بریدههایی از کتاب صالحان
۴٫۴
(۱۶)
وقتی که دانشجو بودم، رفقایم مرا مسخره میکردند، برای اینکه بلد نبودم تودار باشم. هرچه به فکرم میرسید، میگفتم و بالاخره هم مرا از دانشگاه اخراج کردند.
استپان: چرا؟
ووآنف: سر درس تاریخ استاد از من پرسید: چطوری پطر کبیر سنپطرزبورک را بنا کرد؟
استپان: چه سؤال خوبی!
ووآنف: من جواب دادم با خون و شلاق، و از دانشگاه اخراجم کردند.
Mohammad
در اینجا خون زیادست. خشونت فراوان است. آنهایی که واقعآ عدالت را دوست دارند. حق ندارند عاشق بشوند. آنها مثل من درست شدهاند، سرشان بلند و چشمهاشان ثابت است. در این قلبهای مغرور عشق چکار دارد؟ عشق آهسته سرها را به زیر میاندازد، یانگ! ولی گردن ما افراشته است.
Mohammad
ما میکشیم تا دنیایی بسازیم که در آن دیگر هیچکس کسی را نکشد
شادی عبودی
وقتی که حتی یک آدم روی کره خاک استثمار بشود، آزادی هم خودش یک نوع زندان است.
پویا پانا
با مرگ یک انسان خیلی چیزها میمیرند.
پویا پانا
باید این دنیا را از بن خراب کرد...
پویا پانا
دورا: این حرفها را نزن. اگر مرگ تنها چاره باشد، بنابراین ما راه خوبی انتخاب نکردهایم. راه درست راهی است که ما را به طرف زندگی، به طرف خورشید هدایت کند
Maryam
در صورتی که مثل آنها به فکر انقلاب عقیده دارم. مثل آنها میخواهم خودم را فدا کنم. من هم میتوانم کاربر و خاموش و تودار و قاطع باشم. فقط فرقم این است که زندگی به نظرم عالی جلوه میکند. زیبایی و خوشبختی را دوست دارم و برای همین است که از استبداد متنفرم. چطوری به آنها حالی کنم؟ انقلاب! بسیار خوب، ولی انقلاب برای زندگی. برای اینکه امتیازی به زندگی بدهد، میفهمی؟
alcapon
فقط بمب را به من بده پرتاب کنم، خودت خواهی دید. در میان شعلههای آتش پیش میروم، بدون اینکه پاهایم بلرزد. آسان است، چقدر آسانتر است که آدم از دست تناقضهای خودش بمیرد تا اینکه با آن زندگی کند. هیچ عاشق شدهای؟ شده که عاشق بشوی، بوریا؟
آننکوف: عاشق بودم، ولی آنقدر از آن روزها گذشته که دیگر به خاطرنمیآورم.
alcapon
هرچه هستم به شما مربوط نیست.
پویا پانا
آنهایی که واقعآ عدالت را دوست دارند. حق ندارند عاشق بشوند. آنها مثل من درست شدهاند، سرشان بلند و چشمهاشان ثابت است. در این قلبهای مغرور عشق چکار دارد؟ عشق آهسته سرها را به زیر میاندازد، یانگ! ولی گردن ما افراشته است.
پویا پانا
شرافت سرمایه زائدی است در انحصار کسانی که کالسکه دارند.
پویا پانا
تا وقتی که حتی یک آدم روی کره خاک استثمار بشود، آزادی هم خودش یک نوع زندان است.
Maryam
تا وقتی که حتی یک آدم روی کره خاک استثمار بشود، آزادی هم خودش یک نوع زندان است.
Mohadese hp
استپان: بوریا، سویس هم یک تبعیدگاه دیگر است.
آننکوف: چی گفتی؟ آنها دستکم آزادند.
استپان: تا وقتی که حتی یک آدم روی کره خاک استثمار بشود، آزادی هم خودش یک نوع زندان است. من آزاد بودم، ولی یک دقیقه از فکر روسیه و بردگانش غافل نبودم.
☆Nostalgia☆
خودتان خوب میبینید که امروز روز توجیه است. در این ساعت چیزی ظاهر میشود که مایه احترام برای ما شورشیهاست. یانگ دیگر یک قاتل نیست. یک صدای وحشتناک! کافی بود همچون صدایی به وجود بیاید تا او به خوشحالی زمان کودکیاش برگردد. خندههایش را یادتان میآید؟ بعضی وقتها بیدلیل میخندید. چقدر جوان بود! الان هم باید بخندد، با چهرهای که روی خاک افتاده باید بخندد.
alcapon
دورا: این حرفها را نزن. اگر مرگ تنها چاره باشد، بنابراین ما راه خوبی انتخاب نکردهایم. راه درست راهی است که ما را به طرف زندگی، به طرف خورشید هدایت کند. لاینقطع که نمیشود در سرما به سر برد.
alcapon
آمدهام تا جایش را بگیرم. در حال خواندن نطق او در موقع محاکمه گریه میکردم و مغرور بودم. وقتی خواندم: «مرگ عالیترین اعتراض من به این دنیای خونها و اشکها خواهد بود» به لرزه درآمد.
alcapon
دوشس بزرگ: خارج از خدا عشقی وجود ندارد.
کالیایف: چرا، عشق به مخلوق خدا.
دوشس بزرگ: مخلوق پست است. با مخلوق چه میشود کرد، جز اینکه یا نابودش کنی یا او را ببخشی؟
کالیایف: یا اینکه با او بمیری.
دوشس بزرگ: آدم تنها میمیرد. او هم تنها مرد
alcapon
نه.
دوشس بزرگ: مگر تو آدمها را میشناسی؟ دختر برادر دوک بزرگ خیلی بدقلب است. هیچوقت حاضر نمیشود صدقه را خودش برای فقرا ببرد. میترسد به آنها دست بزند. این غیرعادلانه نیست؟ خیلی بیانصاف است. دوک بزرگ دستکم دهقانها را دوست داشت و با آنها شراب میخورد. و تو او را کشتی. تو هم حتمآ بیانصافی. زمین مثل صحرای بیآب و علف است.
alcapon
حجم
۵۰٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۸۷ صفحه
حجم
۵۰٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۸۷ صفحه
قیمت:
۳۵,۰۰۰
تومان