بریده‌هایی از کتاب واژه‌هایی در اعماق آبی دریا

من توانایی زندگی در آینده‌ای نامعلوم رو دارم؛ اگر در اون آیندهٔ نامعلوم تو در کنارم باشی.

پدر می‌پرسد: «جملهٔ فوق‌العاده‌ای که توی کتاب آرزوهای بزرگ اثر چارلز دیکنز نوشته بود چی بود؟ شکسته‌دل... تو فکر می‌کنی خواهی مرد اما هرروز پس‌از آن روز وحشتناک به زندگی ادامه خواهی داد.»

نمی‌شود با کسی که تو را فراموش کرده دوباره دوست شوی. تا آخر عمر همیشه نگران خواهی بود که بازهم مثل دفعهٔ پیش تو را فراموش کند. همیشه این را می‌دانی که حال او بدون تو صددرصد خوب است ولی حال تو بدون او خوب نخواهد بود.

کتاب باید تبری باشد برای درهم‌شکستن دریای منجمد وجودمان. «کافکا»

کتاب‌فروشی همیشه پر از افرادی‌ست که عاشق واژه‌ها و ایده‌ها هستند و می‌خواهند درمورد آنها صحبت کنند.

نمی‌شود با کسی که تو را فراموش کرده دوباره دوست شوی. تا آخر عمر همیشه نگران خواهی بود که بازهم مثل دفعهٔ پیش تو را فراموش کند. همیشه این را می‌دانی که حال او بدون تو صددرصد خوب است ولی حال تو بدون او خوب نخواهد بود.

یکی از اتفاقات خیلی خوبی که با تمام‌شدن مدارس می‌افتد این است که بالاخره می‌توانی از آدم‌های عوضی و احمق دور باشی.

«ما باید باهات صحبت کنیم.» این جمله هیچ‌وقت خبرهای خوشایندی به‌دنبال خود نداشته.

کتاب‌های دست‌دوم پر از رمزوراز هستند.

او می‌گفت: «این‌طور بهش فکر کن که ما از این خونه‌ایی که توش هستیم به جای دیگه‌ای بریم ولی این خونه همچنان سر جای خودش هست؛ گذشته هم همین‌طوره.» می‌گویم: «فکر خیلی جالبیه. اینکه فکر کنیم چیزهایی که عاشقشون هستیم در جای دیگه‌ای هنوز هم وجود دارن.»

هیچ‌کس پیش کسی که دوستش ندارد برنمی‌گردد.

«چطور ممکنه دلت برای من تنگ نشده باشه؟ چطور همچین چیزی امکان داره؟»

باید یک دکمهٔ قطع وجود داشته باشد که وقتی کسی ترکت می‌کند بتوانی آن را فشار دهی و بگویی: تو دمار از روزگار من درآوردی و من هم دیگر تو را دوست ندارم.

ما همان کتاب‌هایی هستیم که خوانده‌ایم و چیزهایی که دوستشان داریم.

«هیچ‌کس برای بیدارشدن دلیلی نداره. زندگی کلاً بی‌معنیه و انسان‌ها مجبورن به‌هرحال بیدار بشن. همهٔ انسان‌ها این‌جوری زندگی می‌کنن.»

کتاب باید تبری باشد برای درهم‌شکستن دریای منجمد وجودمان. «کافکا»

حتی شده یک خط برایم بنویس که بدانم کجا هستی. نمی‌خواهم تا آخر عمرم وقتی به تو فکر می‌کنم ندانم چه اتفاقی برایت افتاده.

این کلمات غم‌انگیزترین کلمات در تاریخ عشق می‌باشند. من واقعاً خیلی تلاش کردم عاشقت باشم.

گاهی یک پایان شروعی جدید را رقم می‌زند.

دلم برایش تنگ شده و چون خیلی‌وقت است که از هم دور بوده‌ایم حس می‌کنم تکه‌ای از دنیا شکسته و او را از من دور کرده است.