بریدههایی از کتاب آفتابپرستها
۲٫۹
(۱۵)
اگر باز زاده میشدم، دوست داشتم چیزی میشدم سراپا متفاوت. دوست داشتم نروژی بشوم. یا شاید ایرانی. اما نه اوروگوئهیی ــ این احساسی به آدم میدهد که انگار رفتهای پاییندست خیابان.
خورخه لوئیس بورخس
مهسا
«خودت چی؟ شادی نصیب تو هم میشود؟»
«به آرامش رسیدهام. از چیزی نمیترسم، آرزوی چیزی ندارم. گمانم بشود به این گفت شادی. میدانی آلدوس هاکسلی چه میگفت؟ شادی هرگز باشکوه نیست.»
javadazadi
من روحباورم. همیشه بودهام، ولی این اواخر فهمیدهام. همان چیز برای روح اتفاق میافتد که برای آب: جاری میشود. امروز رود است، فردا دریا میشود. آب شکل هر چه را که در آن است به خود میگیرد. توی بطری شبیه بطری است
Maryam
رؤیاهایم تقریباً همیشه بیش از واقعیت به زندگی شباهت دارند.
Maryam
ما دم کوتاهی که چشمها را میبندیم شادیم.
javadazadi
«به آرامش رسیدهام. از چیزی نمیترسم، آرزوی چیزی ندارم. گمانم بشود به این گفت شادی.
Maryam
حافظهٔ ما تا حد زیادی از آنچه تغذیه میکند که دیگران از ما به خاطر دارند. ما خاطرات دیگران را همچنان به یاد داریم که انگار از آنِ ماست ــ حتا خاطرات جعلی را.
javadazadi
اگر باز زاده میشدم، دوست داشتم چیزی میشدم سراپا متفاوت. دوست داشتم نروژی بشوم. یا شاید ایرانی. اما نه اوروگوئهیی ــ این احساسی به آدم میدهد که انگار رفتهای پاییندست خیابان.
خورخه لوئیس بورخس
totoro
پس حالا یک رئیسجمهور خیالی داریم؟ آره، من که شک برم داشته بود. یک دولت خیالی داریم. یک نظام عدالت خیالی ــ به عبارت دیگر ــ یک کشور خیالی داریم.
mahii
نه چیزی میگذرد، نه سپری میشود،
گذشته اکنون است
رودْ خفته ـ
خاطره هزاربار
دروغ میگوید.
آبهای رود به خواب رفته
و در آغوشم
روزها خفتهاند ـ
زخمها خفتهاند،
و رنجها.
هیچچیز نمیگذرد، سپری نمیشود،
گذشته اکنون است
رودی خفته،
گفتی مُرده، بهزحمت نفس میکشد ـ
اما بیدارش کن تا جان بگیرد.
محمد جواد اخباری
من نقشههایی برای زندگی میکشم. صبح تا غروب آنقدر چیزها سر هم میکنم، آن هم با چه شوروشوقی، که گاهی شبها در هزارتوی ساختههای خودم گم میشوم...
Maryam
به فرزندانتان گذشتهٔ بهتری بدهید.
mahii
«واقعیت دردناک و ناقص است. همین است که هست، و اینطور است که آن را از رؤیا تمیز میدهیم. وقتی چیزی خیلی شیرین و دوستداشتنی باشد، خیال میکنیم خواب و رؤیاست و خودمان را وشگون میگیریم تا مطمئن شویم خواب نمیبینیم ــ اگر دردمان آمد، معلوم میشود خواب نیستیم. واقعیت، حتا در آن لحظاتی که شاید به نظرمان رؤیا باشد، میتواند به ما لطمه بزند. میتوانی هر چه را که در دنیا وجود دارد توی کتابها پیدا کنی ــ گاهی با رنگهای واقعیتر و خالی از درد واقعیِ هر چه واقعاً وجود دارد.
Maryam
به من گفت چند روز پیش در ضیافت ناهاری به مناسبت رونمایی رمان یک نویسندهٔ آوارهٔ آنگولایی شرکت کرده. شخصیت ناخوشایندی داشت، از لحاظ حرفهیی خشمگین، که بیشتر خط مشی کارش را در خارج ساخته بود و هراسهای ملی ما را به خوانندگان اروپایی میفروخت. فلاکت همیشه در کشورهای ثروتمند خریدار دارد.
Maryam
مرد بینوا لبخند حیرانی زد و گفت: واقعاً نمیدانم، همهاش تند و تند گذشت... . از صد سال عمرش چنان گفت که انگار مصیبتی بوده که چند لحظهٔ پیش اتفاق افتاده.
Maryam
امید همیشه آخرسر میمیرد
javadazadi
امکانناپذیر بودنِ مهار کردن شایعه
مارال
چند روز پیش یک بازیکن فوتبال را در تلویزیون دیدم، یکی از آن سادهلوحها، که از روزنامهنگاران گله میکرد:
«گاهی منظورم را نمینویسند، چیزی را که گفتم مینویسند.»
مارال
چند روز پیش یک بازیکن فوتبال را در تلویزیون دیدم، یکی از آن سادهلوحها، که از روزنامهنگاران گله میکرد:
«گاهی منظورم را نمینویسند، چیزی را که گفتم مینویسند.»
مارال
نه چیزی میگذرد، نه سپری میشود،
گذشته اکنون است
رودْ خفته ـ
خاطره هزاربار
دروغ میگوید.
آبهای رود به خواب رفته
و در آغوشم
روزها خفتهاند ـ
زخمها خفتهاند،
و رنجها.
هیچچیز نمیگذرد، سپری نمیشود،
گذشته اکنون است
رودی خفته،
گفتی مُرده، بهزحمت نفس میکشد ـ
اما بیدارش کن تا جان بگیرد.
کاربر ۱۲۶۰۰۹۱
حجم
۱۳۶٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۲۱۸ صفحه
حجم
۱۳۶٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۲۱۸ صفحه
قیمت:
۴۹,۰۰۰
۲۴,۵۰۰۵۰%
تومان