بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب بیت بازی | صفحه ۸ | طاقچه
تصویر جلد کتاب بیت بازی

بریده‌هایی از کتاب بیت بازی

ویراستار:مینا حامدی
دسته‌بندی:
امتیاز:
۳.۸از ۹۴ رأی
۳٫۸
(۹۴)
«مزرع سبز فلک دیدم و داس مه نو» پرچم شوروی آمد به نظر بی چکش
ادریس
«ای مگس، عرصه سیمرغ نه جولانگه توست» تو که جانت به یکی بادِ مگس‌کش بند است
Kimia Bahari
«بیا که رونق این کارخانه کم نشود» که هست شخص وزیر از سهامدارانش
همچنان خواهم خواند...
«به ادب نافه‌گشایی کن از آن زلف سیاه»
*Zahra*
۲۱: راه میان‌بر نجات «به پیر میکده گفتم که چیست راه نجات» بخواست جام می و گفت: اینقدر شیره
Ramtin
۲۶: بابا تو دیگه کی هستی «حافظم در مجلسی، دُردی‌کشم در محفلی» خب، تو می‌دانی که من رند دهن‌سرویسی‌ام
Baharak
۸: سرپوشی «گویند رمز عشق مگویید و مشنوید» پسورد را ـ عزیز دلم ـ لو نمی‌دهند
فاطمه
«از نامه سیاه نترسم، که روز حشر» همراه خویش لاک غلط‌گیر می‌برم
MGerafar
«قند آمیخته با گل نه علاج دل ماست» دو گرم شیره بیارید و کمی چای غلیظ
Friba
«ساقی و مطرب و می جمله مهیاست، ولی» این وسط جای تو و سی‌دیِ اندی خالی است
plato
«به مژگان سیه کردی هزاران رخنه در دینم» از آن تاریخ دینم کاملاً سوراخ سوراخ است
plato
تو تیغ می گذاری و هی ریش می‌زنی من ریش می‌گذارم و هی تیغ می‌زنم
نفیسیلین
۱۸: مقصران اصلی دانش‌آموزان ما را بارها سوزانده‌اید ای بخاری‌های نفتی، معذرت‌خواهی کنید
Arezuwishi
«به پیر میکده گفتم که چیست راه نجات» بخواست جام می و گفت: اینقدر شیره
مستاجر
«آن ترک پریچهره که دوش از بر ما رفت» فردای همان روز خبر داد که لر بود
آترین🍃
«چو با حبیب نشینی و باده پیمایی» عجب مدار که من با امید بنشینم
آترین🍃
«مزرع سبز فلک دیدم و داس مه نو» یادم از دلبر خویش آمد و ابروی تتو
آترین🍃
دست تنها ادعای کوه کندن کرده است من یقین دارم که این فرهاد شیرین می‌زند
زهرا حسینی
«دیدی دلا که آخر پیری و زهد و علم» کارم به باد فتق کشید و عواقبش
زهرا حسینی
«ای صبا، با ساکنان شهر یزد از ما بگو» تازگی کیفیت قطاب‌هاتان خوب نیست
زهرا حسینی

حجم

۴۱٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۴

تعداد صفحه‌ها

۸۸ صفحه

حجم

۴۱٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۴

تعداد صفحه‌ها

۸۸ صفحه

قیمت:
۱,۸۰۰
تومان