بریدههایی از کتاب طرح کلی اندیشه ی اسلامی در قرآن
۴٫۷
(۵۳۷)
مسئلهٔ ایمان، این گِرَوِش قلبی، وابستگی فکری و اعتقادی و روانی به یک مطلب، به یک شخص، به یک قطب و به یک مرکز، که نامش ایمان است، تنها به همین خلاصه نمیشود که در قلب، انسان این گروش و گرایش و گرویدگی را داشته باشد.
Zeynab
طمع یکی دیگرش است. طمعِ به چه؟ طمعِ به زندگی راحت؛ که اگر من این راه را نپیمایم، دنبال این مقصود حرکت نکنم و نروم، در رختخواب گرم و نرمِ خانهٔ خودم بخوابم، پهلوی فرزندان و زن محبوبم به سر ببرم؛ این یک چیزی است که برای یک انسان معمولی، برای یک انسانِ کوچک، برای یک روحِ ضعیف، ایدهآل است، محبوب است، مطلوب است، برایش خودکُشان میکند، پیداست که حاضر نیست آن را بهآسانی از دست بدهد.
کتابدوست
آنوقتی خداپرست بودن، موحد بودن، برای یک رهبر سیاسی، برای یک آدم معمولی، برای یک جامعه، برای یک ملت، برای یک جمعیت و یک گروه مهم است، مؤثر است، مفید است، لازم است، حیاتیست، که توحید را برای خاطر آثارش، برای خاطر آنچه بر توحید مترتب میشود، برای نظامی که توحید پیشنهاد میکند، برای شکلی از زندگی که توحید ارائه میدهد، برای این چیزهایش مطرح کنند و بفهمند و درک کنند. این خیلی مسئلهٔ مهمیست به نظر ما.
ma.h
اگر چنانچه ایمانی بر زبان یا حتی در دل، ایمانی انسان داشت، ولی هیچ تعهدی را که این ایمان برای انسان معین میکند، متعهد نشد، هیچگونه از مسئولیتهایی را که قبول نبوت پیغمبر بر دوش انسان میگذارد، انسان نپذیرفت، این انسان اگرچه به ظاهر مؤمن است، اما مؤمن واقعی نیست.
فاطمه
مسئولیتی که انسانِ معتقد به نبوت نبی، بر دوش میگیرد، عبارت است از دنبالهگیری از راه نبی و قبول مسئولیتِ به منزل رساندن بار نبی
فاطمه
اگر این دو شرط وجود داشته باشد، اسلام و قرآن و دین و افکار قرآنی، امکان اصلی موفقیت را خواهند داشت؛ آن دو شرط چه هستند؟
یکی از آن دو شرط ایمان است، اعتقادی از روی آگاهی است، باوری است همراه با تعهدپذیری، قبولی همراه با تلاش و حرکت؛ این شرط اول. شرط دوم صبر، صبر یعنی چه؟ یعنی مقاومت، از میدان در نرفتن، کار را در لحظهٔ حساس و خطرناک رها نکردن.
هر جا شما در طول تاریخ نبوتها میبینید یک پیغمبری شکست خورده از طاغوت زمان، برای خاطر این بوده که پیروانش، اطرافیانش، ایمان کافی یا صبر کافی نداشتند.
فاطمه
«اِنَّ الَّذینَ اتَّقَوا»، اینهم برای باتقواهاست اتفاقاً، «اِنَّ الَّذینَ اتَّقَوا اِذا مَسَّهُم طائِفٌ مِنَ الشَّیطانِ تَذَکروا» وقتی یک گروه شیطان ـ با آن معنای وسیعی که شیطان دارد وقتی یک گروهی شیطان و شیطانصفت او را احاطه میکنند تا گمراه کنند، تا از راه بهدر ببرند، تا او را به فراموشی بیندازند، «ذَکرُوا اللّهَ» فوراً به یاد خدا بیفتد انسان. یاد خدا یکچنین چیزی است. یاد خدا حربهای است در دست ما علیه شیطانها، یاد خدا ریسمانی است در اختیار ما، برای نجات از ورطهای که دشمنانِ هوشیاریِ ما، در برابر ما بهوجود آوردهاند. یاد خدا خیلی چیز ارزشمند و قیمتی است.
ma.h
دیگر نشانههای باتقواها چیست؟ «وَ الَّذینَ اِذا فَعَلوا فاحِشَةً اَو ظَلَموا اَنفُسَهُم ذَکرُوا اللّهَ فَاستَغفَروا لِذُنوبِهِم» آنکسانیکه چون گناه بزرگی انجام دهند، یا بر خویشتن ستم کنند، «اَو ظَلَموا اَنفُسَهُم» بر نفسهای خود ظلم روا بدارند، «ذَکرُوا اللّهَ» فوراً به یاد خدا بیفتند. در وادی غفلت، زیرِ سرپوش غفلت، دیر نپایند.
ma.h
پس انفاق کارِ همهکس نیست، انفاق کارِ مردمان باهوش است. آنهایی که خلأها و نیازها را میفهمند و حاضر میشوند بهجا آن خلأها و نیازها را پر کنند. انفاق خیلی مهم است. «الَّذینَ یُنفِقونَ فِی السَّرّاءِ وَ الضَّرّاءِ»، یکی از نشانههای باتقواها این است، انفاق میکنند در خوشی و ناخوشی.
ma.h
گاهی پرکردن شکم گرسنه هم انفاق نیست، در یک شرایطی اینجوری است. در آن شرایطی که فقر و گرسنگی مانند گیاه هرزهای، بیحساب دارد بر روی زمینها میرُوید، آنجا پرکردن شکم یک گرسنه مثل قیچیکردن پیکرهٔ بالای یک دانه علف هرزه است. در صحرا علف هرزه چقدر قیمت دارد؟ بالاخره از جلوی چشم، یک گیاه هرزه کم میشود، اما چقدر این کار اساسی است؟ چقدر جالب است این کار؟ خیلی کم و ناچیز.
ma.h
نیست. «قُل هَل نُنَبِّئُکم بِالاَخسَرینَ اَعمالاً (۱۰۳) الَّذینَ ضَلَّ سَعیُهُم فِی الحَیاةِ الدُّنیا وَ هُم یَحسَبونَ اَنّهُم یُحسِنونَ صُنعاً». این پولهایی که خرج میشود، این زر و زیورهایی که بر پیکر گرسنهٔ یک عده مردم آویخته میشود، این پیرایههای زیادی و دروغین؛ اینها انفاق نیست، چرا؟ چون خلئی را پر نمیکند.
ma.h
ای انسان! به تو نمیگویند سرعت مگیر، به تو نمیگویند در خانه بخواب، نیروهایت را به کار مزن؛ آنکسیکه به نام دین به تو این سخن را میگوید، دروغ میگوید و نمیداند. دین نمیگوید نیروهایت را متوقف بگذار، دین میگوید سرعت بگیر هرچه بیشتر، مسابقه بده هرچه زیادتر، اما بهسوی چه؟ بهسوی چیزی که شایستهٔ توست، نه بهسوی یک وجب آب و گِل، نه بهسوی فلان مبلغِ ناچیز، نه بهسوی زندگیِ مادی دنیا که هرچه باشد، برای تو کوچک و کم است.
پیجوی کتاب
ایمانِ مجرد، ایمانِ قلبیِ خشک و خالی، ایمانی که در جوارح و اعضای مؤمن شعاعش مشهود نیست؛ این ایمان ازنظر اسلام ارزشمند نیست.
فاطمه
حرف بزنم. میرسیم به ولایت علیبنابیطالب علیهالصلاةوالسلام اما فعلاً در مراحل قبل از آن میخواهم حرف بزنم. ولایت را از قرآن و از آیات کریمهٔ قرآن میکشیم بیرون، استنباط و استخراج میکنیم و میبینید که چه اصلِ مدرنِ مترقیِ جالبیست اصل ولایت، و یک ملت، یک جمعیت، پیروان یک فکر و یک عقیده، اگر دارای ولایت نباشند، چطور بیخودی وِلمعطّلند. این را درک خواهید کرد و احساس خواهید کرد.
در سایهٔ این بحث بهخوبی میشود فهمید که چرا کسی که ولایت ندارد، نمازش نماز و روزهاش روزه و عباداتش عبادت نیست. بهخوبی میشود با این بحث فهمید که چرا جامعهای و امتی که ولایت ندارد، اگر همهٔ عمر را به نماز و روزه و تصدّقِ تمام اموال بگذراند، باز لایق غفران و لطف خدا نیست. و خلاصه در سایهٔ این بحث، معنای احادیث ولایت را
کاربر ۴۲۰۳۳۲۴
ولایت
مسئلهای که امروز ما اینجا مطرح میکنیم، مسئلهایست به نام ولایت. مسئلهٔ ولایت، به آن صورتی که ما مطرح میکنیم و از قرآن استنباط میکنیم، غالباً کمتر مطرح میشود. البته اسم ولایت و کلمهٔ ولایت با گوش شیعه آشناست. در دعاهای ما، در خواستههای ما از خدا، در روایات ما، در افکار رایج و عمومی ما، مسئلهای به نام ولایت، با قِداست و احترام تمام و با آرزوی تأمین چیزی به نام ولایت، توأم است. ما همیشه بهعنوان شیعه خود را دارای ولایت میدانیم، و اگر یکقدری شیعه، وسواسی و دقیق و محتاط باشد، همیشه از خدا میخواهد، آرزو میکند که خدا او را با ولایت بدارد و با ولایت بمیراند و ولایت را به او بفهماند. بنابراین کلمهای به نام ولایت به گوش آشناست. علیالنّهایه، بنده دربارهٔ این کلمه و مفهوم ولایت، خیلی از ریشه میخواهم
کاربر ۴۲۰۳۳۲۴
کند. رحم را، رحم خدا را، رحمت پروردگار را، رقیب عملکردن و جایگزین عملکردن میدانیم. آیهٔ قرآن بهعکس است؛ میگوید عمل کنید، اطاعت کنید، شاید مورد رحمت پروردگار قرار بگیرید. رحمت خدا آنوقتیست که یک ملتی به مسئولیتش عمل کند. خدا آنوقتی به مردمی رحم میکند که او را اطاعت کنند، تکالیف خود را انجام بدهند. هفتصد میلیون مسلمان بنشینند به انتظار ابر رحمت پروردگاری که بر سرشان ببارد، آنوقت راهها را باز کنند تا دزدانِ ناموس و غارتگران دین بیایند همه چیزشان را ببرند؛ به امید رحمت خدا بنشینند؟ پس بگو بنشینند حالا!
ma.h
اگر نمیگفت پیامبر را، دشمنان پیامبر هم میگفتند ما مطیع خداییم؛ لذا بایستی مشخص بشود که اطاعت خدا یعنی چه. آنکسانیکه خود را بندهٔ خدا میدانند، اما بندهٔ فرمانِ قانون خدا نیستند، عمل به قانون نمیکنند، ملتزم به لوازم این بندگی نیستند، اینها چطور میتوانند بگویند ما بندهٔ خداییم؟ «اَطیعُوا اللّهَ وَ الرَّسولَ» اطاعت کنید خدا را و رسول را، «لَعَلَّکم تُرحَمونَ» شاید مورد رحم پروردگار قرار گیرید.
ma.h
یک فرد آگاه مسلمان، هر انسان مسلمان ـ که مسلمان بودن و مسئول بودن با یکدیگر لازم و ملزوم هستند همینجور است؛ سعی میکند غریق را، وَبازَده را، بیمار را، نجات بدهد؛ اینکه با فرار جور درنمیآید. خودش را متقی میکند، دارای تقوا؛ یعنی آن تجهیز لازم را، آن زره لازم را درمقابل آسیب گناه، بر تن میپوشد و وارد منطقهٔ گناه میشود، برای دستگیری گناهکاران؛ خلاصه تقوا این است.
ma.h
به ابنعباس میگوید: ابنعباس، قرآن نخوان. گفت چطور قرآن نخوانم؟ گفت: خب بخوان، تفسیر نکن. گفت چطور میشود قرآن بخوانم، تفسیر نکنم معاویه؟ این حرفها چیست میزنی؟ دید مثل اینکه بد حرفی زده ـ آن روزها این حرفها بد مینمود به نظر مردم، که قرآن بخوانند، تفسیر نکنند گفت خیلی خب تفسیر بکن، اما تفسیری که از طریق خانوادهٔ خودت، از طریق امیرالمؤمنین رسیده، آن تفسیر را به مردم نگو. نمیخواهد مردم بفهمند قرآن را و نمیخواهد اساساً مردم بفهمند هیچچیز را. هرچه مردم کمتر میفهمیدند به نفع معاویه بود.
ma.h
نبوتها با فکر مردم و با عقل مردم سر و کار دارند، هرچه این فکر و این عقل دقیقتر باشد، نبوتها قابل قبولترند؛ میکوشند تا این فکرها را بالا بیاورند. هر کسی، هر عاملی، هر قدرتی، هر انگیزهای، چه در وجود خود انسان، چه در خارج وجود انسان، موجب گردد که فکر و عقل و خرد انسان از رشد و نموّ باز بماند، امکان فعالیت به او داده نشود، مردم نتوانند در سایهٔ مشعل فکر و بینشخود، چیز بفهمند، راه پیدا کنند و این راه را آزادانه بپیمایند، هرچه مانع این شد، ضد دین است، برخلاف دین است
ma.h
حجم
۴٫۶ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۴۹۳ صفحه
حجم
۴٫۶ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۴۹۳ صفحه
قیمت:
۱۵,۰۰۰
تومان