نمیخواهم هرچه میخواهم بهدست بیاورم. هیچکس نمیخواهد. اگر هرچه میخواهی بهدست بیاوری، دیگر زندگی چه لذتی دارد؟
Nima Zarandi
گفت: «میدانی که دوستت دارم.»
و کورالاین برخلاف میل باطنیاش، بهعلامت تأیید سر تکان داد. راست میگفت: آنیکی مادر او را دوست داشت؛ اما مثل خسیسی که پول را دوست دارد، یا اژدهایی که طلا دوست دارد. میدانست در چشمهای دکمهای آنیکی مادر فقط درحکم وسیله است، نه بیشتر
محمد نصیری
لحظهای احساس کرد ذهنش کاملاً از کار افتاده است. نمیدانست کجاست؛ کاملاً مطمئن نبود کیست. عجیب است، چطور ممکن است بخش بزرگی از وجود آدم روی تختی که شب بر آن میخوابد جا بماند، و این بهطرز شگفتانگیزی به او حس شکنندگی میداد
محمد نصیری
سه بیسکویت ساقهطلایی خورد، یک لیوان لیموناد و یک فنجان چای رقیق هم نوشید.
محمد نصیری
اگر هرچه میخواهی بهدست بیاوری، دیگر زندگی چه لذتی دارد؟ بههمینسادگی، دیگر معنایی ندارد. بعد چه میشود؟»
AS4438
اگر هرچه میخواهی بهدست بیاوری، دیگر زندگی چه لذتی دارد؟ بههمینسادگی، دیگر معنایی ندارد. بعد چه میشود؟»
AS4438
اگر هرچه میخواهی بهدست بیاوری، دیگر زندگی چه لذتی دارد؟ بههمینسادگی، دیگر معنایی ندارد. بعد چه میشود؟»
AS4438
اگر هرچه میخواهی بهدست بیاوری، دیگر زندگی چه لذتی دارد؟ بههمینسادگی، دیگر معنایی ندارد. بعد چه میشود؟»
AS4438
اگر هرچه میخواهی بهدست بیاوری، دیگر زندگی چه لذتی دارد؟ بههمینسادگی، دیگر معنایی ندارد. بعد چه میشود؟»
AS4438
اگر هرچه میخواهی بهدست بیاوری، دیگر زندگی چه لذتی دارد؟ بههمینسادگی، دیگر معنایی ندارد. بعد چه میشود؟»
AS4438