بریدههایی از کتاب واژههایی در اعماق آبی دریا
۴٫۱
(۸۴)
شکستهدل... تو فکر میکنی خواهی مرد اما هرروز پساز آن روز وحشتناک به زندگی ادامه خواهی داد.
بیتا
نمیشود با کسی که تو را فراموش کرده دوباره دوست شوی. تا آخر عمر همیشه نگران خواهی بود که بازهم مثل دفعهٔ پیش تو را فراموش کند. همیشه این را میدانی که حال او بدون تو صددرصد خوب است ولی حال تو بدون او خوب نخواهد بود.
(:Ne´gar:)
روح همهٔ ما در چیزهاییست که از خود بهجا میگذاریم.
یك رهگذر
تصور زندگی بدون آن چیزی که عاشقش هستی یک چیز است، و زمانیکه آن را واقعاً ازدست میدهی چیزی دیگر.
(:Ne´gar:)
«ولی من تو رو دوست دارم. قبلازاینکه چیزی بگی بهتره بدونی واژهها واقعاً مهم هستند. واژهها بیمعنی نیستن. اگر بیمعنی بودن نمیتونستن موجب بهوجوداومدن انقلابها بشن و تاریخ رو تغییر بدن. اگر بیمعنی بودن تو هربار قبلازاینکه خوابت ببره بهشون فکر نمیکردی. اگر فقط در حد واژههایی معمولی بودن ما ترانهها رو گوش نمیکردیم و وقتی هم بچه بودیم از دیگران خواهش نمیکردیم که برامون کتاب بخونن. اگر فقط در حد واژههایی معمولی بودن پس هیچ معنی خاصی نداشتن و داستانهای بهجامونده از زمانهایی که انسان نوشتن رو بلد نبود الان وجود نداشتن؛ ما نمیتونستیم نوشتن رو یاد بگیریم. اگر فقط در حد واژههایی معمولی بودن انسانها بهخاطر اونها عاشق نمیشدن، بهخاطر اونها احساس بدی پیدا نمیکردن، با شنیدن اونها دردشون نمیگرفت و بهخاطر اونها دردشون تسکین پیدا نمیکرد؛ اگر اینطور بود انسانها باهم هیچ رابطهٔ احساسیای نداشتن. اگر فقط در حد واژههایی معمولی بودن فردریک با ناامیدی بهدنبال کتاب دریک والکات نمیگشت.»
(:Ne´gar:)
اصلاً برایم مهم نیست، اصلاً برایم مهم نیست، اصلاً برایم مهم نیست... این جمله هر لحظه و هر روز در درون من تکرار میشود، مثل یک باران بیوقفهٔ درونی. اصلاً. برایم. مهم. نیست.
zahra_askari
باید یک دکمهٔ قطع وجود داشته باشد که وقتی کسی ترکت میکند بتوانی آن را فشار دهی و بگویی: تو دمار از روزگار من درآوردی و من هم دیگر تو را دوست ندارم. من دکمهای نخواستم که به یک صندلیپران وصل باشد تا بتوانم او را از جهان هستی بیرون بیندازم، فقط دکمهٔ کوچکی میخواهم که او را از قلبم بیرون بیندازم.
سوده:)
«گاهیاوقات باهمبودن فقط حس خوبی داره و هیچ معنی دیگهای نداره.»
mhdse
اما من دیگر به پایان فکر نمیکنم... من به آغاز فکر میکنم.
ડꫀꪶꫀꪀꪮρꫝⅈꪶꫀ
خواندن یک کتاب کافی نیست؛ من دلم میخواهد درمورد تکبهتک صفحاتش حرف بزنم تا به ورای آنچه که نوشتهشده پی ببرم و به کسی که قبلاز من آن کتاب را خوانده دست پیدا کنم.
ડꫀꪶꫀꪀꪮρꫝⅈꪶꫀ
«ما انسانها سیستم خیلی منظمی داریم و وقتی این سیستم در حدی بههم بریزه که نشه درستش کرد نمیتونیم دوباره منظمش کنیم.»
n re
کتابها، واژهها، موسیقی و هنر. اینها همان روزنههای نوری هستند که در دنیای شکستهٔ تو نمایان میشوند.
𝐀𝐦𝐚𝐫𝐢𝐬
شکستهدل... تو فکر میکنی خواهی مرد اما هرروز پساز آن روز وحشتناک به زندگی ادامه خواهی داد
ડꫀꪶꫀꪀꪮρꫝⅈꪶꫀ
تو نباید اینقدر نگران این باشی که مردم چه فکری میکنند. نصف مشکل تو بههمینخاطر است.
mahvin
شکستهدل... تو فکر میکنی خواهی مرد اما هرروز پساز آن روز وحشتناک به زندگی ادامه خواهی داد
n re
این ایده به ذهن همهمان خطور کرد که یک شب را جوری زندگی کنیم که انگار آخرین شب عمرمان است و کارهایی را انجام دهیم که اگر آخرالزمان در راه بود آنها را انجام میدادیم.
n re
پوتئاس
چرا برای من نامه مینویسی؟ همانطور که همه در مدرسه میگویند من آدم عجیبوغریبی هستم.
جرجی عزیز
من آدمهای عجیبوغریب را دوست دارم.
پوتئاس
bud
. یکی از اتفاقات خیلی خوبی که با تمامشدن مدارس میافتد این است که بالاخره میتوانی از آدمهای عوضی و احمق دور باشی.
ChyaRhnvrd
من توانایی زندگی در آیندهای نامعلوم رو دارم؛ اگر در اون آیندهٔ نامعلوم تو در کنارم باشی.
یك رهگذر
میگویم: «درحالحاضر دلیلی برای بیدارشدن ندارم.»
میگوید: «هیچکس برای بیدارشدن دلیلی نداره. زندگی کلاً بیمعنیه و انسانها مجبورن بههرحال بیدار بشن. همهٔ انسانها اینجوری زندگی میکنن.»
یك رهگذر
حجم
۲۴۵٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۳۳۲ صفحه
حجم
۲۴۵٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۳۳۲ صفحه
قیمت:
۷۳,۰۰۰
۵۱,۱۰۰۳۰%
تومان