بریدههایی از کتاب نرگس
۴٫۸
(۵۰)
«گریه نکن دلاور! من وقتی همسن تو بودم، تو کوچهها گرگم به هوا بازی میکردم؛ اما تو داری با طاغوت مبارزه میکنی. خیلی مردی اسماعیل! قدر خودت رو بدون.»
درخت سَرو
فعلاً که خیلی از زنای بیحجاب رو از مدرسه بیرون کردن.
ـ دنیا داره برعکس میشه.
راهزن چشم آبی،دختر کتابخوار~
چند نظامی، لباسهایشان را از تن درمیآورند و میآیند قاتی جمعیت. مردم لباسهای خودشان را به آنها میپوشانند.
راهزن چشم آبی،دختر کتابخوار~
زمین زیر پایمان انگار میلرزد. از دور، صدای قریچقریچ میآید. گویی صدای جادّهصافکنی است که روی آسفالت راه میرود. سرک میکشیم. یک ماشین غولپیکر نظامی، به آرامی پیش میآید. همهمه میپیچد توی جمعیت.
ـ تانک آوردن... رانندهش اسرائیلیه...
تانک میایستد جلوی جمعیت. همان لحظه درِ آن باز میشود و یک نظامی با لباسهای پلنگی میآید بیرون و مسلسل تانک را میگیرد رو به ما.
راهزن چشم آبی،دختر کتابخوار~
احمق، میخوای اسلام یاد من بدی؟ خاک بر همهتون کنن! همهتون اُمُّلین. هر غلطی دوست دارین، بکنین تا ببینیم این وسط کی ضرر میکنه.
راهزن چشم آبی،دختر کتابخوار~
حالا اینها همه یک طرف؛ نرگس چه؟ اگر الان نتوانیم کاری کنیم، دیگر چه راهی میماند برای رفع مشکلات آبجیهایمان؟...
راهزن چشم آبی،دختر کتابخوار~
میگفت: «من حرفی ندارم؛ اما آیا با این کار، مشکل همهٔ دخترا حل میشه؟» آخر نفهمیدم منظورش از این حرف چه بود. وقتی به حاج آقا گفتم، او هم از معلم خصوصی حرفی نزد. فقط گفت: «اگه مشکل خودتون رو حل کنین...» خدایا، عجب حرفی زده است! جدّاً که آدم به خنگی من پیدا نمیشود...
راهزن چشم آبی،دختر کتابخوار~
بقیهٔ اعلامیه را میخوانم: «خاندان شاه، در حین خروج از کشور، سیزده میلیارد تومان از ثروت بیتالمال را با خود بردند.»
راهزن چشم آبی،دختر کتابخوار~
«گریه نکن دلاور! من وقتی همسن تو بودم، تو کوچهها گرگم به هوا بازی میکردم؛ اما تو داری با طاغوت مبارزه میکنی. خیلی مردی اسماعیل! قدر خودت رو بدون.»
راهزن چشم آبی،دختر کتابخوار~
بریدهبریده میگوید: «حالا دیگه تنهایی آزاد میشی رفیق نیمهراه؟»
یکه میخورم.
ـ کی آزاد میشه؟!
میخندد و میگوید: «حاج اسماعیل، امروز قراره آزادت کنن. فقط یه تعهد ازت میگیرن و میگن که دیگه از این کارا نکن. تو هم بگو چشم؛ بعد برو هر کاری دلت میخواد بکن.»
راهزن چشم آبی،دختر کتابخوار~
«چهطوری دلاور؟ شنیدم با این یه ذره قدت، ساواکیا رو مچل کردی؟»
راهزن چشم آبی،دختر کتابخوار~
این اولین بار است که بابا به خاطر من به مدرسه میآید. خیلی مهربان و کمحرف شده! نمیدانم در زندان چه بلایی سرش آوردهاند که بیچاره به اندازهٔ چندین سال پیر شده.
راهزن چشم آبی،دختر کتابخوار~
میگویم: «مگه میذارن؟»
ـ اگه بچهها بخوان، بله. مگه اونا چه کارهن که نذارن؟ به قول یعقوبی، فقط همه باید همدست باشن.
راهزن چشم آبی،دختر کتابخوار~
ـ من یکی نمیذارم. آبجی میخواد درس بخونه. حالا که دایی صمد نیست، هر کاری دلتون میخواد میکنین؟
راهزن چشم آبی،دختر کتابخوار~
مدارس دخترانه، دانشآموزای باحجاب رو بیرون کردن. دو تا از همکلاسیای شما میخوان کاری کنن که خواهراشون، هم درس بخونن و هم حجاب رو رعایت کنن. تصمیم گرفتن برای اونا معلم خصوصی بگیرن. از من خواستن که بعضی درساشون رو، که میتونم، تدریس کنم. من در جواب میگم که اگه در خدمت شما بودم، هر چی وقت خالی دارم، برای شما. به طور رایگان درس میدم؛ چراکه نیت شما هم خیره. اما آیا فکر میکنین با این کار، مشکل همهٔ دخترای مسلمون حل میشه؟ اونایی که برادرایی مثل شما ندارن چی؟...
راهزن چشم آبی،دختر کتابخوار~
بابا راست میگوید. خیلی از ناراحتیهای مادر، به خاطر غصه است.
راهزن چشم آبی،دختر کتابخوار~
«خیلی سادهست. هر وقت شما اومدین به کشور ما، اصلاً نباید خطا کنین. اگه کوچکترین خطایی کنین، مثلاً سگ ما رو اذیت کنین یا از باغچهمون گل بچینین، ما همون جا شما رو مجازات میکنیم. اما اگه ما اومدیم کشور شما، اختیار با خودمونه. اگه خطا کردیم، مثلاً، کاره دیگه، بچهٔ ما با دستهٔ هاون بکوبه تو کلهٔ پدر شما و اون رو بکشه، شما نباید از ما ایراد بگیرین. ما خودمون قانون داریم. وقتی برگشتیم کشور خودمون، همون جا رسیدگی میکنیم. حالا اگه قبول میکنی، ما با هم دوست میشیم؛ والاّ همیشه دشمن شما خواهیم بود.»
راهزن چشم آبی،دختر کتابخوار~
«از مدرسه بیرونش کردن؛ این و چند تا دیگه رو. گفتن، یا باید سر لخت بیاین مدرسه، یا اصلاً نیاین. با چادر نمیشه درس خوند.»
راهزن چشم آبی،دختر کتابخوار~
«از مدرسه بیرونش کردن؛ این و چند تا دیگه رو. گفتن، یا باید سر لخت بیاین مدرسه، یا اصلاً نیاین. با چادر نمیشه درس خوند.»
راهزن چشم آبی،دختر کتابخوار~
هر چه باشد، او دختر است و من پسر.
راهزن چشم آبی،دختر کتابخوار~
حجم
۱۴۹٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۲۷۲ صفحه
حجم
۱۴۹٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۲۷۲ صفحه
قیمت:
۸۱,۰۰۰
۴۰,۵۰۰۵۰%
تومانصفحه قبل
۱
صفحه بعد