بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب پیراهن‌های همیشه | صفحه ۳ | طاقچه
تصویر جلد کتاب پیراهن‌های همیشه

بریده‌هایی از کتاب پیراهن‌های همیشه

نویسنده:حمیدرضا صدر
انتشارات:نشر چشمه
دسته‌بندی:
امتیاز:
۴.۲از ۳۲ رأی
۴٫۲
(۳۲)
مردی که هم بااراده بود و خوش‌قریحه و هم احساساتی بود و دل‌نازک. هم به قلب‌ها چنگ می‌زد و هم پوزخندی به لب‌ها می‌آورد. در میدان، از نبرد با حریفان بیمی به دل راه نداد، ولی آن‌قدر نازک‌دل هم بود که پس از شکست برابر آلمان در ویمبلی بلافاصله پس از پایان بازی از سمت مربی‌گری تیم‌ملی انگلیس استعفا کند و برود. در کنار همهٔ این‌ها، تصمیم‌های عجیبی می‌گرفت که کسی از آن سر درنمی‌آورد. کِوین کیگان هم در لیگ انگلیس بازی کرد و هم در بوندسلیگا، هم در جام‌جهانی به میدان رفت و هم در فینال جام باشگاه‌های اروپا. هم دوبارِ پیاپی توپ طلا گرفت و هم طی سال‌های مربی‌گری‌اش به مجادله‌های لفظی با آلکس فرگوسن پرداخت.
aghamilad
کرایف هم فوتبال بازی کرد و هم سیگار کشید. هم هیکلش را آماده نگاه داشت و هم فیلسوفانه حرف زد «هر مزیتی ضرری هم داره».
aghamilad
«پله.» لغتی که در زبان پرتغالی معنی و مفهومی ندارد. او خودش شده معنی و مفهوم آن نام. پله یعنی شانس، سخت‌کوشی، جان‌سختی، استعداد، تیزهوشی. پله که صدها ترانه نامش را تکرار کرده‌اند. پله که زن‌ها کشته و مُرده‌اش شده‌اند. پله که بچه‌ها می‌خواهند ذره‌ای مثل او شوند. پله که در همه‌جای جهان نامش را بر زبان برده و تصویرش را همه‌جا به دیوار آویخته‌اند. پله که نیجریه و بیافرا در ۱۹۶۷ چهل و هشت ساعت آتش‌بس داده‌اند تا گزارش بازی‌اش را بشنوند و سپس شروع کنند به کشتن.
aghamilad
پسر خوش‌روی موطلاییِ بیست و یک‌سالهٔ تیم که همیشه تبسمی می‌زد هم نمُرد. رابرت چارلتون که او را «بابی چارلتون» می‌خواندند. بابی را روی صندلیِ کنده‌شدهٔ هواپیما نزدیکی‌های دُم هواپیما یافتند. هنوز کمربندِ صندلی بر کمرش بود و نفس می‌کشید. سرش گیج می‌رفت و از زیر چشم چپش رگه‌ای از خون تا روی چانه‌اش پایین آمده بود. مرگ آمد و از کنار بابی گذشت. ملک‌الموت به چشمانش خیره شد و سپس رهایش کرد و رفت. به او فرصت دیگری برای زیستن بخشید.
aghamilad
خودش می‌گفت «زندگی‌ام قصه‌ای است عاشقانه. با عشق به فوتبال آغاز شده و با عشق به فوتبال هم پایان یافته.» پوشکاش در سرزمینش جان سپرد.
aghamilad
وقتی فیفا بعدها دنبال نامی برای جایزهٔ زنندهٔ بهترین گل گشت، نامی شایسته‌تر از «پوشکاش» نیافت: جایزهٔ پوشکاش
aghamilad
آن دیدار برای ژرمن‌ها «معجزهٔ برن» بود؛ نبردی که فریتس والتر در پایان جام‌جهانی را بالا برد. نُه سال پس از شکست در جنگ. نُه سال پس از به خاک نشستن ژرمن‌ها. آن جام برای آلمانی‌ها ورای شکست و پیروزی در میدان ورزش بود. آن روز بازتابندهٔ امید، جان‌سختی و آیندهٔ روشنِ سرزمین‌شان بود. آن‌ها دوباره حق حیات یافته بودند. آن روز روزِ آغازِ واقعی جمهوری فدرال آلمان بود. فریتس والتر در صف مشاهیر تاریخ آلمان قرار گرفت. ریزش مستمر باران در آلمان را «باران فریتس والتری» خواندند. صلیب ویژهٔ جمهوری فدرال آلمان را به گردنش آویختند که هیچ بازیکنی آن را به دست نیاورده بود. دو سال بعد در ۱۹۴۵ خداحافظی کرد، ولی هربرگر در جام‌جهانی ۱۹۵۸ سوئد از او در سی و هفت‌سالگی‌اش کمک خواست. به میدان برگشت و کنار کاپیتان بعدی، اووِه زیلر قرار گرفت و برابر سوئدِ میزبان در نیمه‌نهایی آخرین ضربه‌اش را به توپ زد.
aghamilad
«زیبایی اهمیت اول را دارد و پیروزی اولویت دوم را. مهم این است از فوتبال لذت برده باشید.»
Gray
گر خودویرانگریِ جُرج بِست و دیگو مارادونا از دل ضعف‌های‌شان بیرون زد، سقوط پلاتینی برتافته از هوش و کاسب‌کاری‌اش بود. با او دریافتیم «هر کسی قیمتی دارد.» او به چیزی خیانت کرد ــ فوتبال ـ که با آن پرواز کرده بود. او برای کسانی بازی درآورد ــ طرف‌دارانش ــ که نمی‌خواستند بپذیرند سقوط کرده. میشل با بال‌های مومیایی بالا رفته بود. بالا و بالاتر. به خورشید نزدیک شد و بال‌هایش آب شدند. «میشل خوب» یک سو ایستاد و «میشل بد» سوی دیگر. در یک سو، میشل در جامهٔ راه‌راه یوونتوس می‌دوید، همان میشل دوست‌داشتنی، و در سوی دیگر، میشل با کت‌وشلوار و کراوات کنار بلاتر ایستاده بود، همان میشل خودفروخته.
Gray
مثل بچه‌هایی که باور نمی‌کنند بزرگ‌ترشان ناباب باشد، پلاتینی را مبرّا از بده‌بستان‌های زیرمیزی تصور می‌کردیم
Gray
اشتباهات و کارهای بی‌ثمرت را فراموش کن، درگیر دیروز، ولو در صورت پیروزی نشو، چرا که فردا روز دیگری است!
Gray
اشتباهات و کارهای بی‌ثمرت را فراموش کن، درگیر دیروز، ولو در صورت پیروزی نشو، چرا که فردا روز دیگری است!
Gray
اشتباهات و کارهای بی‌ثمرت را فراموش کن، درگیر دیروز، ولو در صورت پیروزی نشو، چرا که فردا روز دیگری است!
Gray
همه می‌دویدند و او می‌دانست به مقصد خواهند رسید یا نه. به توپ ضربه می‌زدند و او می‌دانست توپ به کدام سو خواهد رفت و کجا بر زمین خواهد خورد. همه در «اکنون» زندگی می‌کردند و ژاوی در «آینده».
Mohamad Aminjafari
ژاوی بازتابندهٔ انگارهٔ کرایف و بی‌اعتنا به قلدرها و قدبلندها و مردان عضلانی بود. یکی از بهترین مردان میانیِ نوکمپ. می‌گفتند وقتی در یازده‌سالگی‌اش به بارسا پیوست، گریه کرده و دلش تنگ شده بود برای خانواده‌اش. هفده سال بعد هم که نوکمپ را ترک کرد زد زیر گریه.
Mohamad Aminjafari
آن‌هایی که بعدها خواهند آمد درک نخواهند کرد بارسا بدون پویول یعنی چه، بدون آن بازوبند کاپیتانی و بدون آن شمارهٔ پنج یعنی چه. بدون تو، بارسا آن بارسا نخواهد شد.
Mohamad Aminjafari
سانتیاگو برنابئو که گفته بود «سربازهای قدیمی هرگز نمی‌میرند» رفتنش را خیانت خواند و آلفردو هم جواب داد «خائن شماها هستید.» بسیاری از طرف‌داران رئال گفتند «به این زمین نگاه کنید، نصفش مال اوست، مال آلفردو.» آلفردو رفت و تا وقتی برنابئو زنده بود به مادرید برنگشت. هرگز. هیچ‌وقت.
Gray
آن شب همه دل‌شان می‌خواست به چیزی وفادار مانده بودند تا مثل ال کاپیتانو آن را به رخ بکشند. ال کاپیتانو همه را شرمنده کرده بود، خیلی زیاد.
e.mahmoodian

حجم

۳۱۷٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۳۳۹ صفحه

حجم

۳۱۷٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۳۳۹ صفحه

قیمت:
۷۶,۰۰۰
۳۸,۰۰۰
۵۰%
تومان
صفحه قبل۱۲
۳
صفحه بعد