.
Serein
زنده بودن زمان می‌برد. از همه‌چیز بریدن هم زمان می‌برد.
والِــری،خـزانــه‌کــتاب؛
چرا به جای لعنت فرستادن به تاریکی یه چراغ روشن نمی‌کنی؟»
مـــــــــــــــــهدی
“شما فقط یک‌بار می‌میرید، پس کاری کنید که اون لحظه فراموش‌نشدنی باشه.”
کاربر حذف شده
بخند. اینی که الآن حس می‌کنی طبیعیه. اغلب از کس‌هایی که می‌آن این‌جا می‌شنوم که دیگه خودشون رو توی آینه یا شیشهٔ مغازه‌ها نگاه نمی‌کنند. بعد کارشون به جایی می‌رسه که عکس‌هاشون رو پاره می‌کنند. بخند مردم نگاهت می‌کنند.
یک خوره ی کتاب 222
پسرک که روزها رؤیای آدم‌ها بود، اکنون صاف‌وساده مثل جویباری جاری به خواب رفته و خشنودی‌اش را به اطراف پخش می‌کرد. او به افق زیبایی می‌مانست که تو را به سرزمین‌های ناشناخته می‌برد. پاهایش زیر پتو، انگار آمادهٔ دویدن در یک مسابقهٔ پُرماجرا بود. بوی اتاقش... در جهان کم عطری هست که شبیه بوی خوش کودکی باشد. در خواب نقشه‌های معجزه‌آسایش را می‌کشید. آه، ذهن یک کودک همان جایی است که داستان‌های پریان شکل می‌گیرد.
یک خوره ی کتاب 222
زنده بودن زمان می‌برد. از همه‌چیز بریدن هم زمان می‌برد.
Mirshaki
در تاریکیِ راه‌پله غرغرکنان پایین رفت. «لعنت به این سیاهی! هیچی نمی‌بینم. یه قدم اشتباه بردارم گردنم خورد می‌شه.» آلن از بالای پله‌ها نظر داد، «بابا، چرا به جای لعنت فرستادن به تاریکی یه چراغ روشن نمی‌کنی؟»
مهسا
«آدم وقتی لبخند یه بچه رو می‌بینه، قلبش آروم می‌گیره.»
کاربر ۶۵۲۶۴۶۳
«آدم وقتی لبخند یه بچه رو می‌بینه، قلبش آروم می‌گیره.»
کاربر ۶۵۲۶۴۶۳
«زندگی همینه که هست. اگه سخت بگیری، اونم به‌ت سخت می‌گذرونه. این ماییم که به‌ش ارزش می‌دیم. با همهٔ کمبودهایی که این دنیا داره، زیبایی‌های خودش رو هم داره. نباید از زندگی زیاد انتظار داشته باشیم. نمی‌شه باهاش جنگید! بهتر اینه که نیمهٔ پُرِ لیوان رو ببینیم.
پریسا
زندگی بدون او معنایی نداشت
پریسا
این بچه، این شفابخش دلهره‌های انسانی، عجب چشمان درشتی داشت. نقشه‌های عالی‌اش گنج‌های نهان را آشکار می‌کرد. شیطنتش، فوران خوشحالی‌هایش، خنده بر لب آدم و آسمان تیرهٔ این شهر می‌آورد.
zahra ak
«چون اعتمادبه‌نفس نداری. همین باعث ناراحتیت می‌شه، باعث می‌شه دائم به خودت غر بزنی و خودت رو بخوری ولی اگه آروم‌آروم یاد بگیری با کمک این ماسک خودت رو دوست داشته باشی و با خودت آشتی کنی... نگاهش کن، به اینی که روبه‌روته نگاه کن. ازش خجالت نکش. تو اگه همچین کسی رو توی خیابان ببینی اون رو می‌کشی؟ آخه مگه چی‌کار کرده که باید منفور باشه؟ گناهش چیه؟ چرا دوستش نداشته باشند؟ اگه اول خودت با این زن توی آینه آشتی کنی بقیهٔ آدم‌ها هم باهاش آشتی می‌کنند.»
my._.galaxy
«تو خودت سه‌تا بچه داری. پس حتماً یه دلبستگی به این دنیا داشته‌ای که این کارو کرده‌ای.»
fateme.ghorbanzadeh
ذهن یک کودک همان جایی است که داستان‌های پریان شکل می‌گیرد.
fateme.ghorbanzadeh
در جهان کم عطری هست که شبیه بوی خوش کودکی باشد
fateme.ghorbanzadeh

حجم

۱۰۱٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۱۱۴ صفحه

حجم

۱۰۱٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۱۱۴ صفحه

قیمت:
۳۶,۰۰۰
۱۸,۰۰۰
۵۰%
تومان