بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب پیراهن‌های همیشه | طاقچه
تصویر جلد کتاب پیراهن‌های همیشه

بریده‌هایی از کتاب پیراهن‌های همیشه

نویسنده:حمیدرضا صدر
انتشارات:نشر چشمه
دسته‌بندی:
امتیاز:
۴.۲از ۳۲ رأی
۴٫۲
(۳۲)
زندگی در نمای دور کمدی می‌شد و در نمای نزدیک تراژدی.
farez
فوتبال با رفتن مارادونا آخرین یاغی واقعی‌اش را از دست داد. آخرین نافرمانش را، آخرین شورشی‌اش را، آخرین لشکر یک‌نفره‌اش را.
𝕱𝖗𝖔𝖉𝖔
بدون قرص و شیمی‌درمانی. روی چمن سبز. وسط دروازه. با پیراهنی زرد یا سبز. با شورت ورزشی. با موهای کمی بلند. راست‌قامت. چابک و قبراق. سرزنده و شاداب. ناصرِ همیشگی. حجازیِ دوست‌داشتنی و خونسرد ما. آماده برای مهار ضربه‌ها. هوشیار برای دفع شوت‌ها. نگاه‌تان می‌کنیم آقای حجازی. نگاه‌تان می‌کنیم.
Gray
فرانچسکو توتی: باد همه‌چیز را با خود نخواهد برد هر سفری پایانی دارد و سفر او جایی پایان یافت که از آن‌جا آغاز شده بود: در رم و با پیراهن رم. وقتی در مارس ۱۹۹۳ برابر برشا با پیراهن رم به میدان رفت شانزده سال داشت، همان پیراهن را که در مه ‌۲۰۱۷ برابر جنوا درآورد چهل‌ساله شده بود.
rain_88
در روزهای سقوط، شکست یگانه گناهی است که آمرزیده نمی‌شود.
farez
او قانون طلایی فوتبال را ترسیم کرد: بازیکن خوب آن بازیکنی است که بدون توپ هم خوب بازی کند.
farez
سوت پایان را که زدند، همه به سویش برگشتند: دوربین‌ها، میکروفُن‌ها. بغضش گرفت. برابر هزاران تماشاگری که روی سکوها چشم‌های‌شان خیس شده بود بی‌تابانه راه رفت. گفت «می‌دونید اهل حرف زدن نیستم» و ادامه داد «احساس بچه بودن رو که می‌فهمید، رؤیاپردازی رو... ولی این رؤیا نیست. این زندگی واقعیه.» زندگیِ توتی را بنری که طرف‌داران بالا بردند توصیف کرد «توتی خود رم است.» و «رم» یعنی هم باشگاهِ رم و هم شهر رم؛ رمِ جاودانه.
aghamilad
دلتنگی‌های همایون‌خان در سال‌های پس از انقلاب آن‌قدر عمیق بود که او را از خاطره‌های ورزشی‌اش، و همین‌طور خاطره‌های همه‌تان، دور کرد و دورتر. او هرگز دربارهٔ پروازهای چندمتری‌اش در هوا حرف نزد، هیچ‌وقت تعداد گل‌هایش را نشمرد، جزئیات قهرمانی‌اش در آسیا را توصیف نکرد و سه گلش برابر تاج / استقلال را به رخ نکشید. دیدار با او طی همهٔ این سال‌ها با دردِدل آغاز می‌شد و با دردِدل هم به‌پایان می‌رسید. به نظر می‌رسید همه‌چیز برایش بدل شده به سقوط از پرتگاهی بلند با حرکت آهسته. حالا، در این بعدازظهرِ زمستانیِ نکبتی، از پشت این پنجرهٔ کوچک، جایی در حوالی بوستون که برف آن‌سویش را در هوایی ده درجه زیر صفر سپید کرده، نگاهی به بیرون انداخته‌ای و زمزمه کرده‌ای «راحت شدی همایون‌خان، راحت شدی… ممنون برای همهٔ خاطره‌های شیرین. وداع طولانی‌ات سرانجام تمام شد، تمام.» بعد زده‌ای زیر گریه.
Gray
پرندهٔ کوچک تلخیِ شکست را نمی‌فهمید.
امیرمحمد قرائی
گفت هر چه بیشتر زمان سپری شده، دریافته زندگی چیزی بیش از یک سیرک نیست. گفت به گذشته اهمیتی نداده. گفت نمی‌داند مدال‌هایش را کجا گذاشته، پیراهن‌هایش را. گفت نمی‌خواسته زندانی گذشته‌اش شود، اسیر خاطره‌ها. با این وصف هربار از او پرسیده‌اند «بهترین بازیکن فوتبال تاریخ فرانسه کی بوده، پلاتینی یا زیدان؟»، بلافاصله جواب داده «من، اریک کانتونا.»
امیرمحمد قرائی
فوتبال با رفتن مارادونا آخرین یاغی واقعی‌اش را از دست داد. آخرین نافرمانش را، آخرین شورشی‌اش را، آخرین لشکر یک‌نفره‌اش را.
aghamilad
ای کاش ناصر حجازی را دوباره در میدان می‌دیدی. آن سال‌ها معمولاً یا پیراهن زرد می‌پوشید یا سبز. افسوس. افسوس. کمی بعد. یکی از آن روزهای نکبتی. یکی از آن شب‌های لعنتی. همه‌چیز تمام شده، تمام. بار سفر را بسته. دل کنده و چشم در چشم مرگ دوخته. برابر آن دروازهٔ بلند ایستاده. آغوش گشوده و از آن عبور کرده. رفته. صد قافله دل غمگین شده‌اند. هزاران چشم خیس.
aghamilad
«کسی که عزمش را جزم کرده جهان را مطابق میلش عوض می‌کند.
aghamilad
بازی زمانی تمام شده که توپ نخواسته برابر سرنوشتش کرنش کند، ولی سوت را کشیده‌اند و توپ آرام گرفته. همین‌طور بازیکن و عاشق سینه‌چاک. آفتاب رفته و پرده را پایین کشیده‌اند. بازیکن کفش‌ها را درآورده، بوسه‌ای بر توپ زده و در تاریکیِ مسیر رختکن گم شده. هم عاشق سینه‌چاک اشک ریخته و هم توپ. عاشق سینه‌چاک مانده و هزارهزار خاطره. این دفتر بازگوکنندهٔ چندتا از آن هزارهزار است، نه بیشتر.
aghamilad
می‌گفت «کسی که عزمش را جزم کرده جهان را مطابق میلش عوض می‌کند.»
Gray
شیرر معرکه بود، ولی در نیوکاسل بازی کرد و خیلی‌ها بازی‌های نیوکاسل را تماشا نمی‌کردند. می‌توانست به منچستر یونایتد برود و نرفت، می‌توانست راهی بارسلونا شود و نشد، می‌توانست پیراهن یووه را بپوشد و نپوشید. می‌گفتند نه گفتن‌هایش یعنی «خودکشی»، ولی می‌گفت «بچه که بودم آرزو داشتم برای نیوکاسل بازی کنم، پیراهن راه‌راه شمارهٔ نُه رو بپوشم و در سنت‌جیمزز پارک گل بزنم. هر چی باشه پسر یکی از اون چکش‌کارهای نیوکاسلی‌ام.»
VILL8IN
گذر ایام دغدغهٔ اصلی‌شان را تغییر نداده، حتا یک ذره.
امیرمحمد قرائی
او در بیمارستان به دنیا نیامده، در آلونک محقرشان روی تختی حصیری و پوشالی زاده شده. در شهر ترِس‌کوراسوئس در جنوب شرقی برزیل، شهری ملقب به «سه قلب». گفته‌اند سه قلب درون سینه‌اش داشته و شُش‌هایش مثل آدم‌های بزرگ بوده‌اند و قلبش سه برابر دیگران می‌زده. گفته‌اند دویست سال عمر خواهد کرد. گفته‌اند پس از تولدش الههٔ اقبال بر پایش بوسه زده، چرا که حین به دنیا آمدن به توپی چسبیده بود. نامش هم یگانه شده و تصادف و بی‌سوادی هم برایش اسم و رسمی آورده.
mohamad mirmohamadi
هجده سپتامبر ۲۰۰۰: آکادمی فوتبال بارسلونا امروز پسرک تازه‌واردی را در یکی از بازی‌های آکادمی فوتبال بارسا به میدان فرستاده‌اند. پسرک سیزده‌سالهٔ آرژانتینی را که قدش یک متر و نیم هم نبوده. پسرکی که در رختکن زیرچشمی نگاهش کرده‌اند و زیرلب گفته‌اند «چه‌قدر کوچولو.» پسرک تازه‌وارد بااعتمادبه‌نفس بازی کرده. بی‌اعتنا به سایرین دویده و بازی‌اش را کرده. به پسربچه‌ای که اسمش سسک فابرگاس بوده اعتنایی نکرده، همین‌طور به پسرک موبوری که نامش ژرارد پیکه بوده. پسرک آن‌قدر کم‌حرف و بی‌صدا بوده که بلافاصله برایش دست گرفته‌اند. گفته‌اند «لال» است.
mohamad mirmohamadi
هجده سپتامبر ۲۰۰۰: آکادمی فوتبال بارسلونا امروز پسرک تازه‌واردی را در یکی از بازی‌های آکادمی فوتبال بارسا به میدان فرستاده‌اند. پسرک سیزده‌سالهٔ آرژانتینی را که قدش یک متر و نیم هم نبوده. پسرکی که در رختکن زیرچشمی نگاهش کرده‌اند و زیرلب گفته‌اند «چه‌قدر کوچولو.» پسرک تازه‌وارد بااعتمادبه‌نفس بازی کرده. بی‌اعتنا به سایرین دویده و بازی‌اش را کرده. به پسربچه‌ای که اسمش سسک فابرگاس بوده اعتنایی نکرده، همین‌طور به پسرک موبوری که نامش ژرارد پیکه بوده. پسرک آن‌قدر کم‌حرف و بی‌صدا بوده که بلافاصله برایش دست گرفته‌اند. گفته‌اند «لال» است.
mohamad mirmohamadi

حجم

۳۱۷٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۳۳۹ صفحه

حجم

۳۱۷٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۳۳۹ صفحه

قیمت:
۷۶,۰۰۰
۳۸,۰۰۰
۵۰%
تومان
صفحه قبل
۱
۲۳صفحه بعد