بریدههایی از کتاب شرح حکمی الهینامه علامه حسنزاده آملی
۴٫۴
(۳۸)
۱۵. إلهی، از روی آفتاب و ماه و ستارگان شرمندهام، از انس و جان شرمندهام، حتی از روی شیطان شرمندهام، که همه در کار خود استوارند و این سست عهد، ناپایدار.
ترنج
نیستم، نیست، که هستی همه در نیستی است
هیچم و هیچ، که در هیچ نظر فرمایی
کاربر ۱۹۸۰۸۰۰
پس هر نوری در عالم جلوه ای از نور اوست پس همانگونه که خورشید نماد نور افشانی گردید و از نور خدا، بهره نور ظاهری برد، انسان نیز می تواند از نور خدا بهره نور باطنی برده و وجودش تعالی یابد.
کربلایی
(نور/ ۳۵) خدا نور آسمانها و زمین است مثل نور او چون چراغدانی است که در آن چراغی و آن چراغ در شیشه ای است آن شیشه گویی اختری درخشان است که از درخت خجسته زیتونی که نه شرقی است و نه غربی افروخته می شود نزدیک است که روغنش هر چند بدان آتشی نرسیده باشد روشنی بخشد روشنی بر روی روشنی است خدا هر که را بخواهد با نور خویش هدایت می کند و این مثلها را خدا برای مردم می زند و خدا به هر چیزی داناست.
کربلایی
۱۲. إلهی، دست با ادب دراز است و پای بی ادب؛ «یا باسِطَ الیدَینِ بِالرَّحْمَة، خُذْ بیدی!»
ترنج
إلهی، عاقبت چه خواهد شد و با ابد چه باید کرد؟
مشهور است برخی از بزرگان چون به زندگی ابدی فکر می کردند، حالشان دگرگون می گشت لذا علامه طباطبایی زمانی که سخن از ابدیت میزدند و می گفتند: «ما هستیم که هستیم» یعنی اگر پاک، خوب و ساخته شده باشیم تا ابد همین طور هستیم و اگر منحرف باشیم تا ابد نیز همین طور خواهیم بود و با آن دست و پنجه نرم میکنیم.
علامه حسنزاده نقل میکنند که ایشان چون به این سخن میرسیدند اشک میریختند و از هیچ کس هم خجالت نمیکشیدند و حالت هراس و وحشت از دلشان حس میشد که وضع ما چگونه است و چطور میخواهیم برویم!
کاربر ۲۴۳۶۱۳۰
إلهی، همه گویند بده، حسن گوید بگیر
اهل معرفت چون می دانند که خداوند عالمِ قادرِ فیاض است؛ بنابر این جز خدا از خدا طلب نمی کنند. برای طلب خدا باید دل را از طلب غیر رها نمود؛ پس باید آنچه سبب تعلق خاطر عبد است از او گرفته شود تا خدا در دل جای گیرد.
محمد
کنت کنزاً مخفیاً فأحببت أن أعرف فخلقت الخلق لکی أعرف من گنج پنهان بودم. دوست داشتم که آشکار شوم. پس خلق را آفریدم تا شناخته شوم
Hakime Zare
نیستم، نیست، که هستی همه در نیستی است
هیچم و هیچ، که در هیچ نظر فرمایی
Hakime Zare
إلهی، چه رسوایی ای از این بیشتر که گدا از گدایان گدایی کند.
کاربر ۱۵۰۸۲۰۱
إلهی، خفتگان را نعمت بیداری ده، و بیداران را توفیق شب زنده داری و گریه و زاری!
مقام یقظه ابتدای مراحل سلوک اهل معرفت است. تا دل بیدار نشود راه برای کمال باز نخواهد شد به تعبیر حضرت علامه حسن زاده آملس: آن که در معرفت نفس به مرتبهٔ یقظه قدم نهاد، بسیاری از دانش ها را بیش از خواب و خیال ارزش نمی نهد، آن علمی که نور نفس است «العِلمُ نُورٌ یَقذِفهُ اللهُ فِی قَلبِ مَن یَشَآء» برایش چیز دیگری است ..... آن که در منزل یقظه قدم نهاد و عارف به منطق وحی است، برای او شایسته است که یک دوره قرآن کریم را به دقّت به این عنوان قرائت کند:
کاربر ۱۵۰۸۲۰۱
إلهی، شکرت که پیر ناشده استغفار کردم، که استغفارِ پیر، استهزاء را ماند.
در روایت است که:
المُستَغفِرُ مِن ذَنبٍ و یَفعَلُهُ کَالمُستَهزئَ بربِّهِ کسی که از گناهی استغفار میکند و باز آن را انجام میدهد، مانند کسی است که پروردگارش را ریشخند کند
وقتی کسی عمری را به معصیت گذرانده و چون موسم پیری آمده است در صدد استغفار است به تعبیر روایت ریشخند به پروردگار نموده لیکن خداوند حتی چنین استغفاری را اگر انجام شود! بر اساس رحمت خویش پذیراست:
گفتم که به پیری رسم و توبه کنم
آنقدر جوان مرد و یکی پیر نشد
۸۶. إلهی، آن که تو را دوست دارد، چگونه با خَلقت مهربان نیست.
اهل معرفت در همه چیز خدا را می بینند وب
کاربر ۱۵۰۸۲۰۱
إلهی، گریه زبان کودک بی زبان است، آنچه خواهد از گریه تحصیل می کند. از کودکی راهِ کسب را به ما یاد داده ای، قابل کاهل را از کامل مکمّل چه حاصل؟
در روایت است:
قال الرضاعلیه السلام: کان فیما ناجی الله به موسی علیه السلام انه ما تقرب الی المتقربون بمثل البکاء من خشیتی ؛ در آن چیزهایی که خداوند با موسی علیه السلام مناجات کرد آمده است که: متقربان به سوی من به چیزی همانند گریه از خوف من، به من قرب پیدا نمی کنند.
گریه به درگاه احدی راه عاشقی است. وقتی معشوق گریه عاشق را نظاره کند سیطره عشق را خواهد دید. پس کودک با گریه اش مقصود خود را بدست می آورد تمثیلی است بر آنکه خداوند راه را نشان داده است. خدا راه را نشان داده اما بنده که قابل یا همان محل دریافت فیض خداست کاهلی نموده است و در این راه وارد نشده است پس عیبی بر خدا نخواهد بود.
کاربر ۱۵۰۸۲۰۱
إلهی، اگر چه درویشم، ولی داراتر از من کیست، که تو دارایی منی
درویش، دارا ترین خلق است از آن جهت که خدا را دارد و نادار ترین خلق است چون متاع دنیا را ندارد. بنابر این وقتی نبی مکرم (ص) می فرماید:
رُوِیَ عَنِ النَّبِیِّ (ص) الْفَقْرُ فَخْرِی وَ بِهِ أَفْتَخِرُ؛ پیامبر اسلام (ص) فرمود: فقر مایه مباحات من است و من به آن افتخار میکنم.
این فقر، فقری است که وقتی به غنی متصل شدی دار
کاربر ۱۵۰۸۲۰۱
إلهی، اگر چه درویشم، ولی داراتر از من کیست، که تو دارایی منی
درویش، دارا ترین خلق است از آن جهت که خدا را دارد و نادار ترین خلق است چون متاع دنیا را ندارد. بنابر این وقتی نبی مکرم (ص) می فرماید:
رُوِیَ عَنِ النَّبِیِّ (ص) الْفَقْرُ فَخْرِی وَ بِهِ أَفْتَخِرُ؛ پیامبر اسلام (ص) فرمود: فقر مایه مباحات من است و من به آن افتخار میکنم.
این فقر، فقری است که وقتی به غنی متصل شدی دار
کاربر ۱۵۰۸۲۰۱
در آیین ادب مع الله باید دست نیاز دراز نمایی و طلب کنی این دست درازی، منتهای ادب است بی ادبی آنجاست که در محضر خدا، خودت را چیزی وموجودی فرض نمایی! و این دست درازی و طلب، جز با گرفتن دست توسط خداوند باسط، کوتاه نخواهد شد.
کاربر ۱۵۰۸۲۰۱
إلهی، خودت آگاهی که دریای دلم را جزر و مدّ است؛ «یا باسط» بسطم ده و «یا قابض» قبضم کن!
در نزد اهل معرفت، دل دارای ادبار و اقبال است که در روایت آمده:
کاربر ۱۵۰۸۲۰۱
إلهی، چگونه گویم نشناختمت که شناختمت، و چگونه گویم شناختمت که نشناختمت
علی (ع) فرمودند:
مَا کُنْتُ أَعْبُدُ رَبّاً لَمْ أَرَهُ قَالَ وَ کَیْفَ رَأَیْتَهُ قَالَ وَیْلَکَ لَا تُدْرِکُهُ الْعُیُونُ فِی مُشَاهَدَةِ الْأَبْصَارِ وَ لَکِنْ رَأَتْهُ الْقُلُوبُ بِحَقَائِقِ الْإِیمَان وای بر تو من آن نیستم که پروردگاری را که ندیده ام بپرستم، عرضکرد: چگونه او را دیده ای؟ فرمود: وای بر تو دیدگان هنگام نظر افکندن او را درک نکنند ولی دلها با حقایق ایمان او را دیده اند
پس اگر خدا شناخته نشود پرستیده نشود و خلقت خدا برای همین آشکار شدن بود که در حدیث قدسی است که:
کاربر ۱۵۰۸۲۰۱
إلهی، چون تو حاضری چه جویم، و چون تو ناظری چه گویم؟
انسان زمانی می تواند چیزی را جستجونماید، که در برابرش حاضر نباشد؛ اما حسب شریفه:
و للّه المشرق و المغرب فأینماه تولوا فثم وجه اللّه (بقره/۱۱۵) مشرق و مغرب هر دو ملک خداست، پس به هر طرف روی کنید به سوی خدا روی آوردهاید.
به هرسونظر کنی وجه الله است پس حاضرِ حقیقی اوست وما تنها گمان حضور داریم.
کاربر ۱۵۰۸۲۰۱
إلهی، اگر تقسیم شود به من بیش از این که دادی نمی رسد، «فَلَک الْحَمد!»
گاه انسان با نگاه مساوات به هستی نگاه می نماید، لذا فکر می کند که چرا دیگری چیزی دارد که او ندارد؛ اما گاه با نگاه عدالت به هستی می نگرد و این یعنی به هر چیز بر اساس ظرفیتش بنگری! دریا هیچگاه طلب آب اقیانوس نخواهد کرد! و خداوند عادل است پس به هرکس بر اساس ظرفیتش اعطا خواهد نمود.
کاربر ۷۵۴۲۴۶۳
حجم
۵۰٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۱۰۷ صفحه
حجم
۵۰٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۱۰۷ صفحه
قیمت:
۵,۰۰۰
تومان