«پس اصلاً عوض نشدهای؟! هنوز همانطور احمقی؟!»
محمد دانشجو
عمهبیژوآ میگفت: «اگر زیاد خودت را توی آینه نگاه کنی، یک میمون خواهی دید.»
sam b
هر چه راجعبه زندگیام میدانم انگار از کتابها یاد گرفتهام.
sam b
«میدانم. میدانم که دیگر هیچوقت به کسی یا چیزی برنمیخورم که هوس به دلم بیندازد. میدانی، وقتی شروع میکنی به دوست داشتنِ کسی، وارد معرکه شدهای. باید انرژی داشته باشی، دستودلباز باشی، کور باشی... اولش حتا لحظهای هست که باید از روی یک پرتگاه بپری؛ اگر فکر کنی، نمیپری. میدانم دیگر هیچوقت نخواهم پرید.»
atoosa
راستش مدتهاست که کسی به امور روزمرهٔ من اهمیت نمیدهد.
Hamid Adibzadeh
آیا چند ماه دیگر، یا چند سال دیگر، کوفته و سَرخورده میان ویرانههای دیگری بیدار خواهم شد؟ میخواهم پیش از آنکه خیلی دیر شود واضحْ درونم را ببینم.
Ati
شاید درک چهرهٔ هر کس برای خودش ناممکن باشد. شاید هم به این خاطر است که من تنهایم؟ کسانی که با جامعه زندگی میکنند یاد گرفتهاند همانطوری که مقابل دوستانشان ظاهر میشوند، خودشان را در آینه ببینند.
seyed ali mirferdos
تهوع در درونم نیست آنجاست: حسش میکنم، روی دیوار، روی بندکها، همهجای اطرافم. با کافه یکی است. منم که درونش هستم.
فی. ا
خردمندی آنها فرمان میدهد که تا حد امکان کمتر سروصدا کنیم، کمتر زندگی کنیم و خودمان را به فراموشی بسپریم. بهترین داستانهای آنها داستان آدمهای بیاحتیاط و عجیبوغریبی است که مجازات شدهاند.
فی. ا
خیلی خوابم میآید و بهشدت کمبود خواب دارم. یک شبِ آرام، فقط یک شب، برای پاک شدن تمام این چیزها از ذهنم کافی است.
da☾