بریدههایی از کتاب تسخیر نان
۴٫۸
(۵)
اقتدارگرایان چنین تظاهر میکنند که این کارفرمای متعالی و دیدهبانهای او هستند که انتظام و کیفیت کار را در کارخانه حفظ میکنند. اما در واقع، در تمام کسبوکارهای کمابیش پیچیدهای که در آنها، هر کالا پیش از آنکه نهایی شود، از زیرِ دستان متعددی عبور میکند، این خود کارخانه است که بر کیفیت بالای کار نظارت میکند: یعنی کارگران در مقام یک کل. بدینترتیب، بهترین کارخانههای صنعتی خصوصی در بریتانیا، سرکارگرهای انگشتشماری دارند؛ بهمراتب کمتر از کارخانههای معمولی فرانسوی و کمتر از کارخانههای دولتی در خود بریتانیا.
سطح معینی از استانداردهای اخلاقی هم به همین طریق در حوزهٔ عمومی حفظ و برقرار میشود.
☆Nostalgia☆
نظام مزدوری برای امحای مضار کمونیسم به کار گرفته نشد. خاستگاه این نظام را، مانند خاستگاه نهادهای دیگری چون دولت و مالکیت خصوصی، باید در جایی دیگر جست. نظام مزدوری، از بطن نظامهای بردگی و سرواژ بیرون آمده که با زور بر مردم تحمیل میشدند. نظام مزدوری تنها به کسوتی مدرنتر درآمده است. از این رو، بحث در دفاع از نظام مزدوری، به همان بیارزشی و بیمقداری استدلالهای آنانی است که میکوشند از مالکیت خصوصی و دولت دفاع کنند.
☆Nostalgia☆
اقتدارگرایان میگویند: «از آنجا که مردمی وجود دارند - هرچند یک اقلیت بسیار کوچک - که به آداب اجتماعی گردن نمینهند، ما باید دادسراها، دادگاهها و زندانها را حفظ کنیم. هرچند این نهادها خود به منبع هرگونه شرارتی مبدل شدهاند.»
بنابراین، ما تنها میتوانیم همان چیزی را بازگو کنیم که بارها، دربارهٔ اقتدار بهطور کلی گفتهایم: «برای پرهیز از یک شر، به تمهیداتی متوسل شدهاید که ملازم شر بزرگتری هستند و خود به منبع همان سوءاستفادههایی مبدل میشوند که خواهان درمان آنید. زیرا نباید فراموش کنیم که این نظام مزدوری و امکانناپذیری زندگی مگر از طریق فروش نیروی کار است که نظام سرمایهداری موجود را خلق کرده است. نظامی که رفتهرفته با آسیبها و رذالتهایش آشنا شدهاید.»
☆Nostalgia☆
کار مزدوری، کار بردگی است. این شکل کار نمیتواند و نباید تمام آنچه را میتواند، تولید کند. اکنون زمان مناسبی برای کنار گذاشتن باور به افسانهای است که نظام مزدوری را [تأمینکنندهٔ] بهترین انگیزهها برای کار مولد است. اگر صنایع امروز صدها بار بیش از زمان پدربزرگهای ما تولید میکنند، بهدلیل خیزش ناگهانی علوم فیزیکی و شیمیایی در انتهای سدهٔ پیش است. این پیشرفت، نه بهدلیل سازمان سرمایهدارانهٔ نظام مزدوری، که علیرغم آن است.
☆Nostalgia☆
اگر ما خواهان امحای نظام مزدوری و انقلاب اجتماعی هستیم، از آن رو است که این درست بهمعنای گذاشتن نقطهٔ پایانی است بر جدایی کار یدی و کار فکری. آنوقت کار دیگر نفرین تقدیر نخواهد بود: کار به آن چیزی مبدل میشود که باید باشد؛ یعنی بهکارگیری آزادانهٔ تمام توانشهای بشری.
☆Nostalgia☆
امروز، انجام دادن کار یدی بهمعنای خفه شدن برای ده یا دوازده ساعت متمادی، در کارگاهی ناسالم است. بهمعنی گرفتار شدن در زنجیر یک کار مشابه برای بیست یا سی سال. حتی شاید برای تمام عمر.
این یعنی محکوم بودن به یک حقوق بخور و نمیر. محکوم بودن به عدم قطعیت فرداها، به بیکاری، بسیاری از اوقات فقر و در بیشتر اوقات، مرگ در بیمارستان و پس از چهل سال کار کردن برای سیرکردن، لباس پوشاندن، سرگرم کردن و راه بردن کسان دیگری به جز خود و فرزندانتان.
این بهمعنای بر خود داشتن داغ حقارت و فرودستی برای تمام عمر است. زیرا فارغ از آنچه سیاستمداران به ما میگویند، کارگر یدی همواره پایینتر از کارگر ذهنی در نظر گرفته میشود. آن کسی که ده ساعت در کارگاهها جان میکند، وقت، و بیشتر از آن، امکان و ابزار آن را ندارد که جذابیتهای والای علوم و هنرها را بهدست آورد یا حتی آمادگی التذاذ از آنها را در خودش ایجاد کند. او باید به پسماندهٔ میز برخورداران و بهرهمندان راضی باشد.
☆Nostalgia☆
رفاه - یعنی ارضای نیازهای جسمی، هنری و اخلاقی - همواره قدرتمندترین محرک برای کار بوده است. اما آنجا که یک کارگر استخدامی، بهدشواری میتواند در تأمین ابتداییترین ضروریات خود توفیق یابد، یک کارگر آزاد که میبیند راحتی و رفاه خود و دیگران، بهتناسب با میزان تلاششان افزایش مییابد، توان و هوش بهمراتب بیشتری را به کارش اختصاص میدهد و محصولی باکیفیتتر و در مقیاسی بیشتر تولید میکند. اولی احساس میکند گریزی از فلاکت نخواهد داشت، در حالی که دومی بهدنبال آسودگی و رفاه در آینده است. همهچیز در همین نکته نهفته است. بنابراین، جامعهای که خواهان رفاه و نیکبختی برای همگان و امکان التذاذ همگان از زندگی و تمامی تجلیات آن است، [برای اعضای خود] کارهای داوطلبانهای تدارک خواهد دید. کارهایی بهمراتب والاتر و باثمری بهمراتب بیش از آنچه نیروی کار، تاکنون و تحت قید بردگی، کار سرفها و کار مزدوری به انجام رسانده است.
☆Nostalgia☆
اقتصاددانها، با اعتراف به این نکته که تنها تضمین برای دزدیدن نشدن محصول کار شما آن است که خودتان مالکیت ابزار تولید را بهدست داشته باشید - که درست هم هست - تنها این نکته را اثبات میکنند که انسان، زمانی که آزادانه کار میکند، محصول بیشتری تولید میکند. زمانی که او کار خاصی را برای خودش انتخاب میکند، زمانی که هیچ بالادستیای وجود ندارد که از کار [آزادانهٔ] او ممانعت به عمل آورد، و سرانجام، زمانی که میبیند کار او، منافعی برای خودش و دیگرانی مانند او به همراه دارد و نه مفتخورها و بیکارهها. از بحث آنان هیچچیز دیگری نمیتوان استنتاج کرد و این همان نگرهای است که ما بر آن پای میفشاریم.
☆Nostalgia☆
افزون بر این، مگر این خودِ اقتصاددانها نبودند که به ما یاد دادند کار مزدبگیران اغلب کاری از سر بیتفاوتی است؟ مگر آنان نبودند که میگفتند کار شدید و مولد تنها توسط کسی انجام میگیرد که میبیند ثروتش متناسب با میزان تلاشش افزایش مییابد؟ تمام مدایحی را که در ستایش مالکیت خصوصی سر داده میشود، میتوان به همین اصل موضوعه فروکاست.
☆Nostalgia☆
هربار هم واقعیتهای عینی، دروغ بودن آن را آشکار ساختهاند. دهقانان آزادشده در سال ۱۷۹۲، با شور و شوقی که در میان اسلافشان دیده نشده بود، زمین را زیر کشت بردند. سیاهپوست آزادشده بیش از پدرانش کار میکند. دهقان روس، پس از آنکه از ماهعسل آزادیاش - که در آن دو روز در هفته مجال استراحت داشت - بیرون آمد، با اشتیاقی متناظر با آزادی تاموتمامش به کار پرداخت. دهقان روس، حالا و بر زمینی که از آنِ خودِ اوست، بیمحابا کار میکند. این واژه بهطور دقیق گویای نوع کارکردن اوست. نگرهٔ مخالف با لغو بردهداری میتواند برای بردهدار ارزشمند باشد؛ اما بردهها خود میدانند که این نگاه برایشان چه ارجی و چه انگیزههایی فراهم ساختهاست.
☆Nostalgia☆
ترس آنان از این است که تودهها بدون اجبار کار نخواهند کرد.
اما آیا در عمر خودمان، دوبار صدای اعتراضات مشابهی را نشنیدیم؟ نخستینبار، توسط مخالفان لغو بردهداری در ایالات متحده، درست پیش از رهایی سیاهان و دومینبار، توسط اشراف روس، درست پیش از آزادی سرفها. مخالفان لغو بردهداری میگفتند: «یک کاکاسیاه بدون شلاق کار نخواهد کرد.» اربابان سرفهای روس هم میگفتند: «سرفها، رها از نظارت اربابهایشان، مزارع را کشتنشده رها خواهند کرد.» این همان نگاه اشراف فرانسه در سال ۱۷۸۹ و نگاه حاکم بر قرون وسطاست؛ نگاهی بهقدمت تاریخ. در آینده هم، هر زمان که صحبت از زدودن نابرابری در جامعه به میان بیاید، همین حرف را خواهیم شنید.
☆Nostalgia☆
آنچه ما از آن سخن میگوییم، جامعهای مبتنی بر کمونیسم آنارشیستی است. جامعهای که آزادی مطلق فرد را بهرسمیت میشناسد، به هیچ اقتداری گردن نمینهد و برای واداشتن مردم به کار، از اجبار استفاده نمیکند.
☆Nostalgia☆
یک بانکدار بینالمللی و یک زبالهگرد، چه سرزمین اجدادی مشترکی دارند؟ تنها زمانی که شهرها، اقالیم، ملتها یا گروههای ملی، دیگر بار حیات هماهنگ خود را احیا کنند، هنر میتواند از آرمانها و ایدههای مشترک مردمان شهر الهام بگیرد. آنگاه معماران یادبودهایی برای شهر میسازند که دیگر معبد، زندان یا دژ نظامی نیست. آنگاه نقاشان، مجسمهسازان، حجاران و بنایان، که همگی از منبع حیاتی مشترکی نیرو گرفتهاند، به سراغ بومها، مجسمهها، تزئینات و ساختمانهای خود خواهند رفت و دوشادوش یکدیگر، با شکوه بهسمت آینده گام برخواهند داشت.
اما تا آن زمان، هنر تنها حیاتی نباتی خواهد داشت.
☆Nostalgia☆
زمانی که یک مجسمهساز یونانی مرمر خود را میتراشید، میکوشید تا روح و قلب شهرش را متجلی سازد. تمام سوداها و سنن افتخارآمیز شهر، باید دوباره در اثر او لمس و تجربه میشد. اما امروز، اثری از شهر یکپارچه وجود ندارد. دیگر اجماعی از ایدهها در شهر دیده نمیشود. شهر، تجمع تصادفی مردمی است که یکدیگر را نمیشناسند، علاقهٔ مشترکی ندارند و در مقابل، هرکدام میخواهد به هزینهٔ دیگری ثروتمند شود. سرزمین پدری بیارزش است...
☆Nostalgia☆
دانشمند امروزی، برای انجام پژوهشهایی که دوستشان دارد، چه ابزارهایی در اختیار دارد؟ آیا باید به کمکهای دولتی متوسل شود که تنها به یکی از هر صد نفر تخصیص مییابد؛ آنهم به کسی که سوگند یاد کند که همواره در مسیری از پیش معین حرکت نماید؟ به یاد داشته باشیم که چطور آکادمی علوم فرانسه نظرات داروین را انکار کرد؛ به یاد داشته باشیم چطور آکادمی علوم سنتپترزبورگ مندلیف را تحقیر و تهدید کرد؛ و چطور جامعهٔ علوم سلطنتی لندن مقالهٔ ژول را، که در آن معادلی مکانیکی برای انرژی گرمایی تعیین کرده بود، «غیرعلمی» دانست و از انتشار آن سر باز زد.
به همین دلیل است که تمام پژوهشهای مهم، تمام اکتشافاتی که علم را دگرگون کردهاند، خارج از آکادمیها و دانشگاهها روی دادهاند. یا توسط مردانی مانند داروین یا لایل که آنقدر ثروتمند بودهاند که بتوانند مستقل بمانند؛ یا توسط مردانی که با کار در فقر، سلامت خود را از دست دادند و زمانی بسیار طولانی را در تنگنا و در آرزوی داشتن یک آزمایشگاه گذراندند.
☆Nostalgia☆
بیتردید در جهان امروز، جایی که صدها و هزاران نفر از نوع بشر به نان، زغال، پوشاک و سرپناه نیازمندند، تجملگرایی یک جرم است. زیرا برای ارضای آن، کودکان کار باید بدون نان بمانند! اما در جامعهای که در آن، همه نان و سرپناه ضروری خود را دارند، نیازهایی که ما امروز تجملاتی میدانیم، بیشتر طبیعی بهنظر خواهند رسید. از آنجایی که انسانها شبیه به هم نیستند و نمیتوانند باشند (زیرا تنوع سلایق و نیازها، اصلیترین ضمانت برای پیشرفت بشری است)، همواره مردان و زنانی هستند - و بسیار خوب است که باشند - که خواستههایشان در سمتوسویی خاص، فراتر از نیازمندیهای مردمان عادی است.
☆Nostalgia☆
اگر انقلاب اجتماعی باید قوت روزانهٔ همگان را تضمین کند، از آن رو است که بتواند لذاتی را که امروز برای اقلیتی محدود کنار گذاشته شده، به همهٔ ما بچشاند؛ برای آن است که فراغت و امکانی را برای توسعهٔ تواناییهای ذهنی در اختیار همگان بگذارد. پس از آنکه مسئلهٔ نان برای همیشه حل شد، عالیترین هدف ما فراغت خواهد بود.
☆Nostalgia☆
انسان موجودی نیست که غایت زندگیاش، خوردن، نوشیدن و یافتن سرپناهی برای خودش باشد. بهمحض آنکه نیازهای مادیاش برطرف شد، نیازهای دیگری آشکار خواهند شد که بهطور کلی میتوان آنها را حایز خصلتی هنری دانست. این نیازها تنوع بسیاری دارند و از فردی به فرد دیگر تفاوت میکنند. هر قدر جامعهای متمدنتر باشد، فردیت در آن بیشتر بسط خواهد یافت و این امیال نیز متنوعتر خواهند بود.
☆Nostalgia☆
آنروز که ملتی علیه مالکیت خصوصی در هر شکل خود، ارضی یا صنعتی، قیام میکند، ناگزیر است بهتمامی اشکال آن حملهور شود. برای توفیق یک انقلاب، این یک ضرورت است.
علاوه بر این، حتی اگر بخواهیم هم ناممکن خواهد بود که تغییرات را به سلب مالکیت نیمهکارهای محدود کنیم. آنزمان که اصل «حق مقدس مالکیت» به لرزه درآید، هیچ شکلی از نظریهپردازی قادر به ممانعت از فروپاشی مالکیت نخواهد بود. اینجا بهدست بردگان زمین و جایی دیگر بهدست بردگان ماشینآلات.
☆Nostalgia☆
سرانجام، فرض کنید زمینداران را بیرون کرده و کارخانهها را به کارگران تحویل دادهاید، بدون آنکه خیل واسطههایی را از میان برده باشید که در مراکز بزرگ تجاری محصول کارخانهدارهای ما را میدوشند و ذرت، آرد، گوشت و دیگر مایحتاج مردم را احتکار میکنند. در این صورت، بهمحض آنکه دادوستد محصولات با خلل روبهرو شد، بهمحض آنکه شهرهای بزرگ بدون نان ماندند و مراکز صنعتی بزرگ نتوانستند برای محصولات تولیدی لوکس خود مشتری پیدا کنند، ضدانقلاب موضعی بالادست خواهد یافت. ضدانقلاب سر خواهد رسید؛ از کشته پشته خواهد ساخت، شهرها و روستاها را با گلوله و بمب خواهد کوبید و سیلی از ممنوعیتها و اخراجها را به راه خواهد انداخت. درست همانطور که در فرانسهٔ سالهای ۱۸۱۵، ۱۸۴۸ و ۱۸۷۱ دیدهایم.
در یک جامعهٔ متمدن، همهچیز به هم وابسته است. اصلاح یک چیز بدون دستکاری چیزهای دیگر غیرممکن است.
☆Nostalgia☆
حجم
۴۳۶٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۳۶۲ صفحه
حجم
۴۳۶٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۳۶۲ صفحه
قیمت:
۸۲,۰۰۰
تومان