بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب تسخیر نان | صفحه ۶ | طاقچه
تصویر جلد کتاب تسخیر نان

بریده‌هایی از کتاب تسخیر نان

۴٫۸
(۵)
در خصوص صنعت هم همین امر صادق است. عکس این وضعیت را در نظر بگیرید: به‌جای آنکه کارگران زراعی را به زارعان مالک زمین تبدیل کنیم، کارخانه‌ها را به کسانی بدهیم که در آن‌ها کار می‌کنند. صاحبان کارخانه‌ها را از میان ببرید، اما زمین‌های زمین‌داران، پول‌های بانک‌داران و بورس بازرگانان را رها کنیم. خیلی بیکارانی را که از کار دیگران بهره می‌برند، هزارویک جور کارچاق‌کن و البته، دولت و مقاماتش را سر جای خودشان نگه دارید. در آن صورت، صنعت از کار خواهد افتاد. کارخانه‌دارها [ی جدید]، بدون هیچ مشتری‌ای در میان کشاورزهایی که فقیر مانده‌اند، بدون دسترسی به مواد خام و ناتوان از صادرکردن تولیداتشان، که بخشی از آن ناشی از توقف تجارت است و بخش بزرگ‌تری ناشی از رواج صنعت در هر گوشه‌وکنار جهان، دیگر قادر به مبارزه نخواهند بود و هزاران کارگر روانهٔ خیابان‌ها خواهند شد. این توده‌های گرسنه آماده و [حتی] مشتاق‌اند که خود را در اختیار نخستین شیادی قرار دهند که به قصد استثمارشان آمده است
☆Nostalgia☆
گذشته از این، دهقان از خالی شدن نواحی روستایی از جمعیت هم رنج می‌برد. جوانان با طعمهٔ حقوق‌های بالاتری که موقتی و برای تولید اجناس لوکس به آن‌ها پرداخت می‌شود، یا به هوس یک زندگی پرجنب‌وجوش‌تر، جذب شهرهای صنعتی بزرگ‌تر می‌شوند. حمایت تصنعی از صنایع، استثمار صنعتی کشورهای خارجی، رشد بورس‌بازی، دشواری ارتقای کیفیت خاک و ماشین‌آلات کشاورزی، همه‌وهمه در جهان امروز علیه کشاورزی دست به‌دست هم داده‌اند. کشاورزی نه‌تنها بار اجاره‌بهای زمین را بر دوش خود دارد، بلکه زیر بار مجموعهٔ کاملی از شرایط اجتماعی است که همگی حول محور استثمار شکل گرفته‌اند. بنابراین، حتی اگر استثمار زمین حل‌وفصل شود و همگان بتوانند آزادانه زمین را شخم بزنند و بهترین محصول را برداشت کنند، بدون آنکه لازم باشد اجاره‌ای بپردازند، باز هم کشاورزی پس از برخورداری از ثروتی موقتی - که آن را هم نمی‌توان تضمین‌شده دانست - خیلی زود به همان فلاکتی خواهد افتاد که امروز در آن دست‌وپا می‌زند.
☆Nostalgia☆
سلب مالکیت باید بر هر آن چیزی اعمال شود که به یک نفر - خواه سرمایه‌گذار باشد یا کارخانه‌دار یا صاحب زمین - اجازه می‌دهد محصول زحمت دیگران را تصاحب کند. فرمول ما ساده و جامع است. ما نمی‌خواهیم کت کسی را از تنش درآوریم، اما می‌خواهیم به کارگران تمام آن چیزهایی را بدهیم که نبودنشان، کارگران را به اهداف سهلی برای استثمارگران مبدل می‌سازد. ما تمام تلاشمان را می‌کنیم که هیچ‌کس نیازمند نماند؛ که هیچ انسانی ناگزیر از فروش نیروی بازوانش برای اکتساب حداقلی از معیشت برای خود و فرزندانش نباشد. این منظور ماست؛ زمانی که از سلب مالکیت سخن می‌گوییم.
☆Nostalgia☆
در هر کجا درخواهید یافت که ثروت ثروتمندان از فقر فقیران ریشه می‌گیرد. به همین دلیل است که جامعه‌ای آنارشیستی نیازی به هراس از ظهور روچیلدی ندارد که بیاید و در میانهٔ جامعه جاگیر شود. اگر هر عضوی از جامعه بداند که پس از چند ساعت مرارت در تولید، حق برخورداری از تمام لذاتی را داد که تمدن تدارک دیده است، از تمامی منابع ژرف شعف که هنر و علم برای جویندگانشان فراهم می‌سازند، دیگر نیروی خود را در ازای حقوقی بخور و نمیر به فروش نخواهد رساند
☆Nostalgia☆
برای مثال، یک کفاش را در نظر بگیرید. فرض کنید که او پول خوبی می‌گیرد و مشتریان فراوانی هم دارد و به‌مدد صرفه‌جویی سخت‌گیرانه‌ای که دارد، هر روز از هجده پنس تا دو شیلینگ پس‌انداز می‌کند. شاید سرجمع دو پوند استرلینگ در ماه. فرض کنید که کفاش ما هیچ‌گاه مریض نمی‌شود و علی‌رغم شیفتگی‌اش به اقتصاد، هیچ‌گاه به خودش گرسنگی نمی‌دهد؛ فرض کنید که هرگز ازدواج نکرده و بچه‌ای هم ندارد؛ فرض کنید در مصرف غرق نشده است؛ در اصل هرچه دوست دارید فرض کنید! با این‌همه، او در سن پنجاه سالگی، هنوز هشتصد پوند استرلینگ هم جمع نکرده و آن‌قدر پول ندارد که بتواند پس از سال‌های کار، در دوران سالمندی، به‌آسودگی زندگی کند. بی‌گمان ثروت‌های کلان این‌گونه ساخته نمی‌شوند.
☆Nostalgia☆
این رازِ ثروت است: مفلوکان و گرسنگان را پیدا کن، دو شیلینگ به آن‌ها بده و وادارشان کن در روز کالایی به ارزش پنج شیلینگ تولید کنند، از این طریق پول جمع کن و بعد، منتظر فرصتی مناسب بمان تا با کمک دولت، بتوانی ثروتت را چندبرابر کنی. آیا لازم است فراتر برویم و دربارهٔ ثروت‌های خُردی صحبت کنیم که اقتصاددان‌ها آن‌ها را به قدرت پیش‌بینی و صرفه‌جویی مالی نسبت می‌دهند، در حالی که می‌دانیم پس‌انداز به خودیِ خود و تا آن‌زمان که هر پنسِ آن برای استثمار گرسنگان به کار گرفته نشود، هیچ ثروتی به‌همراه نخواهد داشت؟
☆Nostalgia☆
بالزاک به ما خاطر نشان کرده است که چطور میلیون‌ها کشاورز، بی‌آنکه چیزی از دولت بدانند، تمام عمر خود را سپری می‌کنند و مالیات‌های سنگینی را که باید بپردازند، پس‌انداز می‌کنند. هر روز هزاران معامله بدون دخالت حکومت صورت می‌گیرد. بزرگ‌ترین این معاملات - معاملات تجاری و بورس – به‌گونه‌ای به انجام می‌رسند که حکومت، حتی اگر هم یکی از طرفین قرارداد بخواهد به توافقش پای‌بند نماند، قادر به مداخله نیست. اگر از کسی سؤال کنید که تجارت را می‌فهمد، به شما خواهد گفت که کسب‌وکارهای روزمره‌ای که بین بازرگانان انجام می‌شود، بدون وجود اعتماد متقابل ناممکن خواهد بود. عادت وفاداری به عهد یا میل به حفظ اعتبار، هرچه هست برای صیانت از این درستکاری نسبی کفایت می‌کند.
☆Nostalgia☆
بدون مایه‌ای [هرچند اندک] از کمونیسم، جوامع کنونی قادر به شکل‌گیری نبودند. علی‌رغم گردش سطحی‌نگر و خودخواهانه‌ای که سیستم تجاری بر ذهن مردم تحمیل کرد، تمایل به کمونیسم بی‌وقفه نمود داشته و به‌طرق مختلف بر اعمال ما تأثیر گذاشته است. پل‌هایی که در روزگار قدیم برای استفاده از آنها می‌بایست عوارض پرداخت شود، حالا به دارایی‌های عمومی تبدیل شده و برای همگان رایگان است. راه‌ها هم همین‌طورند، مگر در نقاطی از شرق که هنوز به‌ازای هر مایل از راه، عوارضی از مسافران دریافت می‌شود. موزه‌ها، کتابخانه‌های عمومی رایگان، مدارس رایگان، غذاهای رایگان برای کودکان، پارک‌ها و باغ‌هایی که روی عموم مردم بازند، خیابان‌های سنگ‌فرش‌شده و روشن که برای همگان رایگان‌اند و تأمین بی‌مضایقهٔ آب برای خانه‌ها؛ این‌ها همه تنظیماتی هستند مبتنی بر یک اصل: «آن‌چه را که نیاز داری، بردار!»
☆Nostalgia☆
به باور ما، تنها یک پاسخ برای این سؤال وجود دارد: باید این واقعیت را به‌رسمیت بشناسیم و با صدای بلند اعلام کنیم که هرکس، صرف‌نظر از رده‌ای که در جامعهٔ کهن داشته است، قوی یا ضعیف، توانا یا ناتوان، پیش از هر چیز حق حیات دارد و جامعه موظف است ابزار معیشتی را که در اختیار دارد، بدون هیچ استثنایی، میان همه قسمت کند. باید این واقعیت را به‌رسمیت بشناسیم، با صدای بلند اعلام و مطابق با آن عمل کنیم. امور باید به‌طریقی تنظیم شوند که از نخستین روز انقلاب، کارگران بدانند افق نوینی پیش رویشان گشوده شده است. بدانند که از این پس، هیچ‌کس نباید در زیر پل‌ها چمباتمه بزند، در حالی که قصرهای استواری برپا شده‌اند.
☆Nostalgia☆
مردم رنج می‌کشند. با ایمانی کودکانه، با خلق خوب توده‌هایی که به رهبرانشان باور دارند، گمان می‌کنند «آنجا»، در دولت، در شورای شهر، در کمیتهٔ امنیت عمومی، رفاه آنان است که مدنظر قرار می‌گیرد. اما «آنجا»، از هر چیزی در زیر این آسمان کهن سخن به میان می‌رود، مگر منافع مردم.
☆Nostalgia☆
سرگردان، در حالی که یکدیگر را ارتجاعی، اقتدارگرا یا بی‌شرف می‌نامند، ناتوان از رسیدن به درکی مشترک دربارهٔ شاخص‌های جدی‌تر، درافتاده به بحث‌هایی بی‌ثمر که محصولی بهتر از ادعاهای کوبنده و ویرانگر ندارد. هر گروه برای خود اهمیتی اساسی [در جریان انقلاب] قایل است، حال آنکه نیروی واقعی جنبش، آن بیرون در خیابان‌هاست. این همه شاید کسانی را که شیفتهٔ این مرحله‌اند، خشنود کند، اما این انقلاب نیست. هنوز هیچ‌چیز به انجام نرسیده است. در این حال، توده‌ها [هم‌چنان] در رنج‌اند. کارخانه‌ها بیکار مانده و کارگاه‌ها تعطیل‌اند. تجارت منجمد شده است. کارگران حتی آن حقوق ناچیزی را که پیش‌تر داشته‌اند، به‌دست نمی‌آورند. بهای غذا بالا می‌رود. مردم، علی‌رغم ایثار قهرمانانه‌ای که همواره خصلت‌شان بوده و در زمانهٔ بحران به اوج خود می‌رسد، دیگر تاب تحمل ندارند.
☆Nostalgia☆
مردان صادق در کنار مردانی بلندپرواز قرار می‌گیرند که تنها رویایشان قدرت است و آن‌زمان که به قدرت می‌رسند، به توده‌ها پشت پا می‌زنند. این‌همه، ملازم است با دیدگاه‌های به‌کلی متضادی که به‌ناچار و برای ساختن یک اکثریت، وارد ائتلاف‌هایی موقتی می‌شوند که بیش از یک روز دوام ندارد.
☆Nostalgia☆
همهٔ ما آن‌قدر دل‌مشغول مطالعهٔ سویهٔ دراماتیک انقلاب و بی‌توجه به کار عملی آن بوده‌ایم که ترجیح می‌دهیم تنها بخش نمایشی این به‌اصطلاح جنبش‌های بزرگ را ببینیم. صحنه‌های نبرد در روزهای نخست و سنگرهای خیابانی. اما این نبرد، این نخستین تبادل آتش، خیلی زود پایان می‌گیرد و تنها پس از در هم شکستن نظام کهن است که می‌توان گفت کار حقیقی انقلاب آغاز شده است.
☆Nostalgia☆
باید تمام آن کاری را مدنظر داشته باشیم که به‌تمامی تباه می‌شود: یک‌جا در نگهداری از اصطبل‌ها و مراتع و جاه و جلال ثروتمندان؛ جای دیگر در ارضای هوس‌های جامعه و تأمین ذائقهٔ فاسدشدهٔ توده‌های مرسوم؛ جایی دیگر در واداشتن مصرف‌کنندگان به خرید آن‌چه نیازی بدان ندارد، یا قالب کردن چیزی بی‌ارزش به او، به‌مدد هیاهوی تبلیغات؛ و از سوی دیگر، در تولید محصولاتی که به‌واقع آسیب‌رسانند، اما سود زیادی را نصیب تولیدکنندگانش می‌کند.
☆Nostalgia☆
هر اکتشاف، پیشرفت و افزایش در مجموع ثروت انسانی، مرهون تلاش [مردمان] گذشته و امروز است. پس بر اساس کدام حق کسی می‌تواند کوچکترین ذره‌ای از این کلِ کلان را به خود اختصاص دهد و بگوید «این مالِ من است، نه تو»؟
☆Nostalgia☆
اگر بخواهیم به‌درستی سخن بگوییم، باید بگوییم سوسیالیسم مدرن هنوز صد سال هم عمر ندارد و در نیمهٔ نخست این صد سال هم، تنها دو ملتی که در صدر جریان صنعتی‌شدن قرار داشتند، یعنی بریتانیا و فرانسه، در بسط و گسترش آن ایفای نقش کردند. در آن زمان، این هر دو از زخم‌های هولناکی که پنجاه سال جنگ‌های ناپلئونی بر تنشان وارد ساخته بود، مجروح بودند و هر دو در محاصرهٔ ارتجاعی اروپایی بودند که از شرق برآمده بود. در واقع، تنها پس از انقلاب ژوئیهٔ ۱۸۳۰ در فرانسه و جنبش اصلاحات ۱۸۳۰-۱۸۳۲ در این کشور [یعنی انگلستان] که پایه‌های این ارتجاع مخوف را به لرزه درآوردند، برای چند سال و تا انقلاب ۱۸۴۸، مجالی برای بحث دربارهٔ سوسیالیسم فراهم شد.
☆Nostalgia☆
آنارشیست‌ها همواره فرانسه را سرزمین مادری انقلاب می‌دانستند و این واقعیت که آلمان، اصلی‌ترین پایگاه مخالفان سوسیال‌دموکرات‌شان بود، میل آنان را به یک همذات‌پنداری میان آلمان و مفاهیم اقتدارگرایی و تمرکزگرایی دولتی تشدید می‌کرد.
☆Nostalgia☆
در کنار علم، مولفهٔ دومی نیز در بنیان آنارشیسم کروپتکین وجود دارد و آن انسان‌گرایی است. آن‌چه کروپتکین در میان دهقانان روس، ساعت‌سازان سوئیسی و رفقای خودش در جنبش انقلابی تجربه کرد، اجتماعی اخلاقی بود که اعضای آن، به‌طور غریزی، ارزش و کرامت بنیادین انسان را به‌رسمیت می‌شناختند. به‌شکل مشابهی، در جامعهٔ آنارشیستی، جایی که نهادهای قهری دولت، کلیسا و سرمایه‌داری از میان رفته‌اند، ادراک ذاتی مردم از عدالت اجتماعی و همدلی، به‌صورت خودانگیخته‌ای نمود می‌یابد و همگان سرانجام به آزادی، برابری و شکوفایی به‌مثابه موجوداتی انسانی دست خواهند یافت.
☆Nostalgia☆
می‌توان این سؤال را طرح کرد که اگر مبانی آنارشیستی همان‌هایی هستند که بیشترین قرابت را با نیازهای غریزی زیست انسانی دارند، چرا تاکنون پیروز نبوده‌اند؟ چگونه می‌توان قدرت مستمر رفتارهای «غیرطبیعی» را که موجب آسیب به این‌گونه شده‌اند، توجیه کرد؟ کروپتکین، حتی در آثار تاریخی خود مانند انقلاب کبیر فرانسه، یا در روایت خود از توسعهٔ دولت مدرن در یاری متقابل، از ارائهٔ تبیینی بسنده در باب اینکه چطور نیروهای اشتراک‌گرایی و هم‌بستگی اجتماعی، اغلب جای خود را به نیروهای سرکوب، منفعت‌طلبی فردی و استثمار داده‌اند، ناتوان است. کروپتکین باور داشت قوانینی طبیعی در اخلاق و نظم اجتماعی وجود دارد که می‌توان با پژوهش علمی کشف‌شان کرد و به‌محض آنکه انقلاب، زنجیرهای مصنوع مقیدکنندهٔ رفتار را در هم بشکند، مردم هم بنا بر غریزهٔ خود، بر اساس این قوانین طبیعی عمل خواهند کرد. طبیعت، عقلانیت و اخلاق به‌ناگزیر در مسیری مشابه حرکت می‌کنند و در نهایت به هم خواهند رسید.
☆Nostalgia☆
کروپتکین در چندین اثر، از جمله در کتاب اخلاقیات، که در زمان مرگش ناتمام مانده بود، مدعی شد که اصول اخلاقی، نه در احکام مذهبی، که ریشه در تمایل غریزی انسان به اعمالی دارد که بقای نوع انسان را بهبود می‌بخشند. بنابراین آنارشیسم، با تبلیغ همکاری متقابل و مقابله با تأثیرات تفرقه‌اندازانهٔ دولت، فلسفه‌ای اجتماعی است که نیازهای اخلاقی انسان را، آن‌گونه که توسط علم مدرن آشکار شده‌اند، تجلی می‌بخشد.
☆Nostalgia☆

حجم

۴۳۶٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۳۶۲ صفحه

حجم

۴۳۶٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۳۶۲ صفحه

قیمت:
۸۲,۰۰۰
تومان