بریدههایی از کتاب هنر در لحظه زندگی کردن
۳٫۲
(۷۷)
کسی که شما را از دوران نوجوانی بشناسد و هنوز هم بخواهد با شما وقت بگذراند، یک دوست واقعی است.
مریم
سعی کن روحت را همیشه در سکوت و آرامش حفظ کنی. پیوسته برای هرآنچه پروردگار برای تو میخواهد آماده باش. این مطمئناً فضیلتی برجسته برای روح است و موهبتی بزرگتر که بتوانی در زمانها و مکانهای مختلف از پروردگار بهرهمند شوی، نهفقط در زمان و مکانی خاص.
najmeh
من زندگیام را از درون تغییر دادهام و میخواهم شما را به این امر خلاقانه، چالشبرانگیز و متحولکننده دعوت کنم.
قطعاً به کار و تلاش نیاز دارد. اینطور تصور میکنم که مانند پیریزی ساختمانی باشد که چندین دهه بدون شالوده سرپا مانده است. قبلاً فکر میکردم بیشتر شبیه اضافهکردن کرکرههای جدید به خانه است، اما متوجه شدم نه، بیشتر شبیه بلندکردن یک خانه، کندن و حفاریکردنِ زیرساختِ آن است. زمین را زیرورو میکنید. در این فرایند، هیچچیز سرسری و سطحی نیست.
کاربر ۱۵۵۹۶۴۹
خداوند ما را به زندگیای پرهرجومرج و آشفته دعوت نکرده است، بلکه ما را به چیزی مقدس و زیبا فراخوانده: زیباییِ درون به همان اندازهٔ زیباییِ بیرون.
انجیل تسالونیان
aghamilad
من هم در زندگی همیشه خودم را با مشغله و شلوغی احاطه کردهام و این شلوغی من را از احساساتی که نمیخواهم حسشان کنم محافظت میکند.
عرفان
با افرادی معاشرت کنید که برای جوابِ منفیتان احترام قائلاند، کسانی که شما را به گفتن حقیقت تشویق میکنند، کسانی که بیشاز رفع نیازهای خودشان به پیشرفت شما بها بدهند.
eli
به خودتان اجازه دهید دوستتان داشته باشند، با تمام معایب، زخمها و جلوهٔ بیدرخششتان.
mohxmad
نباید روح، شادی، نفس، خانواده و زندگی زناشوییات را فدای جایگاه وزارت کنی.
اینکه توانایی انجام کاری را داشته باشی به این معنی نیست که حتماً باید انجامش بدهی. مدیریت، سازماندهی، صحبتکردن و سفرکردن: نباید فقط به اثری که این کارها بر دنیا میگذارند فکر کنید، بلکه باید بپرسید برای زندگی و قلبتان چه ثمرهای دارند.
آهو
عزمم را جزم کرده بودم که به همه ثابت کنم میتوانم از پس همهچیز بربیایم. (انگار برای بقیه مهم است!)
احسان
بهنظرم همهٔ ما یاد گرفتهایم حسادت بد است و زمانیکه آن را در خود میبینیم، باید این حس را در خود از بین ببریم و از آن خالی شویم. اما من دارم یاد میگیرم حسادت ابزار مفیدی است که به شما علایقتان را نشان میدهد؛ بهخصوص آنهایی که هنوز به خودمان اجازه ندادهایم احساسشان کنیم. من از حسادتم نسبتبه او چیزهای زیادی یاد گرفتم. به حس حسادتم مثل یک شیء نگاه کردم و مثل یک منشور آن را در دستم چرخاندم. پرسیدم تو چی هستی؟ میخوای بهم چی یاد بدی؟
آهو
من عادت کرده بودم بیشاز حد کار کنم تا احساسِ مهمبودن کنم. چیزی که حالا یاد گرفتهام این است که مهمبودن در نگاه دیگران آنقدر که خیال میکردم ارزش ندارد. احساسِ همبستگی داشتن ارزش دارد؛ اما کمک به غریبهها هم دیگر برایم ارزشآفرین نیست.
عرفان
آدمی تازمانیکه درجهٔ سختی و مشکلاتش به بالاترین حد نرسد، متحول نمیشود.
لوتوس
ما بهخاطر محدودیتهایی که داریم دیگران را ناامید میکنیم. باید محدودیتهایمان را بپذیریم تا بتوانیم با ناامیدکردن دیگران کنار بیاییم: من همینقدر زمان دارم. من همینقدر پتانسیل دارم. من همین اندازه ظرفیتِ ارتباطی دارم.
eli
بهافتخار متوسطبودن، و بهافتخار خوشحالی از متوسطبودن.
احسان
اگر در جستوجوی داستانهایی هستید که عقایدتان دربارهٔ خوبیِ بشر را اثبات کنید، حتماً به آن دست پیدا خواهید کرد. اگر فقط در جستوجوی داستانهایی باشید که میگویند دنیا هیچچیز ندارد جز بدی، حتماً به آن میرسید. اگر هر داستانی که میشنوید، هر آوازی که میخوانید و هر حکایتی که روایت میکنید داستانی از شرم و بدی باشد و هیچ حرفی از خوبی نباشد، پس به همان هم خواهید رسید.
من این را میدانم، چراکه سالها همین کار را کردهام. وقتی کسی میگوید نمیتوانم به خانهٔ شما بیایم، ازنظر من معنایش این است که تو اینقدر خوب نیستی که من به خانهات بیایم. یا وقتی یک نفر میگوید آن زن چه زیباست، من اینطور میشنوم که تو خیلی زیبا نیستی. هرکس که دهانش را باز میکند و چیزی میگوید، هرچه باشد، من فقط این را میشنوم: «تو بهاندازهٔ کافی خوب نیستی.»
بنابراین داستانی که من میبینم همین است.
آهو
شخصی تأثیرگذار بودن برای دیگران بسیار سادهتر از این است که در زندگیِ واقعی شخصی مهربان باشی. اینکه ساعتی درمیان جمعی به چشم بیایی بسیار سادهتر از این است که وقتی خیلی خستهای و استخوانهایت خشک شدهاند بخواهی کنار فرزندانت روی زمین بنشینی. سخنرانیکردن در یک همایش بسیار سادهتر از این است که نگذاری بین تو و همسرت فاصله بیفتد؛ فاصلهای که تو باعث ایجاد آن شدهای.
kimia
بهنظرم یکی از بزرگترین خطراتْ عشقهای آنی است که درواقع بیشتر نوعی دلربایی است. ما به لبخندها، درآغوشکشیدنها، شوخیها و ارتباط چشمیِ دلپذیر عادت میکنیم. اینها هم خیلی راحتتر از ارتباط واقعی، کند، ناخوشایند و دردناکیاند که با کسی دارید که بدترین بخشهای وجودتان را میشناسد. تظاهرکردن راحت است، اما باهمبودن، عمیقاً باهمبودن، دشوار است
آهو
پیامهای جهان بدون هیچگونه شرایط مشخصی میگویند: خودتان را از بین ببرید و خودتان را گرسنه نگه دارید. به خودتان فشار بیاورید. گرسنگیتان را، روحتان را، بیماریتان را، میلتان را نادیده بگیرید.
خستگی و گرسنگی در جهان دو فضیلتاند؛ اما من دیگر آنجا نخواهم ماند.
احسان
در آشپزخانه، در گنجه و در سراسر بقیهٔ خانه، متوجه شدهام هرچه بیخیالتر باشم شادتر خواهم بود. به نظر میرسد تقریباً هرقدر چیزهای کمتری در خانهٔ ما وجود داشته باشد، آزادانهتر میتوانم نفس بکشم و عمیقتر میتوانم فکر کنم.
eli
هرچیزی که خیال میکنید بدون آن نمیتوانید کاری را از پیش ببرید: الکل، خریدکردن، آن عددِ روی ترازو، آن ماشین، آن عادت پنهانی، آن ورزش، قرصها، دروغها، روابط نامشروع، پول، موفقیت، بریدن. هرآنچه با مشتهای عصبانی به آن چنگ میزنید، هرآنچه مانند طنابِ نجات در دست خود محکم نگهش میدارید، زمانیکه آن را رها کنید، زمانیکه بیخیالش شوید، آن زمان است که نتهایی را میان موسیقی خواهید شنید.
eli
حجم
۱۸۴٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۱۹۸ صفحه
حجم
۱۸۴٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۱۹۸ صفحه
قیمت:
۵۹,۰۰۰
۱۷,۷۰۰۷۰%
تومان