بریدههایی از کتاب آیینه جادو؛ جلد اول
۴٫۸
(۹)
هنر، محاکات حضور و غیاب بشر نسبت به حق است.
محسن
هنرآموزان را اندرز میدهند که: «برو زیاد بنویس، زیاد نقاشی کن، سعی کن با هر وسیلۀ ممکن احساسات و مکنونات درون خویش را بیان کنی!» اما هرگز او را اندرز نمیدهند که: «برو حکمت بیاموز!»، چرا که گویی هنر تنها بیان مکنونات نفس است.
علیرضا
بشر امروز نه فقط همچون حیوانات میزید، بلکه در اندیشیدن و اعتبارات ذهنی نیز بیش از آنچه بتوان تصور کرد به حیوانات نزدیک شده است. وقتی غایت آمال بشر چیزی جز یک «تمتع حیوانی» از حیات نباشد، نباید متوقع بود که محتوای آیاتی چون یتَمَتَّعوُنَ وَ یأکلوُنَ کمٰا تَأکلُ ﭐلاَنْعامُ دربارۀ او محقق نگردد.
زهرا
اگر «سیر تکمیل ابزار تولید» بر صیرورت تکاملی ابنای آدم منطبق بود، لازم میآمد که اکنون کاملترین افراد انسانی بر کرۀ زمین زندگی کنند، حال آنکه نه تنها اینچنین نیست، بلکه ظاهراً ضد این مدعا به حقیقت نزدیکتر است
زهرا
بر عهدۀ «علم» نیست که درباره جهانْ احکام و نظریاتی کلی صادر کند، چرا که علم فقط «نسبتها و مقادیر و اسباب» را باز میشناسد و خود از تحلیل این نسبتها و مقادیر و اسباب در یک حکم و نظریۀ کلی عاجز است.
زهرا
وضع کنونی عموم ملیتهایی که آنان را «جهان سوم» نامیدهاند در برابر تمدن غرب، وضع کودکی است که شیفتگیاش در برابر اسباببازیهای رنگارنگ، چشم او را بر خیر و صلاحش بسته است.
زهرا
هر کس در «جهانِ معرفت» خویش میزید و این جهان همان قدر به «جهان واقعی» نزدیک است که معرفتِ او راهبر به حقیقت شده است.
زهرا
غایت فیلمساز از این خَلق و صُنع، بیان یا محاکات دریافتهای باطنی خویش از جهان است و عمومیت این سخن هرگز، حتی هنگامی که فیلمساز فقط برای تجارت فیلم بسازد نیز نقض نمیشود.
زهرا
رعایت ذوق عامه و اصالت دادن به خواستهها و سلیقههای روز نهتنها هنر را به ابتذال کشانده است، بلکه «مردم» را نیز در این فلکزدگی و غفلت رایج تأیید کرده و آنان را از رجوع به فطرت ثانوی بازداشته است.
سحر
در سینما هرگز امکان ندارد که دو تصویر بدون قصد یا نیت خاصی در کنار هم قرار گیرند؛ چه بخواهیم و چه نخواهیم، تماشاگر بین تصاویر مختلفی که متوالیاً میبیند «پیوندی درونی» برقرار میکند. هیچ عنصر خنثیٰ یا تصادفی نمیتواند در کادر فیلم وجود داشته باشد و برخلاف واقعیت خارجی، در سینما جایی برای انتخاب و گزینش وجود ندارد. تماشاگر ساکت و ساکن نشسته و خود را با واقعیت درون کادر فیلم «مطابقت» داده است و در حقیقت، خود را «تسلیم» واقعیت سینمایی کرده است
سحر
دیوانه کسی است که به طور کامل در واقعیت درونی خویش میزید و ماوقعِ بیرون از خود را تماماً بر اساس توهمات درونیاش معنا میکند. اگر «جهان درونی» انسانها بر یکدیگر مکشوف شود، همه خواهند دید که دنیا دارالمجانین بزرگی است: لَوْ تَکاشَفْتُمْ ما تَدافَنْتُمْ. منتها همۀ ما به زندگی دیوانهوارِ یکدیگر خو گرفتهایم و هر کس تنها قسمتهایی از وجود دیگری را ادراک میکند که در جهان درونی او معنا و مفهوم دارد. سینما بازآفرینی این «واقعیت درونی» است نه «واقعیت خارجی».
سحر
اینکه گفتهاند انسانها هر یک در جهان خاصِ خویش زندگی میکنند سخنی حق است. هر قدر که انسان به حقیقت عالم نزدیکتر باشد، جهان او به جهان حقیقی بیرون از او نزدیکتر و شبیهتر است، و بالعکس.
سحر
اگر در بیان قرآن مجید، این عالم را «عالم شهادت» مینامند از همین روی است که آنچه در عوالم فوقطبیعت در خزاین غیب وجود دارد، در این عالم «مشهود» واقع میشود. این عالم، عالم جَلَوات حُسنای حضرت حق است و اهل معرفت که «نظری خطاپوش» یافتهاند، آن جلوات را در همین دنیا میبینند.
سحر
هنرمند «رازدارِ خزاین غیب» است و زبان او زبان تمثیل و تمثّل است؛ پس باید رمز و رازِ ظهور حقایق متعالی و کیفیتِ حضور و ظهور امر قدسی را در جهان بشناسد. او باید با بصیرت قلبی رازِ تمثّل حقایق ملکوتی را بیابد و این «یافتن» به معنای «علم پیدا کردن» نیست. به زبان روانشناسی امروز، این یافتن لزوماً با «خودآگاهی» نیست، بلکه روح هنرمند باید منزلِ نزول ملائکهای شود که واسطۀ الهامِ رموز غیبی به قلوب و اذواق هستند، قلب هنرمند باید «جلوهگاه حُسن و بهاء حضرت حق» باشد و «آیینگی» نیز بداند.
سحر
«خلقت» اصلاً به معنای تنزل و تجلی و ظهور حقایق مجرد در صورتهای مثالی است و اگر کار هنرمند را نیز به «خلاقیت» او منتسب میدارند و از آن با عنوان «خلق آثار هنری» نام میبرند، از یک وجه بدان علت است که «فعل هنری» به صفت خلاقیتِ روح الهی انسان باز میگردد، و از وجهی دیگر، بدان علت است که کار هنرمند نیز «تنزل بخشیدن به حقایق متعالی وجود» است از طریق صورتهای متمثّلۀ آن حقایق، و یا به تعبیری دیگر، کار هنرمند تمثّل بخشیدن به حقایق قدسی است.
سحر
برای آنکه سینما در خدمت اسلام درآید باید «حجاب تکنیک سینما خرق شود.» شرط اصلی همان تقواست که انسان را به اخلاص میرساند و با اخلاص، درهای حکمت نیز بر قلب گشوده میشود. تنها راه خروج از ولایتِ تکنیک و گذشت از متافیزیک غرب، نخست تقواست و آنگاه در پرتو نور حکمت متقین، به تمدن غرب و لوازم و آثار و اجزا و عناصر آن نگریستن
سحر
آزادی انسان در آزادی از تعلقات دنیایی است و آن آزادی که در غرب میگویند، قبولِ بندگی عادات و تعلقات است و عین اسارت. و نه عجب که از خصوصیات اصلی دنیای امروز یکی هم این است که در آن الفاظ را «وارونه» به کار میبرند؛ میگویند «آزادی» و مرادشان «اسارت» است، میگویند «عقل» و مرادشان «وهم» است، میگویند «انسان» و مرادشان «حیوان» است، میگویند «تکامل» و مرادشان «هبوط» است، میگویند «علم» و مرادشان «جهل» است و... قِس علی هذا.
سحر
آثار هنرمند آیینۀ نفس او هستند و سیر تاریخی هنر در مغربزمین، مظهر تحولاتی است که در ذات بشر رخ داده است و میدهد. پس این سیر تاریخی، فراتر از افراد و اشخاص، دارای حقیقتی کلی است که میتواند محلی برای عبرت باشد... و این «عبرت»، مقدمۀ خروج از «غفلت» است.
خلاصه آنکه، هنر خواه ناخواه عین تعهد است و از این لحاظ هرگز از حکمت و تفکر و اخلاق و دین و سیاست و... انفکاک و انتزاع نمیپذیرد.
سحر
هنرمند امروز هرگز از خود نمیپرسد که آیا این حرفها که میخواهم بیان کنم ارزش گفتن دارد یا نه؛ فقط سعی میکند که خوب و هنرمندانه بیان کند. عصر ما عصر ستارگان دروغینِ آسمان وهم است.
سحر
تفرقه خواه ناخواه ملازمِ شرک است، به خلاف وحدت که ملازمِ توحید است.
سحر
حجم
۳۱۹٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۰
تعداد صفحهها
۲۷۲ صفحه
حجم
۳۱۹٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۰
تعداد صفحهها
۲۷۲ صفحه
قیمت:
۶۱,۰۰۰
۳۰,۵۰۰۵۰%
تومان