بریدههایی از کتاب هنر در لحظه زندگی کردن
۳٫۱
(۶۶)
من عادت کرده بودم بیشاز حد کار کنم تا احساسِ مهمبودن کنم. چیزی که حالا یاد گرفتهام این است که مهمبودن در نگاه دیگران آنقدر که خیال میکردم ارزش ندارد. احساسِ همبستگی داشتن ارزش دارد؛ اما کمک به غریبهها هم دیگر برایم ارزشآفرین نیست.
ERFAN
ما بهخاطر محدودیتهایی که داریم دیگران را ناامید میکنیم. باید محدودیتهایمان را بپذیریم تا بتوانیم با ناامیدکردن دیگران کنار بیاییم: من همینقدر زمان دارم. من همینقدر پتانسیل دارم. من همین اندازه ظرفیتِ ارتباطی دارم.
eli
آدمی تازمانیکه درجهٔ سختی و مشکلاتش به بالاترین حد نرسد، متحول نمیشود.
لوتوس
اگر در جستوجوی داستانهایی هستید که عقایدتان دربارهٔ خوبیِ بشر را اثبات کنید، حتماً به آن دست پیدا خواهید کرد. اگر فقط در جستوجوی داستانهایی باشید که میگویند دنیا هیچچیز ندارد جز بدی، حتماً به آن میرسید. اگر هر داستانی که میشنوید، هر آوازی که میخوانید و هر حکایتی که روایت میکنید داستانی از شرم و بدی باشد و هیچ حرفی از خوبی نباشد، پس به همان هم خواهید رسید.
من این را میدانم، چراکه سالها همین کار را کردهام. وقتی کسی میگوید نمیتوانم به خانهٔ شما بیایم، ازنظر من معنایش این است که تو اینقدر خوب نیستی که من به خانهات بیایم. یا وقتی یک نفر میگوید آن زن چه زیباست، من اینطور میشنوم که تو خیلی زیبا نیستی. هرکس که دهانش را باز میکند و چیزی میگوید، هرچه باشد، من فقط این را میشنوم: «تو بهاندازهٔ کافی خوب نیستی.»
بنابراین داستانی که من میبینم همین است.
آهو
شخصی تأثیرگذار بودن برای دیگران بسیار سادهتر از این است که در زندگیِ واقعی شخصی مهربان باشی. اینکه ساعتی درمیان جمعی به چشم بیایی بسیار سادهتر از این است که وقتی خیلی خستهای و استخوانهایت خشک شدهاند بخواهی کنار فرزندانت روی زمین بنشینی. سخنرانیکردن در یک همایش بسیار سادهتر از این است که نگذاری بین تو و همسرت فاصله بیفتد؛ فاصلهای که تو باعث ایجاد آن شدهای.
kimia
بهافتخار متوسطبودن، و بهافتخار خوشحالی از متوسطبودن.
احسان
بهنظرم یکی از بزرگترین خطراتْ عشقهای آنی است که درواقع بیشتر نوعی دلربایی است. ما به لبخندها، درآغوشکشیدنها، شوخیها و ارتباط چشمیِ دلپذیر عادت میکنیم. اینها هم خیلی راحتتر از ارتباط واقعی، کند، ناخوشایند و دردناکیاند که با کسی دارید که بدترین بخشهای وجودتان را میشناسد. تظاهرکردن راحت است، اما باهمبودن، عمیقاً باهمبودن، دشوار است
آهو
پیامهای جهان بدون هیچگونه شرایط مشخصی میگویند: خودتان را از بین ببرید و خودتان را گرسنه نگه دارید. به خودتان فشار بیاورید. گرسنگیتان را، روحتان را، بیماریتان را، میلتان را نادیده بگیرید.
خستگی و گرسنگی در جهان دو فضیلتاند؛ اما من دیگر آنجا نخواهم ماند.
احسان
در آشپزخانه، در گنجه و در سراسر بقیهٔ خانه، متوجه شدهام هرچه بیخیالتر باشم شادتر خواهم بود. به نظر میرسد تقریباً هرقدر چیزهای کمتری در خانهٔ ما وجود داشته باشد، آزادانهتر میتوانم نفس بکشم و عمیقتر میتوانم فکر کنم.
eli
هرچیزی که خیال میکنید بدون آن نمیتوانید کاری را از پیش ببرید: الکل، خریدکردن، آن عددِ روی ترازو، آن ماشین، آن عادت پنهانی، آن ورزش، قرصها، دروغها، روابط نامشروع، پول، موفقیت، بریدن. هرآنچه با مشتهای عصبانی به آن چنگ میزنید، هرآنچه مانند طنابِ نجات در دست خود محکم نگهش میدارید، زمانیکه آن را رها کنید، زمانیکه بیخیالش شوید، آن زمان است که نتهایی را میان موسیقی خواهید شنید.
eli
حجم
۱۸۴٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۱۹۸ صفحه
حجم
۱۸۴٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۱۹۸ صفحه
قیمت:
۵۹,۰۰۰
تومان