بریده‌هایی از کتاب ذهن، بدن، سرطان

مردم برای ایده های شان می میرند. مردم برای افکارشان می میرند. مردم برای آن چه به آن باور دارند می میرند. افکار از خود فرایند زندگی مهم تر شده اند زیرا مردم عظمت اینکه زنده باشند را نمی دانند. از آن جا که زندگی را با فعالیت هایی برای زنده ماندن و بقا محدود کرده ایم، از اینرو افکار از زندگی مهمتر به نظر می رسند. اما اینچنین نیست. فکر در مقایسه با فرایند زندگی، رخدادی ناچیز است. ارسطو به عنوان پدر منطق جدید شناخته می شود. منطق او بسیار ساده و سر راست است: ‫A = A و B = B. A نمی تواند B باشد و B نمی تواند A باشد. آیا بحثی در مورد این قیاس منطقی دارید؟ از نظر منطقی بنظر کامل و بی عیب و نقص است. اما اجازه دهید به آن نگاه کنیم.

کدام یک مهم تر است: زندگی کردن یا فکر کردن؟ باید تصمیم بگیرید، می خواهید یک موجود زنده باشید و یا موجودی متفکر؟ اکنون در نود درصد از اوقات به زندگی فقط فکر می کنید و زندگی نمی کنید. آیا به اینجا آمده اید تا زندگی را تجربه کنید یا اینکه به آن فکر کنید؟ شما می خواهید زندگی را تجربه کنید و شما نخواهید توانست زندگی را تجربه کنید اگر در افکارتان غرق شوید. فقط از راه ادراک است که می توانید (زندگی را) تجربه کنید. از طریق افکار نمی توانید تجربه کنید. با تجارب گذشته زندگی تان، چیزی (فکری) را در ذهن تان می پرورانید، روند افکار بدین صورت است. افکارتان هر چه که هستند، ا

اگر شما بدن تان را آرام بگذارید، ذهن نیز طبیعتاٌ آرام می شود و ذهن می داند که اگر اجازه چنین چیزی را به شما دهد، برده و اسیرتان خواهد شد. به همین دلیل است که در یوگا، تاکید بسیاری بر انجام آساناها وجود دارد زیرا اگر بیاموزید که چطور بدن تان را کاملاٌ آرام کنید، ذهن نیز آرام می شود.

اگر به افکارتان اهمیت زیادی ندهید، خود به خود از بین خواهند رفت. توجه ای به آن ها نکنید. اما نمی توانید به آنها توجه نکنید تا زمانی که بینید یا به این فکر کنید که افکارتان در مقایسه با جهان هستی بسیار خرد و ناچیز است. بدون کوچکترین فکری، مورچه، پرنده و زنبور همگی می دانند که چه باید بکنند.

اگر تنها چیزی که در زندگی می شناسید، فقط همین بدن فیزیکی باشد که قرار است روزی تمامی آن را از دست بدهید، ترس بر زندگی تان غالب می شود. راه و رسم و زندگی بدن فیزیکی بسیار محدود است. اگر سعی کنید آن را به تمام زندگی تان تبدیل کنید، اگر سعی کنید از محدود، نامحدود بسازید، رنج خواهید کشید، زیرا راه بدن این است. (بدن) راه دیگری نمی رود.

اگر فقط در حوزه بدن فیزیکی تان زندگی می کنید، باید بدانید که بدن فقط زنده ماندن و تولید مثل را می شناسد و نه چیز دیگری. هیچ ایرادی بر آن نیست ما باید توجه داشت که بدن با چنین خواسته هایی، محدود شده است، همین. حقیقت این است که بدن فیزیکی باید نقشی در همین حد در زندگی شما بازی کند اما شما می خواهید آن را به همه چیز بسط و گسترش دهید. خود را به زحمت می اندازید زیرا قصد خلق چیزی مجازی و نشدنی را دارید. افرادی که فکر می کنند کامل اند و هیچ اتفاقی برایشان نمی افتد را بنگرید که پس از چندی چه به سرشان می آید

زمانی که کنترل ذهن از دست شخص در آید، می گوییم او دیوانه است. من نمی گویم فیلمی که در حال پخش است، فیلم بدی ست. مهم نیست چه نوع فیلمی می بینید اما پخش مداوم و مستمر آن وحشتناک است. تنها زمانی میتوانید از فیلم لذت ببرید که هر وقت بخواهید بتوانید خاموش یا روشنش کنید. در آن صورت فیلمی شگفت انگیز خواهد بود.