بریده‌هایی از کتاب ذهن، بدن، سرطان

هوایی که نفس می کشید، آبی که می نوشید، غذایی که می خورید، زمینی که بر آن گام می نهید و آتش زندگی که به شکل نیروی حیات وجود دارد، اگر این ها را به کنترل و توجه خود درآورید، بدون شک سلامتی، خوشی و موفقیت در دنیا از آن شما خواهد شد.

دومین چاکرا سوادهیستانا است که به معنای "منزلگاه خود" می باشد. اگر انرژی تان در این چاکرا جاری شود، به روش های بسیار، به دنبال خوشی و لذت دنیوی می گردید. اگر به جویندگان خوشی بنگرید، خواهید دید که شدت علاقه شان به زندگی و تجربه شان از زندگی کمی بیشتر از کسانی ست که تمام هم و غم شان خوردن و خوابیدن است. چاکرای سوادهیستانا درست در بالای اندام جنسی ق

دومین چاکرا سوادهیستانا است که به معنای "منزلگاه خود" می باشد. اگر انرژی تان در این چاکرا جاری شود، به روش های بسیار، به دنبال خوشی و لذت دنیوی می گردید. اگر به جویندگان خوشی بنگرید، خواهید دید که شدت علاقه شان به زندگی و تجربه شان از زندگی کمی بیشتر از کسانی ست که تمام هم و غم شان خوردن و خوابیدن است. چاکرای سوادهیستانا درست در بالای اندام جنسی ق

برای مثال، اگر آگاهی درستی نسبت به چاکراها داشته باشید، همین چاکرای مولادهارا که مشتاق خوردن و خوابیدن است، می تواند کاملاً از قید و بند خورد و خوراک و خواب رها شود. اگر شخص بخواهد به فراسوی نیازهای اولیه خوردن و خوابیدن برود، لازم است که تکامل و تحولی در چاکرای مولادها ایجاد کند.

فقط کافی ست به مورچه ای نگاه کنید و سعی کنید تمام بدن او را دوباره در تصور خود بسازید. فقط ببینید چقدر کار می برد. برای بازسازی چنین موجود نحیفی در ذهن تان، کار بسیار زیادی لازم است. آیا تابه حال این کار را انجام داده ید؟ نه فقط با مورچه، با هر چیزی؟ هر ذره از انگشت کوچکتان را در ذهن خود بسازید و ببینید چقدر کار می برد. تلاشی چشمگیر و خارق العاده است و اگر این تلاش به درجه معینی برسد، خودش می تواند جریانی بی نظیر باشد. می تواند انسان را با چنین روش عظیمی، قدرتمند سازد.

باید از چیزهای دیگری که دارید نیز استفاده کنید. اکنون از سیرکی که عقل به راه انداخته لذت می برید. دوستش دارید. فرض کنید امروز چیزی را کشف کنید، بسیار هیجان زده می شوید. تمام زندگی تان را در سایه آن هیجان گذرانده بودید. آنچه کشف کرده اید، چیز جدیدی نیست زیرا همواره در طبیعت وجود داشته است

اطلاعات و منطق باید آنچنان که یک آدم مست از تیر چراغ خیابان استفاده می کند بهره برد، تنها برای تکیه کردن و حفظ تعادل و نه برای روشنایی.

جنبه منطقی ذهن، تنها برای کنترل و مدیریت واقعیت های مادی زندگی مفید است. اما اگر سعی کنید "خود"تان را با منطق اداره کنید، به یک آشفتگی کامل تبدیل خواهید شد

مردم برای ایده های شان می میرند. مردم برای افکارشان می میرند. مردم برای آن چه به آن باور دارند می میرند. افکار از خود فرایند زندگی مهم تر شده اند زیرا مردم عظمت اینکه زنده باشند را نمی دانند. از آن جا که زندگی را با فعالیت هایی برای زنده ماندن و بقا محدود کرده ایم، از اینرو افکار از زندگی مهمتر به نظر می رسند. اما اینچنین نیست. فکر در مقایسه با فرایند زندگی، رخدادی ناچیز است. ارسطو به عنوان پدر منطق جدید شناخته می شود. منطق او بسیار ساده و سر راست است: ‫A = A و B = B. A نمی تواند B باشد و B نمی تواند A باشد. آیا بحثی در مورد این قیاس منطقی دارید؟ از نظر منطقی بنظر کامل و بی عیب و نقص است. اما اجازه دهید به آن نگاه کنیم.

کدام یک مهم تر است: زندگی کردن یا فکر کردن؟ باید تصمیم بگیرید، می خواهید یک موجود زنده باشید و یا موجودی متفکر؟ اکنون در نود درصد از اوقات به زندگی فقط فکر می کنید و زندگی نمی کنید. آیا به اینجا آمده اید تا زندگی را تجربه کنید یا اینکه به آن فکر کنید؟ شما می خواهید زندگی را تجربه کنید و شما نخواهید توانست زندگی را تجربه کنید اگر در افکارتان غرق شوید. فقط از راه ادراک است که می توانید (زندگی را) تجربه کنید. از طریق افکار نمی توانید تجربه کنید. با تجارب گذشته زندگی تان، چیزی (فکری) را در ذهن تان می پرورانید، روند افکار بدین صورت است. افکارتان هر چه که هستند، ا