بریدههایی از کتاب در دنیای تو ساعت چند است؟
۴٫۵
(۱۷)
همهٔ عمر ترسیدم. همیشه حواسم پرت بود؛ اما نه از تو؛ همیشه حواسم جمعِ تو بود گلی. اسم تو آرومم میکرد؛ تو “الف” بودی من “ی”؛ گیلهگل ابتهاج، فرهاد یروان.
Elle
«بلا روزگاریه عاشقیت»، زندگی برای عاشق یعنی انتظار. انتظار آمدن «او»، او که میآید، که «آینده» است، که قطعی است، که آمدنش معنای زندگی است، دلیل بودن است. آن که میآید، باید بیاید، که اگر نیاید، که اگر آینده نباشد، زندگی به مقصود نرسیده است.
محمدرضا
«راستش من همیشه هر چی از خودم یادم میآد شما هم توش بودین.
Elle
کسانی که فیلم را به دلیل نوستالژیک بودن نمیپسندند حواسشان به ناهمواریهای فیلم است. یعنی فکر میکنند فیلم قرار بوده هموار باشد و نیست. و کسانی که فیلم را به شکل نوستالژیک دوست دارند، ناهمواریها را توجیه میکنند یا چشمشان را به آنها میبندند. میگویند همین هم که هست خیلی خوب است. من جزء هیچکدام از این دو دسته نیستم چون فکر میکنم فیلم چیزی که آنها فکر میکنند نیست، شاید فیلمنامه به تصور آنها نزدیکتر بود.
من عاشق خاله دیبام هستم
خانم میپرسید هر کی از چی تو زمستون خوشش میآد. همایونخله گفت: از شیر سرد. آندره گفت: از برف. من گفتم: از تعطیلی مدرسه، به خاطر برف. تو گفتی: از بوی پوست پرتقال سوخته روی بخاری، وسط روز برفی. میدونستم تو یه چیزی میگی که شبیه بقیه نیست... تو فرق داشتی گلی.
Elle
برای فرهاد اما هیچچیز، هیچوقت تمام نمیشود. او بهعکس علی، هنرمند باقی مانده و هنرش «دیدن» چیزهایی است که دیگران نمیبینند (یا یادشان رفته ببینند). انگار دارد قطعهٔ گمشدهٔ شل سیلورستاین را زندگی میکند. همواره غرق تماشای قطعهٔ گمشده است ولی از دور.
شهرام صفاری زاده
فیلمی است که اگر وقایعش در تهران میگذشت میشد؛ اگر دانشکده وجودش محتمل بود و هیچکدام از این تعارضها هم وجود نداشت؛ در آن صورت فیلم میشد حکایت واقعی یکجور حس نوستالژیک نسبت به گذشته. گذشتهای ملموس و واقعی، و نوستالژی نسبت به آن. و این تم که گذشته چهقدر خوب بود و چهقدر داریم آن گذشتهٔ خوب را فراموش میکنیم. تمی که در فیلمهای علی حاتمی خیلی قابلاحترام است، ولی برای من در داستانهای پرویز دوایی رقتانگیز است. توی گلی ترقی هیجانانگیز است، ولی در نود درصد ادبیات نوستالژیک سانتیمانتال است.
من عاشق خاله دیبام هستم
صدای فرهاد: خانم میپرسید هر کی از چی تو زمستون خوشش میآد. همایونخله گفت: از شیر سرد. آندره گفت: از برف. من گفتم: از تعطیلی مدرسه، به خاطر برف. تو گفتی: از بوی پوست پرتقال سوخته روی بخاری، وسط روز برفی. میدونستم تو یه چیزی میگی که شبیه بقیه نیست... تو فرق داشتی گلی.
کاربر ۷۶۲۶۰۶۳
«آدمهای تنها حافظهشون قویتره.»
da☾
او در تنهایی خودش غوطهور است!
da☾
حجم
۵۲۷٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۹۴ صفحه
حجم
۵۲۷٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۹۴ صفحه
قیمت:
۴۴,۰۰۰
۲۲,۰۰۰۵۰%
تومان